ادامه ی داستان رو گذاشتم

ادامه ی داستان رو گذاشتم
بازم نظر بدید☺️

سایه ی پشت سرم✨

یکی از دم در داد زد:لیلی اومدن دنبالت.
لیلی کیفش رو روی پوشش انداخت و به سمت در دوید همان طور داد زد: هایلیییی خداحافظی ☺️
دستام رو تکون دادم و منم داد زدم: خداحافظ دیوونه😁
دوباره به پشت در نگاه کردم گربه ی سیاهی از چاه بیرون آمد و با چشم های قرمز به من زل زد.🐱
-اونجا رو یه گربه ی سیاهه!😍
من: ها مگه پسران از این جور چیزا خوششون میاد؟🤔
کارل: آره مگه چیه؟😒
نمی دونم واقعا راست میگه چیه اگه اونا هم از چیزای بامزه خوششون بیاد!🤔

معاون مدرسه از دور به ما نز دیک شد و گفت: هایلی فردا نوبت تو و لیلی هست برای نظافت مدرسه؛ می خواستم با بلند گو اعلام کنم ولی بلند گوی مدرسه خراب شده. متوجه شدی درسته؟
من :بله خانم رزی
سرویسم بالاخره دنبالم آمد و من را به خانه رساند.
دستم را داخل کیفم کردم تا کلید را بر دارم اما: ای وای! کلید رو اصلا بر نداشتم!😟😨
زنگ در را فشار دادم؛ کسی جواب نداد، دوباره و دوباره زنگ زدم اما ماماااان چرا در رو باز نمی کنی!😤
یکی از پشت سرم گفت: ام باز کردم ، یعنی در بازه.
پشتم را نگاه کردم کسی نبود حتی اطرافم هم کسی نبود!😐
در را فشار دادم و واقعا در باز بود!😲
وارد خانه شدم ولی اون کسی که پشتم بود کیه؟🤔
به اطراف خانه نگاه کردم کسی نبود و با نگرانی داد زدم: ماااامان مامان مااامان....
کسی جوابم رو نداد.😳😖
دوبا داد زدم: الو کسی توی این خونه هست؟!😖😳
مامانم در حموم رو باز کرد وبا حوله ی سفیدش به من نگاه کرد بعد گفت: دختر جان آخه چرا داد و بیداد می کنی ها؟ نمی تونم از دست تو برم حموم؟😡😡
من: وای مامان شما حموم بودین😁🤭 ببخشید و فعلا خداحافظ 😂
و رفتم داخل اتاقم

و ادامه ی این داستان بماند😁
دیدگاه ها (۱۲)

این آخرین پارت امروزامیدوارم خوشتون بیادسایه ی پشت سرم✨رفتم ...

امروز از خوشگلم پست میزارم

آخییییی

آهای خبر🍃یه داستان رو شروع کردم🪷ببینین چطوره؟بهم بگید☘️سایه ...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_283باشه ای گفت و با یه...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

رمان فیک پارت 3فقط قبلش بگم بچه ها من رمان تهیونگ و جیسو رو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط