★عشقی که بهم دادی★
★عشقی که بهم دادی★
پارت ۳۲...
کی: دقیقا کی میخوای پروژه صاحب شدن یونگی رو شروع کنی؟
تمین: مامان بابام به جشن سالگرد شرکتشون دعوتش کردن که مطمئنم اونم اونجاس.
تمین با پوزخند گفت.
تمین: اونجا کارمو شروع میکنم.
جونگهیون و کی نگاهی بهم انداختن.
جونگهیون: چجوری؟
تمین: شاید بخوام اغ...واش کنم
جونگهیون و کی سرشونو تکون دادن.
تمین: فقط وایسا و ببین پارک جیمین
*****
چانیول: قربان انگار تمین برنامه ریخته توی جشن سالگرد یکم باهاتون لاس بزنه.
یونگی نیشخندی زد.
_باشه بزار از این خوشحالی لذت ببره قبل جوجه از اینکه نابودش کنم.
چانیول: میخواستیم رابطه کاریمون رو با شرکت لی قطع کنین؟
_نه فعلا بزار به حال خودشون باشن بعدا یه فکری میکنم.
چانیول تعظیمی کرد و از دفتر یونگی بیرون رفت.
_بزار ببینم چند وقت میتونن اینجوری باشن
یونگی پوزخندی زد و مشغول کاراش شد که پیامی از طرف جیمین اومد.
جوجه کوچولو:
+یونگیا~ تو قراره بیای دنبالم؟
یونگی لبخندی زد و بعد از فرستادن پیام بلند شد تا برا دنبال جوجه کوچولوش.
یونگی هیونگ:
_تا یکم دیگه اونجام بیبی.
جیمین با پیامی که از جیمین گرفته بود لبخندی زد گوشی رو کو جیبش گذاشت.
+تائو تو با یونگی کار میکنی؟
تائو: بله
+نظرت راجع بهش چیه؟
جیمین خیلی دوست داشت بدونه یونگی به عنوان مافیا چطوریه.
تائو: اون عالیه!
جیمین نگاه گیجی به تائو کرد.
تائو: اون شجاع و قوی و بی رحمه دوست دارم بعدا مثل اون باشم اون به یاد داد چطور فوق العاده باشم و اون خیلی مهربونه.
تائو نگاهی به جیمین انداخت و جیمین آروم سرشوبه نشونه تایید تکون داد و لبخندی زد.
_جیمینا
جیمین با صدای آشنایی برگشت و یونگی رو دید که داره ه بهش لبخند لثه ای نادری میزنه😂
دوید سمتش و خودشو تو بغلش پرت کرد.
ادامه دارد...
پارت ۳۲...
کی: دقیقا کی میخوای پروژه صاحب شدن یونگی رو شروع کنی؟
تمین: مامان بابام به جشن سالگرد شرکتشون دعوتش کردن که مطمئنم اونم اونجاس.
تمین با پوزخند گفت.
تمین: اونجا کارمو شروع میکنم.
جونگهیون و کی نگاهی بهم انداختن.
جونگهیون: چجوری؟
تمین: شاید بخوام اغ...واش کنم
جونگهیون و کی سرشونو تکون دادن.
تمین: فقط وایسا و ببین پارک جیمین
*****
چانیول: قربان انگار تمین برنامه ریخته توی جشن سالگرد یکم باهاتون لاس بزنه.
یونگی نیشخندی زد.
_باشه بزار از این خوشحالی لذت ببره قبل جوجه از اینکه نابودش کنم.
چانیول: میخواستیم رابطه کاریمون رو با شرکت لی قطع کنین؟
_نه فعلا بزار به حال خودشون باشن بعدا یه فکری میکنم.
چانیول تعظیمی کرد و از دفتر یونگی بیرون رفت.
_بزار ببینم چند وقت میتونن اینجوری باشن
یونگی پوزخندی زد و مشغول کاراش شد که پیامی از طرف جیمین اومد.
جوجه کوچولو:
+یونگیا~ تو قراره بیای دنبالم؟
یونگی لبخندی زد و بعد از فرستادن پیام بلند شد تا برا دنبال جوجه کوچولوش.
یونگی هیونگ:
_تا یکم دیگه اونجام بیبی.
جیمین با پیامی که از جیمین گرفته بود لبخندی زد گوشی رو کو جیبش گذاشت.
+تائو تو با یونگی کار میکنی؟
تائو: بله
+نظرت راجع بهش چیه؟
جیمین خیلی دوست داشت بدونه یونگی به عنوان مافیا چطوریه.
تائو: اون عالیه!
جیمین نگاه گیجی به تائو کرد.
تائو: اون شجاع و قوی و بی رحمه دوست دارم بعدا مثل اون باشم اون به یاد داد چطور فوق العاده باشم و اون خیلی مهربونه.
تائو نگاهی به جیمین انداخت و جیمین آروم سرشوبه نشونه تایید تکون داد و لبخندی زد.
_جیمینا
جیمین با صدای آشنایی برگشت و یونگی رو دید که داره ه بهش لبخند لثه ای نادری میزنه😂
دوید سمتش و خودشو تو بغلش پرت کرد.
ادامه دارد...
۱.۱k
۱۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.