« !مایکی اینجاست! »
« !مایکی اینجاست! »
اسمتون : کانائه
دیدم که یکی بغلم کرده و اروم خوابیده بخاطر اینکه چراغ اتاقم خاموش بود نمیتونستم ببینم کیه ، ترسیده بودم و میلرزیدم بدنم ناگهانی سرد شد و ترسم بیشتر....
ضربان قلبم بالا رفته بود خیلی اروم زدم رو شونش و پرسیدم
کانائه: هق... هق ببخ.. بخ... ببخشید ت.. تو. هق تو کی ه.. ه. هق هق هستی ( اروم)
؟؟؟ : واااااا چرا گریه میکنی اروم باش کانائه چااانننن من... منو نمیشناسی واقعا؟ یعنی نمیدونی من کیم؟؟؟
خودمو از بغلش بیرون کشیدم و یه گوشه اتاق وایسادم و گریه کنان نگاش میکردم، توی تاریکی هیچی معلوم نبود
کانائه: م... م... من هق هق از... ا.. از کجا... ب... بدونم کی... هق هق هستی
؟؟؟ : خب بزار یه یاداوری کنم که هر شب تو منو بغل میکردی و ارزو داشتی که منو ببینی هر شب بوسم میکردی گاهی اوقات منو بغل میکردی و گریه میکردی یادت نمیاد تو ارزوت دیدن من بود میگفتی دوستم داری کانائه
کانائه: من.... هق هق یه... یه ل.. ل.. لحظه
چراغ خواب زیروتو رو روشن کردم تا بهتر ببینمش نور صورتی پرنگ چراغ خوابم اتاقو کمی روشن کرد که دیدمش موهای بور چشمای سیاه اون اون مایکیه!!!
مایکی: خب حالا فهمیدی کی هستم دیگه دوریاکی کوچولوی من؟
کانائه: م.. م.. مایکی تو اینجا چیکار میکنی..... چ... چ. چون.. چو... چطوری اومدی واییی باورم نمیشه!!!
مایکی: خیلی بدی کانائه چااانننن خودت الزو کلدی منم اومدم ( لحن بچگانه) ( خدا بده شانس🥲)
یهو پریدم بغلش و افتاد رو تخت و اونم بغلم کرد و میخندیدیم که ساعت از نیمه شب هم گذشته بود و من خواب نداشتم از خوشحالی زیاد .....!!!!
برای پارت بعد که هنتایه ۲۰ 👍پلیزززز اریگاتوووووو
اسمتون : کانائه
دیدم که یکی بغلم کرده و اروم خوابیده بخاطر اینکه چراغ اتاقم خاموش بود نمیتونستم ببینم کیه ، ترسیده بودم و میلرزیدم بدنم ناگهانی سرد شد و ترسم بیشتر....
ضربان قلبم بالا رفته بود خیلی اروم زدم رو شونش و پرسیدم
کانائه: هق... هق ببخ.. بخ... ببخشید ت.. تو. هق تو کی ه.. ه. هق هق هستی ( اروم)
؟؟؟ : واااااا چرا گریه میکنی اروم باش کانائه چااانننن من... منو نمیشناسی واقعا؟ یعنی نمیدونی من کیم؟؟؟
خودمو از بغلش بیرون کشیدم و یه گوشه اتاق وایسادم و گریه کنان نگاش میکردم، توی تاریکی هیچی معلوم نبود
کانائه: م... م... من هق هق از... ا.. از کجا... ب... بدونم کی... هق هق هستی
؟؟؟ : خب بزار یه یاداوری کنم که هر شب تو منو بغل میکردی و ارزو داشتی که منو ببینی هر شب بوسم میکردی گاهی اوقات منو بغل میکردی و گریه میکردی یادت نمیاد تو ارزوت دیدن من بود میگفتی دوستم داری کانائه
کانائه: من.... هق هق یه... یه ل.. ل.. لحظه
چراغ خواب زیروتو رو روشن کردم تا بهتر ببینمش نور صورتی پرنگ چراغ خوابم اتاقو کمی روشن کرد که دیدمش موهای بور چشمای سیاه اون اون مایکیه!!!
مایکی: خب حالا فهمیدی کی هستم دیگه دوریاکی کوچولوی من؟
کانائه: م.. م.. مایکی تو اینجا چیکار میکنی..... چ... چ. چون.. چو... چطوری اومدی واییی باورم نمیشه!!!
مایکی: خیلی بدی کانائه چااانننن خودت الزو کلدی منم اومدم ( لحن بچگانه) ( خدا بده شانس🥲)
یهو پریدم بغلش و افتاد رو تخت و اونم بغلم کرد و میخندیدیم که ساعت از نیمه شب هم گذشته بود و من خواب نداشتم از خوشحالی زیاد .....!!!!
برای پارت بعد که هنتایه ۲۰ 👍پلیزززز اریگاتوووووو
۸.۰k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.