اسم رمان : وقتی ناخاسته خطرناک ترین مافیا عاشقت میشه و می
اسم رمان : وقتی ناخاسته خطرناک ترین مافیا عاشقت میشه و میدزدتت و مجبوری عروسش باشی و...
پارت:28
جیمین غذاشو گذاشت بدو بدو اومد سمت دخترش بغلش کرد
جیمین: هیسس چیشده بابایی گشنته، بیا به بچه شیر بده گرسنس بچم
بدون حرفی سوپ رو کنار گذاشتم بچه رو گرفتم
جنی:بیا مامانی گرسنته عزیزم
خیلی بهم بر خورد با دخترش مثل گل حرف میزنه با من مثل گاو بعد از اینکه دخترش سیر شد گذاشتمش رو تخت و پتو رو انداختن روش
جیمین: عزیزم چرا غذا تو نمیخوری
جنی: سیر شدم
جیمین:یعنی چی سیر شدم خیلی از غذات مونده
جنی: دیگه نمی خورم
جیمین:باشه
(2 هفته بعد)
یه هفتس اومدیم خونه جیمین از روزای دیگه زود تر میاد خونه بخاطر دخترشه ساعت نزدیکای 6 بود جیمین 8/9 میاد رفتم یه شام خوشمزه درست کردم تا شام اماده شه جیمین میاد
(8 شب)
زنگ در خورد درو باز کردم با دیدن یونگی پریدم بقلش
یونگی: اروم دختر خفه شدم
جنی: دلم برات تنگ شده بود
یونگی: من عزیزم
یونگی: من اخر خواهرت رو ندیدم
یونگی: بیا با اون اومدم
یونا : سلام من یونا هستم
جنی: وایی چقدر زیبایی
یونا: شما زیبا هستید
جنی: راحت حرف بزن
یونا: خوبی از داداشم شنیدم خیلی چشم انتظارم بودی
جنی: اره پیشی بهت گفت
یونا: پیشی
جنی: یونگی رو میگم ااا بیاید داخل
یونگی/یونا: ممنون
یونا: این دوتا کیوت کین
جنی: اینا بچه های منن
یونا: بچه داری
جنی: اره
صدای کلید اومد
جیمین: سلام من اومدم
جنی:سلام
یونگی/یونا:سلام
یونگی: سلام دوست قدیمی پارسال دوست امسال اشنا
#he_so
پارت:28
جیمین غذاشو گذاشت بدو بدو اومد سمت دخترش بغلش کرد
جیمین: هیسس چیشده بابایی گشنته، بیا به بچه شیر بده گرسنس بچم
بدون حرفی سوپ رو کنار گذاشتم بچه رو گرفتم
جنی:بیا مامانی گرسنته عزیزم
خیلی بهم بر خورد با دخترش مثل گل حرف میزنه با من مثل گاو بعد از اینکه دخترش سیر شد گذاشتمش رو تخت و پتو رو انداختن روش
جیمین: عزیزم چرا غذا تو نمیخوری
جنی: سیر شدم
جیمین:یعنی چی سیر شدم خیلی از غذات مونده
جنی: دیگه نمی خورم
جیمین:باشه
(2 هفته بعد)
یه هفتس اومدیم خونه جیمین از روزای دیگه زود تر میاد خونه بخاطر دخترشه ساعت نزدیکای 6 بود جیمین 8/9 میاد رفتم یه شام خوشمزه درست کردم تا شام اماده شه جیمین میاد
(8 شب)
زنگ در خورد درو باز کردم با دیدن یونگی پریدم بقلش
یونگی: اروم دختر خفه شدم
جنی: دلم برات تنگ شده بود
یونگی: من عزیزم
یونگی: من اخر خواهرت رو ندیدم
یونگی: بیا با اون اومدم
یونا : سلام من یونا هستم
جنی: وایی چقدر زیبایی
یونا: شما زیبا هستید
جنی: راحت حرف بزن
یونا: خوبی از داداشم شنیدم خیلی چشم انتظارم بودی
جنی: اره پیشی بهت گفت
یونا: پیشی
جنی: یونگی رو میگم ااا بیاید داخل
یونگی/یونا: ممنون
یونا: این دوتا کیوت کین
جنی: اینا بچه های منن
یونا: بچه داری
جنی: اره
صدای کلید اومد
جیمین: سلام من اومدم
جنی:سلام
یونگی/یونا:سلام
یونگی: سلام دوست قدیمی پارسال دوست امسال اشنا
#he_so
۹.۹k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.