tough love part12 🗝️🪦⛓️🫦
tough love part12 🗝️🪦⛓️🫦
از زبان ات
باکیفم پرتش کردم اون طرف و ازکنارش ردشدم رفتم
شب ساعتای ۹خواهرم کارولینا گفت که بعد ازسه سال از آمریکلا برمیگرده اون تو دانشگاه دانشجوی روانشناسیه یعنی مجبورم نصیحتای اونم گوش بدم
فردا که با تهیونگ قرار دارم که بریم کارای عروسی و لباس عروس و داماد و حلقه های ازدواج مونو انتخاب کنیم با کارول میرم
هم ازش مشاوره میگیرم هم با شوهر خواهر آیندش آشناش می کنم
از زبان جونگ کوک
از کارای ات خسته بودم هرکاری که می کنم به بم بست میرسم دیگه نمی دونم چه کاری هست که براش نکردم
اریکا:جونگ کوک قبلا هم که بهت گفتم تنها راهش اینکه دست از تعصب برداری نمیگم که غیر مردونگیت رو بردار فقط سخت گیری هاتو کمتر کن مغرور و سرد نباش ات هم فقط همینو می خواد
➖:اریکا میگی من چیکار کنم؟ چطوری بتونم یدفه خودمو به کل تغییر بدم؟ فقط می خوام بجای اینکه بره با تهیونگی که...اصلا فکرشو نمی کردم یک روز بهم از پشت خنجر بزنه و خیانت کنه برگرده پیش من و منو انتخاب کنه
اریکا:اگه کاری رو که بهت گفتم انجام بدی قول میدم که ات رو می تونی دوباره به دست بیاری اما بدون که برای اون بار سوم آخرین مهلت توعه همین الانشم نمی خواد دیگه با تو باشه
چون بجای اینکه بهش امیدواری بدی که مرد رویاهاش باقی میمونی تبدیل به نفرت انگیز ترین مرد خاطراتش میشی
من مطمئنم شما دوباره می تونین با هم باشین چون حال هر دوتا تون خیلی بهتر شده بیشتر حرفامو درک می کنین و می تونین بفهمین که چی درسته و چی غلط فقط هنوز نمی خواین این واقعیتو بپذیرین و باهاش کنار بیان
از زبان ات فردا
به تهیونگ گفتم که پایین دم در منتظریم خواهرم هیچ ذوقی برای دیدنش نداشت نمی دونم از قبل می شناختش یا نه
یدفه دیدم ماشینش جلوی در پارک شد و تهیونگ ازش پیاده شد اومد ستمون
تهیونگ: حالت چطوره عشقم؟
➕:تو چطوری؟
تهیونگ به خواهرم خیره شد باید به هم معرفی شون می کردم
➕:عام... کارول این تهیونگه شوهر خواهر...
کارول: می دونم چه مرد جنتلمنی
➕:تهیونگ این خواهرم کاروله بعد از سه سال از آمریکا برمیگرده
تهیونگ: ازدیدنتون خیلی خوشبختم خانوم امید وارم بتونم با خواهر زن آیندم...
یدفه گوشیم زنگ خورد مجبورشدم ازشون فاصله بگیرم و جواب تلفن رو بدم خواهر جونگ کوک بود
گفت که امشب بیام خونش چون باهام کار مهمی داره قطعا می خواد درباره ی جونگ کوک باهام صحبت کنه بخاطر همین ردش کردم و بهونه کردم که بیمارستان بستریم اونم بخاطر جونگ کوک
اززبان نویسنده
معلوم بود که کارول ازهمون لحظه ی اول ازشوهر خواهر آیندش خوشش نمی اومد اماچرا؟
کارول: لقمه ی بزرگتر ازدهنت برداشتی فکر میکنی می تونی تو چشماش نگاه کنی و بگی که مرد رویاهاشی در صورتی که تو سرش یه مرد دیگست!
از زبان ات
باکیفم پرتش کردم اون طرف و ازکنارش ردشدم رفتم
شب ساعتای ۹خواهرم کارولینا گفت که بعد ازسه سال از آمریکلا برمیگرده اون تو دانشگاه دانشجوی روانشناسیه یعنی مجبورم نصیحتای اونم گوش بدم
فردا که با تهیونگ قرار دارم که بریم کارای عروسی و لباس عروس و داماد و حلقه های ازدواج مونو انتخاب کنیم با کارول میرم
هم ازش مشاوره میگیرم هم با شوهر خواهر آیندش آشناش می کنم
از زبان جونگ کوک
از کارای ات خسته بودم هرکاری که می کنم به بم بست میرسم دیگه نمی دونم چه کاری هست که براش نکردم
اریکا:جونگ کوک قبلا هم که بهت گفتم تنها راهش اینکه دست از تعصب برداری نمیگم که غیر مردونگیت رو بردار فقط سخت گیری هاتو کمتر کن مغرور و سرد نباش ات هم فقط همینو می خواد
➖:اریکا میگی من چیکار کنم؟ چطوری بتونم یدفه خودمو به کل تغییر بدم؟ فقط می خوام بجای اینکه بره با تهیونگی که...اصلا فکرشو نمی کردم یک روز بهم از پشت خنجر بزنه و خیانت کنه برگرده پیش من و منو انتخاب کنه
اریکا:اگه کاری رو که بهت گفتم انجام بدی قول میدم که ات رو می تونی دوباره به دست بیاری اما بدون که برای اون بار سوم آخرین مهلت توعه همین الانشم نمی خواد دیگه با تو باشه
چون بجای اینکه بهش امیدواری بدی که مرد رویاهاش باقی میمونی تبدیل به نفرت انگیز ترین مرد خاطراتش میشی
من مطمئنم شما دوباره می تونین با هم باشین چون حال هر دوتا تون خیلی بهتر شده بیشتر حرفامو درک می کنین و می تونین بفهمین که چی درسته و چی غلط فقط هنوز نمی خواین این واقعیتو بپذیرین و باهاش کنار بیان
از زبان ات فردا
به تهیونگ گفتم که پایین دم در منتظریم خواهرم هیچ ذوقی برای دیدنش نداشت نمی دونم از قبل می شناختش یا نه
یدفه دیدم ماشینش جلوی در پارک شد و تهیونگ ازش پیاده شد اومد ستمون
تهیونگ: حالت چطوره عشقم؟
➕:تو چطوری؟
تهیونگ به خواهرم خیره شد باید به هم معرفی شون می کردم
➕:عام... کارول این تهیونگه شوهر خواهر...
کارول: می دونم چه مرد جنتلمنی
➕:تهیونگ این خواهرم کاروله بعد از سه سال از آمریکا برمیگرده
تهیونگ: ازدیدنتون خیلی خوشبختم خانوم امید وارم بتونم با خواهر زن آیندم...
یدفه گوشیم زنگ خورد مجبورشدم ازشون فاصله بگیرم و جواب تلفن رو بدم خواهر جونگ کوک بود
گفت که امشب بیام خونش چون باهام کار مهمی داره قطعا می خواد درباره ی جونگ کوک باهام صحبت کنه بخاطر همین ردش کردم و بهونه کردم که بیمارستان بستریم اونم بخاطر جونگ کوک
اززبان نویسنده
معلوم بود که کارول ازهمون لحظه ی اول ازشوهر خواهر آیندش خوشش نمی اومد اماچرا؟
کارول: لقمه ی بزرگتر ازدهنت برداشتی فکر میکنی می تونی تو چشماش نگاه کنی و بگی که مرد رویاهاشی در صورتی که تو سرش یه مرد دیگست!
۴۲.۳k
۱۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۰۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.