p56
لوسی: نچ
تهیونگ نزدیک11تا لباس پوشید
تهیونگ: لوسی بخدا دیگه خسته شدم
لوشی: این عالیه
تهیونگ: اخیشششش
خریدن رفتن خونه
ویو ات
لیا و کای یک هفته پیش رفتن آمریکا جیمین تو این یک ماه حتی نگامم نکرده 2روزه خونه نمیاد بهش زنگ میزنم باحالت سرد میگه کار دارم
ویو جیمین
از وقتی ات دروغ گفت باهاش سرد شدم ولی خیلی وقته که میخوام باهاش خوب بشم فردا براش گل میخرم میرم برای آشتی
ویو مینجی
یونجون: عشقممم
مینجی: زهرمار چته؟
یونجون: امروز وقت دکتره بریم تعیین جنسیت؟
مینجی: اوه اره راست میگی بریم بزار آماده بشم
رفتن آماده شدن
رفتن سوار ماشین شدن
رسید به مطب
(علامت دکتر#)
#: سلام خوش امدین
مینجی: ممنون برای تعیین جنسیت امدم
#: بله بفرمایین
نشت مینجی رو ماینه کرد
#: بچه شما
پسره
مینجی: واقعااااا😍
#: بله😊
مینجی: ممنون من میرم
رفت بیرون
یونجون: چیشد؟
مینجی: بچه قلبش نمیزنه😔
یونجون: چیییییی؟
مینجی: بچه مرده😢(شروع کرد به اشک های مصنوعی ریختن)
یونجون: عشقم چیزی نیست اصلا به درک یه بچه دیگه میسازیم
مینجی: 😂😂😂
یونجون: یا چیشد؟ چرا میخندی؟
مینجی: شوخی کردم بچه حالش خوبه
یونجون: اخه تو تا منو سکته ندی ول کن نیستی حالا پسره یا دختر
مینجی: مثل تو
یونجون: پسره؟ خدایی من عاشق پسرم البته دخترم دوست دارما
مینجی: اوم بریم خونه دیگه
ویو شب ات
هوا تاریک شده بود امروز هیچکی عمارت نبود همه مرخصی داشتن که یهو رعد برق زد من از رعد برق میترسم خیلی میترسم چون روزی که مادرم مرد رعد برق بود خیلی شدید یهو دوباره رعد برق زد من جیغ کشیدم شروع کردم به گریه کردن
ات: بهتره زنگ بزنم به جیمین
زنگ زدم برنداشت 5بار زدم برنداشت
ویو جیمین
ات هی پشت سرهم زنگ میزد ولش کن فردا قرار باهاش آشتی کنم دیگه که بازم زنگ زد باید عصبی باشم تا پشیمون بشه اره
برداشتم
جیمین: چیه چرا هی پشت سرهم زنگ میزنی نمدو...(داد عصبی) نزاشت که حرفشو بزنه
ات: ج ج جیمین(گریه)
جیمین خشمش تبدیل به نگرانی شد
جیمین: ات چیشده؟
ات: م م من از... که یهو رعد برق زد که ات جیغ کشید
جیمین: اتتتتتت؟؟؟
ات: کمکم کن من میترسم(گریه)
جیمین: کجایی ات؟
ات: ع عمارت
جیمین: امدم
قط کرد جیمین سریع به طرف ماشین دویید
ویو ات
انقدر ترسیده بودم که شکمم درد گرفت
ات: نترس مامانی (به بچشش میگه)
دوباره رعد برق زد که ات از ترسش هول شد و....
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺♥
خب خب موقع رفتنم فرا رسیدامکان داره که فردا پارت نزارم البته امکان داره هم بزارم خب فعلا خدانگهدار تا نمیدونم کی😂💜
تهیونگ نزدیک11تا لباس پوشید
تهیونگ: لوسی بخدا دیگه خسته شدم
لوشی: این عالیه
تهیونگ: اخیشششش
خریدن رفتن خونه
ویو ات
لیا و کای یک هفته پیش رفتن آمریکا جیمین تو این یک ماه حتی نگامم نکرده 2روزه خونه نمیاد بهش زنگ میزنم باحالت سرد میگه کار دارم
ویو جیمین
از وقتی ات دروغ گفت باهاش سرد شدم ولی خیلی وقته که میخوام باهاش خوب بشم فردا براش گل میخرم میرم برای آشتی
ویو مینجی
یونجون: عشقممم
مینجی: زهرمار چته؟
یونجون: امروز وقت دکتره بریم تعیین جنسیت؟
مینجی: اوه اره راست میگی بریم بزار آماده بشم
رفتن آماده شدن
رفتن سوار ماشین شدن
رسید به مطب
(علامت دکتر#)
#: سلام خوش امدین
مینجی: ممنون برای تعیین جنسیت امدم
#: بله بفرمایین
نشت مینجی رو ماینه کرد
#: بچه شما
پسره
مینجی: واقعااااا😍
#: بله😊
مینجی: ممنون من میرم
رفت بیرون
یونجون: چیشد؟
مینجی: بچه قلبش نمیزنه😔
یونجون: چیییییی؟
مینجی: بچه مرده😢(شروع کرد به اشک های مصنوعی ریختن)
یونجون: عشقم چیزی نیست اصلا به درک یه بچه دیگه میسازیم
مینجی: 😂😂😂
یونجون: یا چیشد؟ چرا میخندی؟
مینجی: شوخی کردم بچه حالش خوبه
یونجون: اخه تو تا منو سکته ندی ول کن نیستی حالا پسره یا دختر
مینجی: مثل تو
یونجون: پسره؟ خدایی من عاشق پسرم البته دخترم دوست دارما
مینجی: اوم بریم خونه دیگه
ویو شب ات
هوا تاریک شده بود امروز هیچکی عمارت نبود همه مرخصی داشتن که یهو رعد برق زد من از رعد برق میترسم خیلی میترسم چون روزی که مادرم مرد رعد برق بود خیلی شدید یهو دوباره رعد برق زد من جیغ کشیدم شروع کردم به گریه کردن
ات: بهتره زنگ بزنم به جیمین
زنگ زدم برنداشت 5بار زدم برنداشت
ویو جیمین
ات هی پشت سرهم زنگ میزد ولش کن فردا قرار باهاش آشتی کنم دیگه که بازم زنگ زد باید عصبی باشم تا پشیمون بشه اره
برداشتم
جیمین: چیه چرا هی پشت سرهم زنگ میزنی نمدو...(داد عصبی) نزاشت که حرفشو بزنه
ات: ج ج جیمین(گریه)
جیمین خشمش تبدیل به نگرانی شد
جیمین: ات چیشده؟
ات: م م من از... که یهو رعد برق زد که ات جیغ کشید
جیمین: اتتتتتت؟؟؟
ات: کمکم کن من میترسم(گریه)
جیمین: کجایی ات؟
ات: ع عمارت
جیمین: امدم
قط کرد جیمین سریع به طرف ماشین دویید
ویو ات
انقدر ترسیده بودم که شکمم درد گرفت
ات: نترس مامانی (به بچشش میگه)
دوباره رعد برق زد که ات از ترسش هول شد و....
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺♥
خب خب موقع رفتنم فرا رسیدامکان داره که فردا پارت نزارم البته امکان داره هم بزارم خب فعلا خدانگهدار تا نمیدونم کی😂💜
۱۰.۸k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.