❌ اصکی ممنوع ❌
❌ اصکی ممنوع ❌
"Devastating retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part98
جریان سردی از بدنم رد شد و به سختی لب زدم: کیم؟... نامزدی؟
چرا امیدوار بودم که این نامزدی،یه نامزدی دیگه باشه و این کیم اون کیمی نباشه که من میشناسم؟
سیترا خواست جواب بده اما با دین حال نزار من، با دستش چشماشو لمس کرد: والری الان وقت عقب کشیدن نیست!
سینم سنگین شد و بی اختیار اشکام ریخت: من... من نمیام!
اخم کرد و در اتاق رو بست تا صدامون بیرون نره: یعنی چی که نمیام؟ تو دخترعموی منی حضورت لازمه!
با مشت به سینه سنگین شده ام کوبیدم: برای چی... باید بیام؟... تو... تو چه میدونی من چه حالی دارم؟!
اومد سمتم: فکر کردی من خرم؟ فکر کردی معنی نگاهات به اون حرومزاده بی لیاقت رو نمیدونم؟ والری من از همون اولین باری که نگاهت به تهیونگ افتاد فهمیدم دلت پیشش جامونده!
با گریه داد زدم: پس چرا هیچ کاری نکردی؟
عصبی شد و داد زد: نکردم؟ لعنت بهت من دیگه چکار باید میکردم؟ من تو رو سپردم دستش، گذاشتم باهاش شب بری خونش و بمونی... گذاشتم کنارت باشه... بهش برای بدست اوردن دلت فرصت دادم، اما اون چکار کرد؟ خرابش کرد والری... خرابش کرد... من باید همون روزی که پاشو گذاشت تو عمارتم میکشتمش اما به خاطر تو نکشتم، باید بعد از خیانتی که با جئون بهم کرد میکشتمش اما به خاطر تو نکشتم، باید به خاطر خیانت عموش میکشتمش اما به خاطر تو نکشتم، باید بعد از اینکه فهمیدم میخاد با دخترعموی نامزد کنه و دل تو رو بشکنه میکشتمش اما به خاطر تو نکشتم، باید به خاطر تحدید هیونجین میکشتمش اما نکشتم.... من دیگه چکار باید میکردم؟ هان؟ من از سنگ نیستم حداقل نه برای تو، تو از خون منی والری... اما اون تو تموم آزمون هاش شکست خورد و تموم فرصت هاشو از دست داد...!
هق هق کنان سرم رو به دیوار تکیه دادم.
سیترا راست میگفت.
اون منو نمیخاست.
من براش فقط یه بازیچه بودم!
آهی کشید: اون لیاقت تو رو نداره، اون فقط یه نره اینو فراموش نکن... بهت چند ساعت فرصت میدم خودت رو جمع و جور کنی، راس ساعت 3 عصر مراسم شروع میشه!
گریه ام شدت گرفت: برای نامزدش از 3 جشن میگیره تا 12 شب... براوو کیم تهیونگ!
سیترا کلافه دستی تو موهاش کشید: جوری رفتار نکن که انگار اخرشه، این تازه شروعشه، قوی باش و انتقام بگیر... به خاطر تموم دردایی که کشیدی!
موهامو کشیدم: من مثل تو نیستم، من عاشقشم نمیتونم عذابش بدم!
لبخند تلخی زد: فاصله بین عشق و نفرت از یه مو باریک تره وولف گرل!
..... ادامه دارد....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
"Devastating retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part98
جریان سردی از بدنم رد شد و به سختی لب زدم: کیم؟... نامزدی؟
چرا امیدوار بودم که این نامزدی،یه نامزدی دیگه باشه و این کیم اون کیمی نباشه که من میشناسم؟
سیترا خواست جواب بده اما با دین حال نزار من، با دستش چشماشو لمس کرد: والری الان وقت عقب کشیدن نیست!
سینم سنگین شد و بی اختیار اشکام ریخت: من... من نمیام!
اخم کرد و در اتاق رو بست تا صدامون بیرون نره: یعنی چی که نمیام؟ تو دخترعموی منی حضورت لازمه!
با مشت به سینه سنگین شده ام کوبیدم: برای چی... باید بیام؟... تو... تو چه میدونی من چه حالی دارم؟!
اومد سمتم: فکر کردی من خرم؟ فکر کردی معنی نگاهات به اون حرومزاده بی لیاقت رو نمیدونم؟ والری من از همون اولین باری که نگاهت به تهیونگ افتاد فهمیدم دلت پیشش جامونده!
با گریه داد زدم: پس چرا هیچ کاری نکردی؟
عصبی شد و داد زد: نکردم؟ لعنت بهت من دیگه چکار باید میکردم؟ من تو رو سپردم دستش، گذاشتم باهاش شب بری خونش و بمونی... گذاشتم کنارت باشه... بهش برای بدست اوردن دلت فرصت دادم، اما اون چکار کرد؟ خرابش کرد والری... خرابش کرد... من باید همون روزی که پاشو گذاشت تو عمارتم میکشتمش اما به خاطر تو نکشتم، باید بعد از خیانتی که با جئون بهم کرد میکشتمش اما به خاطر تو نکشتم، باید به خاطر خیانت عموش میکشتمش اما به خاطر تو نکشتم، باید بعد از اینکه فهمیدم میخاد با دخترعموی نامزد کنه و دل تو رو بشکنه میکشتمش اما به خاطر تو نکشتم، باید به خاطر تحدید هیونجین میکشتمش اما نکشتم.... من دیگه چکار باید میکردم؟ هان؟ من از سنگ نیستم حداقل نه برای تو، تو از خون منی والری... اما اون تو تموم آزمون هاش شکست خورد و تموم فرصت هاشو از دست داد...!
هق هق کنان سرم رو به دیوار تکیه دادم.
سیترا راست میگفت.
اون منو نمیخاست.
من براش فقط یه بازیچه بودم!
آهی کشید: اون لیاقت تو رو نداره، اون فقط یه نره اینو فراموش نکن... بهت چند ساعت فرصت میدم خودت رو جمع و جور کنی، راس ساعت 3 عصر مراسم شروع میشه!
گریه ام شدت گرفت: برای نامزدش از 3 جشن میگیره تا 12 شب... براوو کیم تهیونگ!
سیترا کلافه دستی تو موهاش کشید: جوری رفتار نکن که انگار اخرشه، این تازه شروعشه، قوی باش و انتقام بگیر... به خاطر تموم دردایی که کشیدی!
موهامو کشیدم: من مثل تو نیستم، من عاشقشم نمیتونم عذابش بدم!
لبخند تلخی زد: فاصله بین عشق و نفرت از یه مو باریک تره وولف گرل!
..... ادامه دارد....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
۲.۴k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.