عروسفراری

#عروس_فراری 🤍👀
Part: ²²

پماد زدنم که تموم شد سرم رو بالا آوردم که دیدم زُل زده بهم ....

ات: چی شده؟!....چیزی رو صورَتَمه؟!
تهیونگ: نه ...خ..خب پماد زدنت تموم شد؟!

فهمیدم خواست موضوع رو عوض کنه ! واکنشی نشون ندادم از جام بلند شدم ....

ات: پماد زدنم تموم شد ...لباست رو بپوش تا یه نفر نیومده !
تهیونگ: مثلا کی؟
ات: هرکی !
تهیونگ: چرا خب ببینه من که .....

پریدم وسط حرفِش‌..‌‌...

ات: نمیخوام یه فکر دیگه نسبت به من و تو  بکنن!(عصبی)
تهیونگ: (خنده)
ات: هی کجای حرفم خنده دار بود!
تهیونگ: میدونی که کل عمارت من و تو رو زن و شوهر میدونن و اگه به قول خودت هرکی اومد تو اتاق و من و اینجوری دید چیزی نمیشه!
ات: کای چی اون که میدونه من و تو زن و شوهر نیستیم و فقط داریم نقش بازی می‌کنیم....!
تهیونگ: کای که فعلا بیرونه و....

یه نفسه عمیق کشیدم و سعی کردم خودم رو اروم کنم ....

ات: بردار لباسِت رو بپوش !(حرصی )
تهیونگ: خِیل خب اروم باش ...لباسم رو بده....

رفتم سمت لباسش و دادم دستش ....لباس رو از دستم گرفت و برخلاف فکرم به جای پوشیدن راه افتاد سمت در ...
قبل از اینکه از در بزنه بیرون دوییدم سمتش و گرفتم از بازوش ....

ات: صبر کن ‌...
تهیونگ: هوم؟!
ات: اینجوری میخوای بری بیرون ؟!
تهیونگ: اره!
ات: هاااا!!
تهیونگ: چیه بدِت میاد خدمتکارای دیگه بَدَنِ من رو ببینن!
ات: ها! ‌....نه نه منظورم این نبود !...من چیزه ...
تهیونگ: پس منظورت چی بود خانم کوچولو ؟!
ات: وایییی.. اصلا به من چه ها ...برو ! با همین نیم تنه ی لخت برو !

اروم لباسش رو انداخت رو شونش و از اتاق زد بیرون ...ولی کجا رفت حالا ؟!

فضولی بهم اجازه نمیداد یه جا وایسم پس از اتاق زدم بیرون و جوری که تهیونگ نَفَهمه دنبالش راه افتادم....


ویو تهیونگ:
وارد اتاقه خودم شدم ...بوی قهوه کل لباسم رو برداشته بود ...درشون آوردم و رفتم حموم ‌...
نمیدونستم نگه داشتن این دختر جلو چشمم درست بود یا نه ! ...نمیدونم بخاطر حرف های جیا این دختر رو نگه داشتم یا بخاطر خودم ! ...دل تنگ بودن درد کمی نبود.... من پیش این دختر یکم از دل تنگی هام کم میشد چون شبیه به جیا بود ! ....اما باید حواسم می بود که این دختر جیاعه خودم نبود ! .... تو فکر بودم که.....

ادامه دارد.....

حمایت ها کم شده ها😕.....
دیدگاه ها (۲۶)

#عروس_فراری 🤍👀Part: ²³که یهو صدای شکستن چیزی از افکارم کشیدم...

ادامه ی پارت ²³.....تهیونگ: بیا این وَر بشین !ات: عه ...تهیو...

#عروس_فراری 🤍👀Part: ²¹از تهیونگ فاصله گرفتم و رفتم سمت مبل.....

#درخواستی part:... آخردوباره شروع کردی! ....ا/ت : من میخوام ...

ادامه ی پارت ¹².....ویو تهیونگ: همه ی حرف هایی که زد یه جاش ...

جیمین فیک زندگی پارت ۵۶#

"شراب سرخ" Part: ¹³جنا: چان اون کیم !!!پدرم ؟! ...درست شنیدم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط