p67
دیدم جیمین چشماش پر از اشکه هر لحطه ممکن بود گریه کنه
ات: چ چ چیشده؟(نگران)
جیمین: چطور تونستی(گریه داد)
ات بخاطر دادش گوشمو گرفتم ترسیده بودم
ات: داد نزن می ترسم(گریه)
جیمین: اون پسره منه؟(گریه و یه لبخند)
ات: چ چ چ چی؟!!!
جیمین: اون حقش نبود بدون پدرش بزرگ بشه منم حقم نبود که بدون تو و اون زندگی کنم چرا اینکارو کردی هااااااا(آخرشو با داد گفت)
ات: داد نرن میترسم(گریه شدید)
جیمین: خوبم میزنم تو بچمو ازم گرفتی منو3سال افسرده کردی من هر شب کابوس میدیدم که داری از لبه پرتگاه میفتی
ات از حال رفت
جیمین: آآآ اتتتتتتت(گریه)
لوکاس امد تو
لوکاس: مامانییییی(گریه)
جیمین: پ پ پسرم؟
لوکاس: با مامانم چیکار کردی مامان پاشو تلوخدااا(گریه)
جیمین ات رو براید استایل بغل کرد گذاشت تو ماشین
جیمین: تو هم میای؟
لوکاس: مامانم خوب میشه؟(گریه)
جیمین: اره
لوکاس: من نمیام میخوام اتاقمو مرتب کنم اگه نکنم میگه شبیه باباتی (گریه)
جیمین🥲برو
جیمین رفت سوار ماشین شدرفتن بیمارستان
دکتر به ات سرم وصل کرد
بعد25مین
دکتر: خانم ات بهـوش امدن میتونید برید ببینیدشون
جیمین: ممنون
رفت تو اتاق ات
ات:جیمین(آروم)
جیمین: ببخشید سرت داد زدم(سرد)
ات: از کجا فهمیدی لوکاس بچه توعه؟(آروم)
جیمین: هوم من حتی اسم پسرمم نمیدونستم(بغض)
ات: کی بهت گفت(آروم)
جیمین: دفتر خاطراتت
ات:چی تو انو خوندی(بلند)
جیمین: آروم باش اره
ات: همشو؟
جیمین: هوم چرا با اینکه دوسم داشتی ترکم کردی؟(بغص)
ات:....
جیمین: هااااابگو دیگه(داد عصبی)
ات: چون.... نمیدونم
جیمین: اصلا به این فکر کزدی بعد اینکه ترکم کنی چه حالی میشم؟(بلند بغض)
ات: دلم برات تنگ شده بود(گریه)
جیمین:..... من میرم بیرون هوا بخورم
ویو جیمین داشتم میرفتم به سمت در همینطوری هم گریه میکردم آروم تا ات نفهمه که یهو...
یه دستی دور کمرم پیچید
ویو ات
جیمین داشت میرفت دیگه نتونستم تحمل کنم خیلی وقته نه بغلش کردم نع بوسیدمش آروم سروم روکندم بلند شدم رفتم از پشت جیمینو بغل کردم
ات: دلم برات تنگ شده بود
جیمین:.....
دیدم جیمین داره گریه میکنه ولی فک میکرد من نمیدونم روی نک پام وایستادم و اشک چشماشو بوسیدم
ات: فک کردی برای من آسون بود
ویو جیمین
ات اشکم رو بوسید واقعا دلم براش تنگ شده بود دیگه نتونستم تحمل کنم که برگشتم و لبمو رو لبش گذاشتم و یه بوسه عمیق رو شروع کردم
ویو ات
داشتم حرف میزدم که جیمین منو بوسید خیلی حس خوبی بود دستمو دور گردنش انداختم و بوسمون رو عمیق تر کردم
بعد4مین ویو جیمین
دیدم ات داره نفس کم میاره و آروم ازش جدا شدم داشت تو چشمام نگاه میکرد
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺♥
خب گایز امکان داره این فیک۸٠پارتی باشه حوصلتون میکشه که بخونینیش یا خلاصه کنم یا با جزئیات؟
ات: چ چ چیشده؟(نگران)
جیمین: چطور تونستی(گریه داد)
ات بخاطر دادش گوشمو گرفتم ترسیده بودم
ات: داد نزن می ترسم(گریه)
جیمین: اون پسره منه؟(گریه و یه لبخند)
ات: چ چ چ چی؟!!!
جیمین: اون حقش نبود بدون پدرش بزرگ بشه منم حقم نبود که بدون تو و اون زندگی کنم چرا اینکارو کردی هااااااا(آخرشو با داد گفت)
ات: داد نرن میترسم(گریه شدید)
جیمین: خوبم میزنم تو بچمو ازم گرفتی منو3سال افسرده کردی من هر شب کابوس میدیدم که داری از لبه پرتگاه میفتی
ات از حال رفت
جیمین: آآآ اتتتتتتت(گریه)
لوکاس امد تو
لوکاس: مامانییییی(گریه)
جیمین: پ پ پسرم؟
لوکاس: با مامانم چیکار کردی مامان پاشو تلوخدااا(گریه)
جیمین ات رو براید استایل بغل کرد گذاشت تو ماشین
جیمین: تو هم میای؟
لوکاس: مامانم خوب میشه؟(گریه)
جیمین: اره
لوکاس: من نمیام میخوام اتاقمو مرتب کنم اگه نکنم میگه شبیه باباتی (گریه)
جیمین🥲برو
جیمین رفت سوار ماشین شدرفتن بیمارستان
دکتر به ات سرم وصل کرد
بعد25مین
دکتر: خانم ات بهـوش امدن میتونید برید ببینیدشون
جیمین: ممنون
رفت تو اتاق ات
ات:جیمین(آروم)
جیمین: ببخشید سرت داد زدم(سرد)
ات: از کجا فهمیدی لوکاس بچه توعه؟(آروم)
جیمین: هوم من حتی اسم پسرمم نمیدونستم(بغض)
ات: کی بهت گفت(آروم)
جیمین: دفتر خاطراتت
ات:چی تو انو خوندی(بلند)
جیمین: آروم باش اره
ات: همشو؟
جیمین: هوم چرا با اینکه دوسم داشتی ترکم کردی؟(بغص)
ات:....
جیمین: هااااابگو دیگه(داد عصبی)
ات: چون.... نمیدونم
جیمین: اصلا به این فکر کزدی بعد اینکه ترکم کنی چه حالی میشم؟(بلند بغض)
ات: دلم برات تنگ شده بود(گریه)
جیمین:..... من میرم بیرون هوا بخورم
ویو جیمین داشتم میرفتم به سمت در همینطوری هم گریه میکردم آروم تا ات نفهمه که یهو...
یه دستی دور کمرم پیچید
ویو ات
جیمین داشت میرفت دیگه نتونستم تحمل کنم خیلی وقته نه بغلش کردم نع بوسیدمش آروم سروم روکندم بلند شدم رفتم از پشت جیمینو بغل کردم
ات: دلم برات تنگ شده بود
جیمین:.....
دیدم جیمین داره گریه میکنه ولی فک میکرد من نمیدونم روی نک پام وایستادم و اشک چشماشو بوسیدم
ات: فک کردی برای من آسون بود
ویو جیمین
ات اشکم رو بوسید واقعا دلم براش تنگ شده بود دیگه نتونستم تحمل کنم که برگشتم و لبمو رو لبش گذاشتم و یه بوسه عمیق رو شروع کردم
ویو ات
داشتم حرف میزدم که جیمین منو بوسید خیلی حس خوبی بود دستمو دور گردنش انداختم و بوسمون رو عمیق تر کردم
بعد4مین ویو جیمین
دیدم ات داره نفس کم میاره و آروم ازش جدا شدم داشت تو چشمام نگاه میکرد
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺♥
خب گایز امکان داره این فیک۸٠پارتی باشه حوصلتون میکشه که بخونینیش یا خلاصه کنم یا با جزئیات؟
۱۳.۶k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.