★سختی★
★سختی★
پارت ۲۱...
طبق اون صحبت ها جونگکوک باید با شخصی به نام کیم کای هم گروه میشد و این برای شخصی مثل اون که توی برقراری ارتباط با افراد جدید مشکل داشت کمی سخت به نظر میرسید.
چند ثانیه تو فکر بود که یهو دستی روی شونش قرار گرفت.
کای: کیم کای
سعی کرد به پسر روبروش لبخند بزنه.
جئون جونگکوک
کای: میدونم
خیلی خلاصه جواب داد و به سمتی راه افتاد و پسر کوچیکتر هم به ناچار دنبالش راه افتاد.
قبل از اینکه به این انباری بزرگ و تا حدی قدیمی بیان با چند متر دویدن و چند تا حرکت بدنشون آماده همچین تمریناتی کرده بودن.
نگاهی به اطراف انداخت.
کای تاریک ترین قسمت رو انتخاب کرده بود.
مردد بود که خواسته اش رو بیان کنه یا نه ولی بالاخره جراتشو جمع کرد و به حرف اومد.
میشه بریم قسمتی که روشن تره؟
کای که مشغول محکم کردن کیسه بوکس بود با تعجب به سمتش برگشت و همون حالت سوالی چشماش جونگکوکو وادار به ادامه حرفش کرد.
آخه...اینجا نمیشه.
کای فرصت ادامه حرفشو نداد و یه قدم بهش نزدیک شد.
کای: اکثر مبارزه ها توی شب اتفاق میوفته و اونی برنده ست که به این موقعیت عادت کرده باشه.
برخلاف انتظار پسر کوچیکتر آلفای جوون لبخندی زد و دوباره خودشو مشغول درست کردن اون کیسه بوکس بزرگ قرمز رنگ کرد.
هرچند چیز خاصی اتفاق نیافتاده بود ولی جونگکوک خوشحال بود.
از بودن کنار کای نه تنها حس بری نمیگرفت بلکه باهاش راحت بود.
ادامه دارد...
پارت ۲۱...
طبق اون صحبت ها جونگکوک باید با شخصی به نام کیم کای هم گروه میشد و این برای شخصی مثل اون که توی برقراری ارتباط با افراد جدید مشکل داشت کمی سخت به نظر میرسید.
چند ثانیه تو فکر بود که یهو دستی روی شونش قرار گرفت.
کای: کیم کای
سعی کرد به پسر روبروش لبخند بزنه.
جئون جونگکوک
کای: میدونم
خیلی خلاصه جواب داد و به سمتی راه افتاد و پسر کوچیکتر هم به ناچار دنبالش راه افتاد.
قبل از اینکه به این انباری بزرگ و تا حدی قدیمی بیان با چند متر دویدن و چند تا حرکت بدنشون آماده همچین تمریناتی کرده بودن.
نگاهی به اطراف انداخت.
کای تاریک ترین قسمت رو انتخاب کرده بود.
مردد بود که خواسته اش رو بیان کنه یا نه ولی بالاخره جراتشو جمع کرد و به حرف اومد.
میشه بریم قسمتی که روشن تره؟
کای که مشغول محکم کردن کیسه بوکس بود با تعجب به سمتش برگشت و همون حالت سوالی چشماش جونگکوکو وادار به ادامه حرفش کرد.
آخه...اینجا نمیشه.
کای فرصت ادامه حرفشو نداد و یه قدم بهش نزدیک شد.
کای: اکثر مبارزه ها توی شب اتفاق میوفته و اونی برنده ست که به این موقعیت عادت کرده باشه.
برخلاف انتظار پسر کوچیکتر آلفای جوون لبخندی زد و دوباره خودشو مشغول درست کردن اون کیسه بوکس بزرگ قرمز رنگ کرد.
هرچند چیز خاصی اتفاق نیافتاده بود ولی جونگکوک خوشحال بود.
از بودن کنار کای نه تنها حس بری نمیگرفت بلکه باهاش راحت بود.
ادامه دارد...
۱.۱k
۱۴ آبان ۱۴۰۳