⛓️بد بوی 🔮 پارت 42
⛓️بد بوی 🔮 پارت 42
ا ت:اجوما تو اینو بده به من بگو جیون کجاست
اجوما:توی حیاط
نوتلا رو از اجوما گرفتم اونو توی حال متعجب خودش تنها گذاشتم واقعا فکر نمیکرد اینقدر بخورم اما من حاملم
رفتم سمت حیاط
ا ت:جیون شی
جیون:بله بفرمایید
ا ت:جیون شی میشه برام نوتلا بگیری
جیون یه نگاه به نوتلا توی دستم کرد دوباره به خودم نگاه کرد
جیون :چشم
داشت میرفت
ا ت:جیون شی خیلی
برگشت سمتم
جیون:جانم
ا ت:خیلی بگیر
نمیدونم چرا حس میکنم اونقدر که من میخوام نمیگیرن
ا ت:یا نه نه یه لحظه صبر کن خودم میام
جیون :جلو در منتظرم
ا ت:زود میام
رفتم داخل تند تند لباسام رو عوض کردم رفتم پایین
ا ت:من امادم بریم
جیون :بریم
رفتیم یه فروشگاه بزرگ
من توی همه ردیفا میرفتم همه چیز بر میداشتم
جیون :خانم بهتر نیست من اینارو ببرم حساب کنم بیام بقیشو ببرم
ا ت: عا باشه تو همین سبدی که دستت هست رو ببر حساب کن یادت نره بیاریش
جیون یه سر تکون داد رفت
توی ردیف شکلاتا کلی شکلات ورداشتم
داشتم میرفتم خوراکی بر میداشتم که یه دختر کوچولو اومد توی اون ردیف چشمای درشت و سبز داشت و موهاش طلایی بود خیلی خوشکل بود
وقتی اونو دیدم یاد این افتادم که منم حاملم من میخواستم بچه خودمو بکشم چطور تونستم اینکا رو بکنم حتی اگه لازم باشه از کره میرم و بچمو بدنیا میارم
دختر کوچولو یکم اومد جلو چشاش پر از اشک شده بود معلوم بود بغض کرده خیلی کیوت بود یا صدای بغض دارش گفت:مامان
وقتی گفت مامان قلبم لرزید
رفتم پیشش
ا ت:خوبی اسمت چیه
گفت:دایا(لحن بچه گانه)
ا ت:گم شدی
گفت: اله
بعد صدایی اشنا شنیدم
🍸
اسلاید دوم لباس ا ت
🔮
ا ت:اجوما تو اینو بده به من بگو جیون کجاست
اجوما:توی حیاط
نوتلا رو از اجوما گرفتم اونو توی حال متعجب خودش تنها گذاشتم واقعا فکر نمیکرد اینقدر بخورم اما من حاملم
رفتم سمت حیاط
ا ت:جیون شی
جیون:بله بفرمایید
ا ت:جیون شی میشه برام نوتلا بگیری
جیون یه نگاه به نوتلا توی دستم کرد دوباره به خودم نگاه کرد
جیون :چشم
داشت میرفت
ا ت:جیون شی خیلی
برگشت سمتم
جیون:جانم
ا ت:خیلی بگیر
نمیدونم چرا حس میکنم اونقدر که من میخوام نمیگیرن
ا ت:یا نه نه یه لحظه صبر کن خودم میام
جیون :جلو در منتظرم
ا ت:زود میام
رفتم داخل تند تند لباسام رو عوض کردم رفتم پایین
ا ت:من امادم بریم
جیون :بریم
رفتیم یه فروشگاه بزرگ
من توی همه ردیفا میرفتم همه چیز بر میداشتم
جیون :خانم بهتر نیست من اینارو ببرم حساب کنم بیام بقیشو ببرم
ا ت: عا باشه تو همین سبدی که دستت هست رو ببر حساب کن یادت نره بیاریش
جیون یه سر تکون داد رفت
توی ردیف شکلاتا کلی شکلات ورداشتم
داشتم میرفتم خوراکی بر میداشتم که یه دختر کوچولو اومد توی اون ردیف چشمای درشت و سبز داشت و موهاش طلایی بود خیلی خوشکل بود
وقتی اونو دیدم یاد این افتادم که منم حاملم من میخواستم بچه خودمو بکشم چطور تونستم اینکا رو بکنم حتی اگه لازم باشه از کره میرم و بچمو بدنیا میارم
دختر کوچولو یکم اومد جلو چشاش پر از اشک شده بود معلوم بود بغض کرده خیلی کیوت بود یا صدای بغض دارش گفت:مامان
وقتی گفت مامان قلبم لرزید
رفتم پیشش
ا ت:خوبی اسمت چیه
گفت:دایا(لحن بچه گانه)
ا ت:گم شدی
گفت: اله
بعد صدایی اشنا شنیدم
🍸
اسلاید دوم لباس ا ت
🔮
۳۸.۲k
۰۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.