پارت ۱۵۳ Blood moon
پارت ۱۵۳ Blood moon
با احساس اینکه تخت بالا و پایین شد چشمامو باز کردم
جونگکوک اروم موهامو از جلوی صورتم زد کنارو گفت
کوک:بخواب عزیزم
بعدشم خودش کنارم دراز کشید و از پشت بغلم کرد
صبح با صدای جونگکوک از خواب بلند شدم
کوک:بلند شو باید بریم شرکت
ا/ت:میخوام بخوابم خوابمممم میاد
با دستش صورتمو نوازش کردو گفت
کوک: تنها خونه میمونی؟من شاید دیر بیام ها
با ناله گفتم
ا/ت:نههههههه نروووووووووو خببببببببب
کوک:حرفا میزنی ها...اصلا میخوای به سوجین زنگ بزنم بگم بیاد پیشت؟
به زور روی تخت نشستم موهام همش رو صورتم پخش و پلا بود
با چشای بسته گفتم
ا/ت:نه...بگو بیاد اونجا تا حوصلم سر نره
کوک:باشه پاشو دست و صورتتو بشور اماده شو
باز جام بلند شدم و رفتم کارای لازمو انجام دادن
اومدم بیرون جونگکوک اماده جلوی اینه واستاده بود و داشت
کرواتشو میبست
رفتم جلوش واستادم و برسم و برداشتم و مشغول شونه کردن موهام شدم
با اعتراض گفت
کوک:دارم کرواتمو میبندم برو اونطرف ببینم
با بی حوصلگی گفتم
ا/ت:واستا خب دارم موهامو شونه میکنم
از تو اینه نگاش کردم که دیدم با اخم داره نگام میکنه
یه لبخند شیک تحویلش دادم برگشتم طرفش و گفتم
کوک:اصلا تو چرا همش کت شلوار میپوشی میری شرکت
کوک:پس میخوای چی بپوشم خانم؟
دقت کرده بودم تا حالا کت مشکی نمیپوشید به نظرم خیلی بهش میومد
رفتم کمدشو باز کردم و از توش یه دست کت و شلوار شیک مشکی با یه پیراهن سفید در اوردم
کروات مشکیشم از تو قفسه کرواتاش در اوردم و دستش دادم
رفتم جلوی اینه نشستم و شروع کردم ارایش کردن...
با احساس اینکه تخت بالا و پایین شد چشمامو باز کردم
جونگکوک اروم موهامو از جلوی صورتم زد کنارو گفت
کوک:بخواب عزیزم
بعدشم خودش کنارم دراز کشید و از پشت بغلم کرد
صبح با صدای جونگکوک از خواب بلند شدم
کوک:بلند شو باید بریم شرکت
ا/ت:میخوام بخوابم خوابمممم میاد
با دستش صورتمو نوازش کردو گفت
کوک: تنها خونه میمونی؟من شاید دیر بیام ها
با ناله گفتم
ا/ت:نههههههه نروووووووووو خببببببببب
کوک:حرفا میزنی ها...اصلا میخوای به سوجین زنگ بزنم بگم بیاد پیشت؟
به زور روی تخت نشستم موهام همش رو صورتم پخش و پلا بود
با چشای بسته گفتم
ا/ت:نه...بگو بیاد اونجا تا حوصلم سر نره
کوک:باشه پاشو دست و صورتتو بشور اماده شو
باز جام بلند شدم و رفتم کارای لازمو انجام دادن
اومدم بیرون جونگکوک اماده جلوی اینه واستاده بود و داشت
کرواتشو میبست
رفتم جلوش واستادم و برسم و برداشتم و مشغول شونه کردن موهام شدم
با اعتراض گفت
کوک:دارم کرواتمو میبندم برو اونطرف ببینم
با بی حوصلگی گفتم
ا/ت:واستا خب دارم موهامو شونه میکنم
از تو اینه نگاش کردم که دیدم با اخم داره نگام میکنه
یه لبخند شیک تحویلش دادم برگشتم طرفش و گفتم
کوک:اصلا تو چرا همش کت شلوار میپوشی میری شرکت
کوک:پس میخوای چی بپوشم خانم؟
دقت کرده بودم تا حالا کت مشکی نمیپوشید به نظرم خیلی بهش میومد
رفتم کمدشو باز کردم و از توش یه دست کت و شلوار شیک مشکی با یه پیراهن سفید در اوردم
کروات مشکیشم از تو قفسه کرواتاش در اوردم و دستش دادم
رفتم جلوی اینه نشستم و شروع کردم ارایش کردن...
۵.۳k
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.