مافیا من(پارت اخر)
مافیا من(پارت اخر)
«یه هفته بعد….»
«کوک تو این یه هفته درخواست طلاق ا/ت دریافت کرد بود داشت دیونه میشد به هیچکس رحم نمیکرد هرکی حتا اگه یه کلمه هم میگفت میشکشتش همشه مست میکرد آنقدر هرشب مشروب میخورد که نمیتونست رو پاش وایس»
~قربان خبر جدید دارم (خوشحالی)
-چیشد!؟(مست و عصبی)
~خانوم ا/ت پیدا کردیم !
(جونگ کوک سریع از جاش بلند میشه میره طرف هیوک)
-خب کجاست؟(نگران و هیجان )
~قربان تو امریکا هستن و انگار با یه مرد همخونه هستن
-مرد؟همخونه !؟(عصبی)
~بله قربان
-زود باش راه بیفت بریم !
(ویو ا/ت…)
«ا/ت خیلی ناراحت بود میدونست تا الان درخواست طلاق اش به جونگ کوک رسید داشت برای خودش قهو درست میکرد کرد که زنگ خورد رفت در رو باز کرد با دیدن کسی که پشت سرش خشک زد اون جونگ کوک بود تا خواست در رو ببند کوک پاش لای در گذاشت اومد داخل در بست»
-در رو روی من میبندی بیبی!؟
«کوک میرفت جلو ا/ت میرفت عقب تا خورد به دیوار کوک دستش دو طرف ا/ت گذاشت »
-چرا ازم فرار کردی ؟چرا درخواست طلاق دادی ؟چرا یهو اومدی اینجا با یه پسر همخونه شدی ؟(داد)
+ک..کو..کوک ..آروم باش
-خفه شو جواب منو بد مگه چیشد ما حتا دعوا هم نکردیم چرا یهو اومدی اینجا جواب تماسم رو ندادی رفتم خونه دیدیم رفتی مثل دیونه ها شد بود حتا الکل هم آرومم نمیکرد بخاطر تو جون هزاران نفر گرفتم وضعیتم ببین (داد)
+من..من..معذرت میخوام اما برای حفظ جون خودت بود(گریه )
-چیه میگی ؟؟چرا درست حرف نمیزنی ؟منظورت چی؟(داد)
+اگه..اگه من ازت جدا نمیشدم میکشتنت (داد و گریه)
-کیه ؟کدوم خری جراعت همچین کاری رو داشت !؟(داد)
+اون دختر تینا(داد و گریه)
-چیه…!؟؟؟
+اره تینا !
+من مجبور شدم وگر…..
(کوک محکم لباش کوبوند به لبای ا/ت میبوسید عمیق مک میزد کم کم بوس هاش پایین میرفت روی گردن ا/ت کیس مارک میذاشت از زیر پای ا/ت گرفت و بغلش کرد برد سمت اتاق خواب گذاشتش رو تخت روش خیمه زد لباس های خودش و ا/ت در اورد باکسرش در اورد )
-امشب میخوام یه کاری کنم که بفهمی ترک کردن من چه عواقبی دار(با صدا بم )
(کوک دیکش رو وارد ا/ت که ا/ت از درد به موهای کوک چنگ میزد ناله میکرد بعد چند دقیقه تلمبه زدن جفتشون ارضا شدن رو تخت ولو شدن)
-بیب درد داری؟!
+اره خیلی (مظلوم )
«کوک از پشت ا/ت بغل کرد کمر و شمش ماساژ داد»
-دیگه به هر دلیلی که بود حق نداری ترکم کنی فهمیدی؟!
+اوهم
-افرین گود گرل (لبخند)
(ده سال بعد….)
«ا/ت کوک صاحب دوتا فرزند یه دختر و یه پسر شدن شاید زندگی این دو بچه هم مثل مامان و باباشون از یه قرداد شروع شد شایدم یه زندگی عادی »
پایان…!
اگه بخش اسمات بد بود یا رمان معذرت میخوام سعی میکنم تو رمان های بعد جبران کنم 😊
دوست دارید رمان بعد راجب کدوم عضو باش ؟؟
«یه هفته بعد….»
«کوک تو این یه هفته درخواست طلاق ا/ت دریافت کرد بود داشت دیونه میشد به هیچکس رحم نمیکرد هرکی حتا اگه یه کلمه هم میگفت میشکشتش همشه مست میکرد آنقدر هرشب مشروب میخورد که نمیتونست رو پاش وایس»
~قربان خبر جدید دارم (خوشحالی)
-چیشد!؟(مست و عصبی)
~خانوم ا/ت پیدا کردیم !
(جونگ کوک سریع از جاش بلند میشه میره طرف هیوک)
-خب کجاست؟(نگران و هیجان )
~قربان تو امریکا هستن و انگار با یه مرد همخونه هستن
-مرد؟همخونه !؟(عصبی)
~بله قربان
-زود باش راه بیفت بریم !
(ویو ا/ت…)
«ا/ت خیلی ناراحت بود میدونست تا الان درخواست طلاق اش به جونگ کوک رسید داشت برای خودش قهو درست میکرد کرد که زنگ خورد رفت در رو باز کرد با دیدن کسی که پشت سرش خشک زد اون جونگ کوک بود تا خواست در رو ببند کوک پاش لای در گذاشت اومد داخل در بست»
-در رو روی من میبندی بیبی!؟
«کوک میرفت جلو ا/ت میرفت عقب تا خورد به دیوار کوک دستش دو طرف ا/ت گذاشت »
-چرا ازم فرار کردی ؟چرا درخواست طلاق دادی ؟چرا یهو اومدی اینجا با یه پسر همخونه شدی ؟(داد)
+ک..کو..کوک ..آروم باش
-خفه شو جواب منو بد مگه چیشد ما حتا دعوا هم نکردیم چرا یهو اومدی اینجا جواب تماسم رو ندادی رفتم خونه دیدیم رفتی مثل دیونه ها شد بود حتا الکل هم آرومم نمیکرد بخاطر تو جون هزاران نفر گرفتم وضعیتم ببین (داد)
+من..من..معذرت میخوام اما برای حفظ جون خودت بود(گریه )
-چیه میگی ؟؟چرا درست حرف نمیزنی ؟منظورت چی؟(داد)
+اگه..اگه من ازت جدا نمیشدم میکشتنت (داد و گریه)
-کیه ؟کدوم خری جراعت همچین کاری رو داشت !؟(داد)
+اون دختر تینا(داد و گریه)
-چیه…!؟؟؟
+اره تینا !
+من مجبور شدم وگر…..
(کوک محکم لباش کوبوند به لبای ا/ت میبوسید عمیق مک میزد کم کم بوس هاش پایین میرفت روی گردن ا/ت کیس مارک میذاشت از زیر پای ا/ت گرفت و بغلش کرد برد سمت اتاق خواب گذاشتش رو تخت روش خیمه زد لباس های خودش و ا/ت در اورد باکسرش در اورد )
-امشب میخوام یه کاری کنم که بفهمی ترک کردن من چه عواقبی دار(با صدا بم )
(کوک دیکش رو وارد ا/ت که ا/ت از درد به موهای کوک چنگ میزد ناله میکرد بعد چند دقیقه تلمبه زدن جفتشون ارضا شدن رو تخت ولو شدن)
-بیب درد داری؟!
+اره خیلی (مظلوم )
«کوک از پشت ا/ت بغل کرد کمر و شمش ماساژ داد»
-دیگه به هر دلیلی که بود حق نداری ترکم کنی فهمیدی؟!
+اوهم
-افرین گود گرل (لبخند)
(ده سال بعد….)
«ا/ت کوک صاحب دوتا فرزند یه دختر و یه پسر شدن شاید زندگی این دو بچه هم مثل مامان و باباشون از یه قرداد شروع شد شایدم یه زندگی عادی »
پایان…!
اگه بخش اسمات بد بود یا رمان معذرت میخوام سعی میکنم تو رمان های بعد جبران کنم 😊
دوست دارید رمان بعد راجب کدوم عضو باش ؟؟
۱۵.۰k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.