پارت ۱۶ زندگی جونگمه
پارت ۱۶ زندگی جونگمه
دید جونگمس
جونگمه اینجوری🤨نگاش میکرد
کوک هم خوشحال شد هم عصبی
کوک :جو.جو.جونگمه !
جونگمه:بله؟
کوک:خیلی بدی
جونگمه :ببخشید من شمارو میشناسم؟
کوک:چی!
کوک فکر کرد جونگمه فراموشش کرده اشک تو چشاش جمع شد
جونگمه نتونست اشک کوک رو ببینه یه نفس عمیق کشید و گفت :خیله خب چی میگی
کوک :الان میدونی من کی ام
جونگمه:آره
کوک خوشحال شد ولی بدجور ازدستش عصبی بود از دست جونگمه محکم گرفت برد بیرون با دادو بی داد جونگمه رو دعوا میکرد
کوک:کدوم گوری بودی ،چرا یهو کلا غیبت زد،الان دلم میخواد کتکت بزنم،اگه یه بار دیگه غیبت بزنه خودم میکشمت، اصلا به فکر من نیستی نه ،نمیشه هروقت دلت خواست غیبت بزنه
جونگمه همچین سر در گم بود بردش خونه ش که بغل همون رستوران رامیون و کیمچی بود
(خونه و محل کارش پیش هم بود)
کوک همینجوری داشت به دعوا کردن جونگمه ادامهداد
جونگمه هرچی میگفت کوک باز ادامه میداد
جونگمه نمیدونست چیکار کنه دوتا دستشو گذاشت رو صورت کوک و کوک رو بوسید کوک بالاخره ساکت شد و اینجوری 😳به جونگمه نگاه کرد
جونگمه دستشو گذاشت رو لباش گفت :آی ببخشید، ببخشید
کوک:ا این چی بود
جونگمه: ببخشيد حواسم نبود 😣وای چیکار کردم🤦♀️
کوک سهتا پلک پشت سر هم زد ،همینجوری گیج بود
زنگ در خونه جونگمه رو زدن
جونگمه دویید درو باز کرد
منیجر کوک بود ولی جونگمه اونو نمیشناخت
منیجر:ببخشید وقتی داشتید میزارو تمیز میکردید ندیدید یه پسری که سر میز باشه بره بیرون
جونگمه هیچی از حرفاش نفهمید
منیجر دید کوک از پشت جونگمه داره میاد
منیجر :جونگ کوک شیییییی کجا بودی😱
چرا تلفنتو جواب نمیدادی انقد نگرانت شدم حتی تا خونه رفتم دوباره برگشتم
کوک:یادته درباره یه کی از منیجرام میگفتم
منیجر:جونگمه!
کوک:آره همون
منیجر: خب چی شده؟
کوک :هیچی پیداش کردم
منیجر:عه کو
کوک:روبه روت
قیافه منیجر🤨
جونگمه:سلام😊
منیجر : آها سلام 🤝
کوک:من یه کاری دارم امروزو برو مرخصی
منیجر:باشه کوک هرکاری میکنی نکشش
جونگمه:چرا😳منو میخوای بکشی🤨
منیجر :هر روز وقتی میومدم پیشش همش میگفت من فقط جونگمه رو پیدا کنم با دستای خودم خفش میکنم
جونگمه:چرا😬
منیجر:البته میگفت درسته زمان کمی باهم گذروندیم ولی دلم خیلی براش تنگ میشه 😅
دید جونگمس
جونگمه اینجوری🤨نگاش میکرد
کوک هم خوشحال شد هم عصبی
کوک :جو.جو.جونگمه !
جونگمه:بله؟
کوک:خیلی بدی
جونگمه :ببخشید من شمارو میشناسم؟
کوک:چی!
کوک فکر کرد جونگمه فراموشش کرده اشک تو چشاش جمع شد
جونگمه نتونست اشک کوک رو ببینه یه نفس عمیق کشید و گفت :خیله خب چی میگی
کوک :الان میدونی من کی ام
جونگمه:آره
کوک خوشحال شد ولی بدجور ازدستش عصبی بود از دست جونگمه محکم گرفت برد بیرون با دادو بی داد جونگمه رو دعوا میکرد
کوک:کدوم گوری بودی ،چرا یهو کلا غیبت زد،الان دلم میخواد کتکت بزنم،اگه یه بار دیگه غیبت بزنه خودم میکشمت، اصلا به فکر من نیستی نه ،نمیشه هروقت دلت خواست غیبت بزنه
جونگمه همچین سر در گم بود بردش خونه ش که بغل همون رستوران رامیون و کیمچی بود
(خونه و محل کارش پیش هم بود)
کوک همینجوری داشت به دعوا کردن جونگمه ادامهداد
جونگمه هرچی میگفت کوک باز ادامه میداد
جونگمه نمیدونست چیکار کنه دوتا دستشو گذاشت رو صورت کوک و کوک رو بوسید کوک بالاخره ساکت شد و اینجوری 😳به جونگمه نگاه کرد
جونگمه دستشو گذاشت رو لباش گفت :آی ببخشید، ببخشید
کوک:ا این چی بود
جونگمه: ببخشيد حواسم نبود 😣وای چیکار کردم🤦♀️
کوک سهتا پلک پشت سر هم زد ،همینجوری گیج بود
زنگ در خونه جونگمه رو زدن
جونگمه دویید درو باز کرد
منیجر کوک بود ولی جونگمه اونو نمیشناخت
منیجر:ببخشید وقتی داشتید میزارو تمیز میکردید ندیدید یه پسری که سر میز باشه بره بیرون
جونگمه هیچی از حرفاش نفهمید
منیجر دید کوک از پشت جونگمه داره میاد
منیجر :جونگ کوک شیییییی کجا بودی😱
چرا تلفنتو جواب نمیدادی انقد نگرانت شدم حتی تا خونه رفتم دوباره برگشتم
کوک:یادته درباره یه کی از منیجرام میگفتم
منیجر:جونگمه!
کوک:آره همون
منیجر: خب چی شده؟
کوک :هیچی پیداش کردم
منیجر:عه کو
کوک:روبه روت
قیافه منیجر🤨
جونگمه:سلام😊
منیجر : آها سلام 🤝
کوک:من یه کاری دارم امروزو برو مرخصی
منیجر:باشه کوک هرکاری میکنی نکشش
جونگمه:چرا😳منو میخوای بکشی🤨
منیجر :هر روز وقتی میومدم پیشش همش میگفت من فقط جونگمه رو پیدا کنم با دستای خودم خفش میکنم
جونگمه:چرا😬
منیجر:البته میگفت درسته زمان کمی باهم گذروندیم ولی دلم خیلی براش تنگ میشه 😅
۱۰.۳k
۱۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.