در ظرف شیشه ایی رو باز کرد و انگشتر الماسی رو.. روبه روی
در ظرف شیشه ایی رو باز کرد و انگشتر الماسی رو.. روبه روی ا.ت قرار داد: جانگ ا.ت شی..میدونم خیلی سخته..که بخوای منو تحمل کنی.. ولی..میشه ادامه زندگیت رو با من بگذرونی!؟
میدونم خیلی سخته کنار من باشی..ولی قول میدم بیشتر از هر وقتی توی زندگیت کنارم شاد باشی! پیشم میمونی!؟
ا.ت با زبونی که بند اومده بود و اشکی که از سر ذوق روی گونه هاش چکیده شده بود با تکون دادن سرش جوابش رو داد
دست سوکجین پشت گوشش قرار گرفت: نشنیدمم..چییی!؟
+ باعث افتخارمه.. عالیجناب!
سوکجین که از خوشحالی توی پوست خودش نمیگنجید بدون اتلاف وقت از روی زمین بلند شد و انگشتر رو توی انگشت ا.ت انداخت
و بعد با افتخار رو به همه ادامه داد: عاشق تولد بیست هفت سالگیم شدم..مرسی که زاد روزم رو زیبا کردی فرشته!
اینم یه ۳ پارتی کلاسیک از سوکجینی
چطور بود بلوبریز؟
میدونم خیلی سخته کنار من باشی..ولی قول میدم بیشتر از هر وقتی توی زندگیت کنارم شاد باشی! پیشم میمونی!؟
ا.ت با زبونی که بند اومده بود و اشکی که از سر ذوق روی گونه هاش چکیده شده بود با تکون دادن سرش جوابش رو داد
دست سوکجین پشت گوشش قرار گرفت: نشنیدمم..چییی!؟
+ باعث افتخارمه.. عالیجناب!
سوکجین که از خوشحالی توی پوست خودش نمیگنجید بدون اتلاف وقت از روی زمین بلند شد و انگشتر رو توی انگشت ا.ت انداخت
و بعد با افتخار رو به همه ادامه داد: عاشق تولد بیست هفت سالگیم شدم..مرسی که زاد روزم رو زیبا کردی فرشته!
اینم یه ۳ پارتی کلاسیک از سوکجینی
چطور بود بلوبریز؟
۱۶.۷k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.