🥀فصل دوم پارت 28🥀
🥀فصل دوم پارت 28🥀
هانا دستش رو رویه گونش گذاشته بود شوکه بهم نگاه میکرد
هانا : تو با خودت چی فکردی
هانا به ات حمله کردی موهای ات رو تویه دستاش گرفت بود اما ات هم دست کمی ازش نداشتی و حسابی با هم دعواتون شد مادر جیمین هم میخواست که شما رو از هم جدا کنه و هانا اونو هول داد که اوفتادم زمین همون دیقه جیهون سر میرسید جیهون به طرفه مادرش رفت و به مادرش کمک کرد که بلند بشه بعدش با سرعت رفت سمته هانا و ات رو از هم جدا کردن ات خیلی آروم عقب رفت اما هانا دست از دعواش برنمیداش شوهرش اونو سفت گرفته بود
جیهون : هانا هانا با توعم
جیهون چندین بار اسمه شو صدا زد اما هانا دست از احمق بازی برنمیداش جیهون تاقت تاب شد و یه سیلی محکم زد رویه صورتش هانا شوکه به شوهرش نگاه کرد
جیهون : زود برو تویه اوتاقت
هانا بدونه حرفه دیگی رفت سمت توتاقش جیهون رفت سمته مادرش ات هم زود با جیهون رفت
ات : مادر خوبی
م/ج: اره دخترم خوبم
رویه مبل مادر نشست بود و منم کنارش نشسته بودم و ارنجشو که زخمی شده بود پانسمان کردم
ات : تموم شد
جیهون : مادر جان خوبین دیگه کاش میرفتم بیمارستان
م/ج : نه خوبم ات دخترم برو تویه اوتاقه استراحت کن جیهون تو هم برو با همسرت آشتی کن
ات : خوب باشه من دیگه برم اوتاقم روبه جیهون کردم
ات : از شما هم معذرت میخواهم
جیهون هیچ نگفت و منم از رویه مبل بلند شدم رفتم اوتاق درو وره اوتاق رو با مردکمه چشمام گشتم و رفتم سمته تخت روش نشستم یعنی جیمین کجاست میخواد چیکار کنه اوف از رویه تخت بلند شدم و رفتم دوش گرفتم بعد از دوش گرفتم لباسامو پوشیدم (اسلاید 2)
رویه تخت نشستم به تاج تخت تکیه دادم چشمامو بستم و دستمو گذاشتم رویه شکمم
ات : مامانی شما خیلی ناراحتی نی نی هایه من
یهویی در با شتاب باز شد جیمین با عصبانیت وارده اوفتاد شد
جیمین : ات معلوم هست چه قلتی میکنی
ات : مگه من چیکار کردم
جیمین : با هانا دست به یکی کردین مادر
نزاشتم حرفشو بزنه و با صدایه بلند گفتم ات : من کاری نکردم اون زن داداشه تو مادراتو هول داد بسه دیگه یکی تو یکی هانا دیگه تحمل ندارم
رویه تخت نشست و به گریه اوفتاد هم با صدایه آرومی هق هق میکرد
جیمین که همونجا وایستاده بود
جیمین : جوابه منو بده
ات : تو میخواهم هق من چی بهت هق بگم به نی نی هام میگه حرومزاده انتظار داری من اروم وایستم
جیمین : دروغ نگو فکردی نمیدونم که تو میخواهی ادایه خانم خونه رو در میاری
ات : کی این چرتو پرت رو بهت گفته مگه تو منو نمی شناسی من همچین کاری میکنم
جیمین لحظه ای در سکوت بود و رفت سمته حموم منم گریم بیشتر شد رویه تو داری کشیدم و بی صدا اشک میرختم
ادامه دارد
هانا دستش رو رویه گونش گذاشته بود شوکه بهم نگاه میکرد
هانا : تو با خودت چی فکردی
هانا به ات حمله کردی موهای ات رو تویه دستاش گرفت بود اما ات هم دست کمی ازش نداشتی و حسابی با هم دعواتون شد مادر جیمین هم میخواست که شما رو از هم جدا کنه و هانا اونو هول داد که اوفتادم زمین همون دیقه جیهون سر میرسید جیهون به طرفه مادرش رفت و به مادرش کمک کرد که بلند بشه بعدش با سرعت رفت سمته هانا و ات رو از هم جدا کردن ات خیلی آروم عقب رفت اما هانا دست از دعواش برنمیداش شوهرش اونو سفت گرفته بود
جیهون : هانا هانا با توعم
جیهون چندین بار اسمه شو صدا زد اما هانا دست از احمق بازی برنمیداش جیهون تاقت تاب شد و یه سیلی محکم زد رویه صورتش هانا شوکه به شوهرش نگاه کرد
جیهون : زود برو تویه اوتاقت
هانا بدونه حرفه دیگی رفت سمت توتاقش جیهون رفت سمته مادرش ات هم زود با جیهون رفت
ات : مادر خوبی
م/ج: اره دخترم خوبم
رویه مبل مادر نشست بود و منم کنارش نشسته بودم و ارنجشو که زخمی شده بود پانسمان کردم
ات : تموم شد
جیهون : مادر جان خوبین دیگه کاش میرفتم بیمارستان
م/ج : نه خوبم ات دخترم برو تویه اوتاقه استراحت کن جیهون تو هم برو با همسرت آشتی کن
ات : خوب باشه من دیگه برم اوتاقم روبه جیهون کردم
ات : از شما هم معذرت میخواهم
جیهون هیچ نگفت و منم از رویه مبل بلند شدم رفتم اوتاق درو وره اوتاق رو با مردکمه چشمام گشتم و رفتم سمته تخت روش نشستم یعنی جیمین کجاست میخواد چیکار کنه اوف از رویه تخت بلند شدم و رفتم دوش گرفتم بعد از دوش گرفتم لباسامو پوشیدم (اسلاید 2)
رویه تخت نشستم به تاج تخت تکیه دادم چشمامو بستم و دستمو گذاشتم رویه شکمم
ات : مامانی شما خیلی ناراحتی نی نی هایه من
یهویی در با شتاب باز شد جیمین با عصبانیت وارده اوفتاد شد
جیمین : ات معلوم هست چه قلتی میکنی
ات : مگه من چیکار کردم
جیمین : با هانا دست به یکی کردین مادر
نزاشتم حرفشو بزنه و با صدایه بلند گفتم ات : من کاری نکردم اون زن داداشه تو مادراتو هول داد بسه دیگه یکی تو یکی هانا دیگه تحمل ندارم
رویه تخت نشست و به گریه اوفتاد هم با صدایه آرومی هق هق میکرد
جیمین که همونجا وایستاده بود
جیمین : جوابه منو بده
ات : تو میخواهم هق من چی بهت هق بگم به نی نی هام میگه حرومزاده انتظار داری من اروم وایستم
جیمین : دروغ نگو فکردی نمیدونم که تو میخواهی ادایه خانم خونه رو در میاری
ات : کی این چرتو پرت رو بهت گفته مگه تو منو نمی شناسی من همچین کاری میکنم
جیمین لحظه ای در سکوت بود و رفت سمته حموم منم گریم بیشتر شد رویه تو داری کشیدم و بی صدا اشک میرختم
ادامه دارد
۵.۴k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.