پارت 15 زندگی جونگمه
پارت 15 زندگی جونگمه
جونگه خندش گرفت گفت:خیالت راحت فقط واسه تشکر بغلم کرد😂
تهیونگ:اوفی😮💨
کوک:حوصله م سر رفته😫
جونگمه رفت تلوزیون رو روشن کرد گفت:عه اخبار بیاید اخبار ببینیم😂
تهیونگ اومد نشست پیش کوک
دیدن تو اخبار کوک هست
بعد ،خبرنگار گفت :خبر جدید امروز آقای جونگ کوک یکی از پسران گروه (بی تی اس )سر فیلمبرداری داخل آب سد،اوفتاد و منیجر جدیدش اون رو نجات داد
کوک به جونگمه نگاه کرد دید حالت صورتش🥴😵اینجوریه گفت :حالت خوبه
جونگمه داد زد :نه .این چیه چرا تو تلوزیونم. چجوری فیلمش هست !فیلمبردار با قیافه تاسف بار اومد تو گفت:اونموقعی که پریدی تو آب دوربین روشن بود🙂
جونگمه از یقه فیلمبردار گرفت گفت:نگو که تو خبرشو پخش کردی
فیلمبردار:خب .چیزه .یجورایی
جونگمه دویید سمت پنجره دید بیرون پر خبرنگار قیافش اینجوری شد😳
به فیلمبردار گفت:من از تو شکایت نکنم آدم نیستم
فیلمبردار :چی!
جونگمه رفت یدونه خوابوند دم گوش فیلمبردار گفت:تاالان احترام سنتو نگه داشتم،ولی از الان به بعد احترام سرم نمیشه
کوک و تهیونگ اومدن از بازو هاش گرفت کشیدن بیرون از اتاق، جونگمه:بزارید اون مرتیکه رو تیکه تیکه کنم ولم ،کنیددددد
کوک :اول بشین رو صندلی حرف بزنیم بعد تیکه تیکهشکن
کوک یه شیر کاکائو از یخچال آورد داد جونگمه،جونگمه اعصابش آروم شد
جونگمه:ممنون
کوک:خواهش میکنم، عصابتو آروم کن چرا یهو اینجوری میکنی فکر میکردم خوشت میاد تو تلوزیون نشون داده شی
جونگمه:خفه شو 😳
کوک:بله؟
جونگمه :نه .چیزه. ببخشید، اَهههه بابا ولم کنید ای
کوک همینطوری😐 مونده بود
جونگمه پاشد رفتبیرون خبرنگارا دورش جمع شدن
جونگمه :داد زد من نبودم برید کنار
کوک از بالا داشت نگاه میکرد
خبرنگارا :دوباره شروع به سوال پرسیدن کردن
جونگمه یکی از خبرنگارا رو حول داد اونور دویید رفت
کوک از یکی از کارمندای کمپانی شماره ی جونگمه رو گرفت ولی هرچی زنگ میزد جونگمه جواب نمیداد
چند ماه گذشت خبری از جونگمه نشد چندماه تبدیل به یه سال شد خبری از جونگمه نبود
کوک منیجرش یه پسر 19 ساله شده بود
کوک همش به منیجرش میگفت :درسته زمان کمی باهم گذروندیم ولی دلم خیلی واسش تنگ شده😞😕
منیجرجدیدکوک گفت: یه جا میبرمت با خوردن غذاهاش همه ی اینا از یادت بره
کوک:نمیخوام
منیجرش از مچ دست کوک گرفت برد رستوران رامیون و کیمچی، کوک رفت نشست رو صندلی ،بی حوصله به گوشیش نگاه میکرد
جلوش سینیغذای مشتری قبلی بود
یه دختر اومد رو میز رو تمیزکردورفت،وقتی داشت میرفت از پشت خیلی شبیه جونگمه بود کوک سرشو بالا آورد فکر کرد جونگمه س رفت از دستش گرفت کشید و دید
جونگه خندش گرفت گفت:خیالت راحت فقط واسه تشکر بغلم کرد😂
تهیونگ:اوفی😮💨
کوک:حوصله م سر رفته😫
جونگمه رفت تلوزیون رو روشن کرد گفت:عه اخبار بیاید اخبار ببینیم😂
تهیونگ اومد نشست پیش کوک
دیدن تو اخبار کوک هست
بعد ،خبرنگار گفت :خبر جدید امروز آقای جونگ کوک یکی از پسران گروه (بی تی اس )سر فیلمبرداری داخل آب سد،اوفتاد و منیجر جدیدش اون رو نجات داد
کوک به جونگمه نگاه کرد دید حالت صورتش🥴😵اینجوریه گفت :حالت خوبه
جونگمه داد زد :نه .این چیه چرا تو تلوزیونم. چجوری فیلمش هست !فیلمبردار با قیافه تاسف بار اومد تو گفت:اونموقعی که پریدی تو آب دوربین روشن بود🙂
جونگمه از یقه فیلمبردار گرفت گفت:نگو که تو خبرشو پخش کردی
فیلمبردار:خب .چیزه .یجورایی
جونگمه دویید سمت پنجره دید بیرون پر خبرنگار قیافش اینجوری شد😳
به فیلمبردار گفت:من از تو شکایت نکنم آدم نیستم
فیلمبردار :چی!
جونگمه رفت یدونه خوابوند دم گوش فیلمبردار گفت:تاالان احترام سنتو نگه داشتم،ولی از الان به بعد احترام سرم نمیشه
کوک و تهیونگ اومدن از بازو هاش گرفت کشیدن بیرون از اتاق، جونگمه:بزارید اون مرتیکه رو تیکه تیکه کنم ولم ،کنیددددد
کوک :اول بشین رو صندلی حرف بزنیم بعد تیکه تیکهشکن
کوک یه شیر کاکائو از یخچال آورد داد جونگمه،جونگمه اعصابش آروم شد
جونگمه:ممنون
کوک:خواهش میکنم، عصابتو آروم کن چرا یهو اینجوری میکنی فکر میکردم خوشت میاد تو تلوزیون نشون داده شی
جونگمه:خفه شو 😳
کوک:بله؟
جونگمه :نه .چیزه. ببخشید، اَهههه بابا ولم کنید ای
کوک همینطوری😐 مونده بود
جونگمه پاشد رفتبیرون خبرنگارا دورش جمع شدن
جونگمه :داد زد من نبودم برید کنار
کوک از بالا داشت نگاه میکرد
خبرنگارا :دوباره شروع به سوال پرسیدن کردن
جونگمه یکی از خبرنگارا رو حول داد اونور دویید رفت
کوک از یکی از کارمندای کمپانی شماره ی جونگمه رو گرفت ولی هرچی زنگ میزد جونگمه جواب نمیداد
چند ماه گذشت خبری از جونگمه نشد چندماه تبدیل به یه سال شد خبری از جونگمه نبود
کوک منیجرش یه پسر 19 ساله شده بود
کوک همش به منیجرش میگفت :درسته زمان کمی باهم گذروندیم ولی دلم خیلی واسش تنگ شده😞😕
منیجرجدیدکوک گفت: یه جا میبرمت با خوردن غذاهاش همه ی اینا از یادت بره
کوک:نمیخوام
منیجرش از مچ دست کوک گرفت برد رستوران رامیون و کیمچی، کوک رفت نشست رو صندلی ،بی حوصله به گوشیش نگاه میکرد
جلوش سینیغذای مشتری قبلی بود
یه دختر اومد رو میز رو تمیزکردورفت،وقتی داشت میرفت از پشت خیلی شبیه جونگمه بود کوک سرشو بالا آورد فکر کرد جونگمه س رفت از دستش گرفت کشید و دید
۱۰.۱k
۱۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.