فیک درد عشق
فیک درد عشق
فصل دوم (پارت شونزده)
° مثلا نمیدونی؟
- پسرم دو دیقه اروم باش یه نفس عمیق بکش
° میشه از اتاقم برید بیرون؟
- نه تا زمانی که بهم نگی چیشده از اینجا نمیرم
° باشه پس من میرم
- صبر کن
ا/ت دست پسرش رو گرفت اما پسرش دستش رو محکم پس داد و گفت
° اشتباه خودتون بود
نباید اینکار رو میکردید
- جونگ مین دو دیقه صبر کن پسرم
حداقل به خاطر مادرت
° کدوم مادر؟ من مادری که واقعا از ته قلب پسرش رو دوست داره داخل این اتاق نمیبینم
- چی؟
اصلا میدونی چی میگی؟
° ........
- لازم نیست از اتاق بری بیرون من میرم
° .........
ا/ت
این رفتار هاش عجیب بود
اون هیچ دلیلی نداشت که اینطوری رفتار کنه
هوففففف مگه فردا دوباره باهاش حرف بزنم
امیدوارم از خره شیطون بیاد پایین
بعد از اینکه رفتم پایین جونگ کوک اومد سمتم
- یونگی رفت؟
+ اره ... فقط چیزی شده؟
- نه چیزی نیست
+ اوکی
من میرم میخوابم تو هم کم کم بیا
- باشه
جونگ کوک رفت
و ا/ت بعد از یک ساعت فکر کردن دوباره رفت داخل اتاق جونگ مین
پسرش غرق خواب بود
با لبخند رفت سمتش و کنارش نشست
اروم دستش رو کشید روی موهاش و شروع کرد به نوازش کردنش
درحالی که داشت موهاش رو نوازش میکرد
نگاهش به دستش افتاد
دستش خونی بود
نگاهی به داخل اتاق انداخت که متوجه چراغ خواب شکسته شد
ا/ت ترسیده بود
از رفتار های مشکوک پسرش
از اینکه مثل ادم دهن باز نمیکرد و موضوع رو نمیگفت تا شاید ا/ت بتونه این سوءتفاهم رو حل کنه
اروم رفت سمت جعبه های کمک اولیه و شروع کرد به باند پیچی دست جونگ مین
بعد از باند پیچی کردنش بوسه ای روی پیشونیش گذاشت و اتاق رو ترک کرد
رفت داخل اتاق و به جونگ کوکی که غرق در خواب بود خیره شد
جونگ مین به طرز عجیبی شبیه جونگ کوک بود
اونقدری که انگار دوقلو بودن
بعد از اینکه رفت سمت جونگ کوک اروم خودش رو داخل بغلش جا داد که جونگ کوک گفت
+ چرا اینقدر دیر کردی؟
- پایین خوابم برده بود
+ باشه
فصل دوم (پارت شونزده)
° مثلا نمیدونی؟
- پسرم دو دیقه اروم باش یه نفس عمیق بکش
° میشه از اتاقم برید بیرون؟
- نه تا زمانی که بهم نگی چیشده از اینجا نمیرم
° باشه پس من میرم
- صبر کن
ا/ت دست پسرش رو گرفت اما پسرش دستش رو محکم پس داد و گفت
° اشتباه خودتون بود
نباید اینکار رو میکردید
- جونگ مین دو دیقه صبر کن پسرم
حداقل به خاطر مادرت
° کدوم مادر؟ من مادری که واقعا از ته قلب پسرش رو دوست داره داخل این اتاق نمیبینم
- چی؟
اصلا میدونی چی میگی؟
° ........
- لازم نیست از اتاق بری بیرون من میرم
° .........
ا/ت
این رفتار هاش عجیب بود
اون هیچ دلیلی نداشت که اینطوری رفتار کنه
هوففففف مگه فردا دوباره باهاش حرف بزنم
امیدوارم از خره شیطون بیاد پایین
بعد از اینکه رفتم پایین جونگ کوک اومد سمتم
- یونگی رفت؟
+ اره ... فقط چیزی شده؟
- نه چیزی نیست
+ اوکی
من میرم میخوابم تو هم کم کم بیا
- باشه
جونگ کوک رفت
و ا/ت بعد از یک ساعت فکر کردن دوباره رفت داخل اتاق جونگ مین
پسرش غرق خواب بود
با لبخند رفت سمتش و کنارش نشست
اروم دستش رو کشید روی موهاش و شروع کرد به نوازش کردنش
درحالی که داشت موهاش رو نوازش میکرد
نگاهش به دستش افتاد
دستش خونی بود
نگاهی به داخل اتاق انداخت که متوجه چراغ خواب شکسته شد
ا/ت ترسیده بود
از رفتار های مشکوک پسرش
از اینکه مثل ادم دهن باز نمیکرد و موضوع رو نمیگفت تا شاید ا/ت بتونه این سوءتفاهم رو حل کنه
اروم رفت سمت جعبه های کمک اولیه و شروع کرد به باند پیچی دست جونگ مین
بعد از باند پیچی کردنش بوسه ای روی پیشونیش گذاشت و اتاق رو ترک کرد
رفت داخل اتاق و به جونگ کوکی که غرق در خواب بود خیره شد
جونگ مین به طرز عجیبی شبیه جونگ کوک بود
اونقدری که انگار دوقلو بودن
بعد از اینکه رفت سمت جونگ کوک اروم خودش رو داخل بغلش جا داد که جونگ کوک گفت
+ چرا اینقدر دیر کردی؟
- پایین خوابم برده بود
+ باشه
۸.۱k
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.