پارت صد بیست دو غریبه آشنا
#پارت_صد_بیست_دو #غریبه_آشنا
تانیا:
کمکش کردم بلند شد انقد گریه کرده بود واسه یه چیز الکی که حتی نمیتونست راه بره...من هیچ وقت درکش نکردم...
اومد ولی نشست تو سالن انتظار
+زینب لج نکن بیا بریم
سرشو داد بالا که یعنی نه
+بیا بریمممم داخل
بازم سرشو داد بالا
+از دست تو من چیکار کنم دختر
رفتم اتوق سهون همین که در رو باز کردم
سهون:زینب کجاست
+نمیاد داخل
لیلا:یعنی چی که نمیاد
+یعنی میگه من دیگه نمیتونم حکی به سهون نگاه کنم
سهون:ای بایا چیزی نشده که...اصلن بهش بگو من میگم بیاد
+گفتم گفت نه...لیلا بیا یکی از این آب میوه ها ببر براش انقد گریه کرده که جون نمونده تو تنش
لیلا:صد بار بهش گفتم انقد بیخودی عر نزن فشارت میاد پایین کیه که بفهمه
باعصبانیت رفت یه آبمیوه برداشت همین که خواست بره بیرون دی او نمیدونم ازکجا پیداش شد با سر رفت تو سینه دی او و پرت شد عقب
لیلا:یاااااا مگه کورییی آقاااا
وای خاک تو سرت لیلا باز این عصبانس شد...نفهمید اونی که خورده بهش دی اوعه
دی او:درست صحبت کنید خانم،من از کجا باید میدونستم یکی داره مثل چی،که نمیخوام بگم اسمشو سرشو انداخته پایین جلوشو نگا نمیکنه داره میاد بیرون
از چشمای دی اومعلوم بود عصبانی شده
لیلا:من از کجا میدونستم حضرت آقا سبز میشن جلو راهم
+لیلا آروم باش
لیلا:نمیخوام آروم باشم اه
با سرعت از کنار دی او رد شد و یه تنه زد بهش دی او زیر لب یه چیزی گفت فک کنم فحش داد بهش...لیلا چند قدم رفت جلو تر ایستاد
لیلا:وای خاک توسرمم
برگشت،یواش از کنار دی او رد شد وایساد رو به روش دوباره...چند بار پلک زد....با دستاش چشماشو فشار داد
لیلا:الکیییی
دی او: چی میگید خانم
لیلا:الکیییی میگی
دی او:من که چیزی نگفتم
لیلا:تانیااا الکییهه نههه
سهون:تانیا به نفعه دوستته همین الان جمعش کنی
منم خنده ام گرفته بود حالا بد موقع به لیلا،شبیه اسکل شد بود
رفتم دستشو گرفتم
تانیا:ببخشید اوپا کیونگسووو این یکم چیزه یعنی نا میزونه میدونیی که چی میگم
دی او:بله کاملا مشخصه
لیلا همینجوری با چشمای قلمبه و دهن باز به دی اونگاه میکرد دستشو کشیدم از اتاق آورومش بیرون
کاری از نویسنده گروه@forough_wolf
#exo #Gharibeh_ashena
تانیا:
کمکش کردم بلند شد انقد گریه کرده بود واسه یه چیز الکی که حتی نمیتونست راه بره...من هیچ وقت درکش نکردم...
اومد ولی نشست تو سالن انتظار
+زینب لج نکن بیا بریم
سرشو داد بالا که یعنی نه
+بیا بریمممم داخل
بازم سرشو داد بالا
+از دست تو من چیکار کنم دختر
رفتم اتوق سهون همین که در رو باز کردم
سهون:زینب کجاست
+نمیاد داخل
لیلا:یعنی چی که نمیاد
+یعنی میگه من دیگه نمیتونم حکی به سهون نگاه کنم
سهون:ای بایا چیزی نشده که...اصلن بهش بگو من میگم بیاد
+گفتم گفت نه...لیلا بیا یکی از این آب میوه ها ببر براش انقد گریه کرده که جون نمونده تو تنش
لیلا:صد بار بهش گفتم انقد بیخودی عر نزن فشارت میاد پایین کیه که بفهمه
باعصبانیت رفت یه آبمیوه برداشت همین که خواست بره بیرون دی او نمیدونم ازکجا پیداش شد با سر رفت تو سینه دی او و پرت شد عقب
لیلا:یاااااا مگه کورییی آقاااا
وای خاک تو سرت لیلا باز این عصبانس شد...نفهمید اونی که خورده بهش دی اوعه
دی او:درست صحبت کنید خانم،من از کجا باید میدونستم یکی داره مثل چی،که نمیخوام بگم اسمشو سرشو انداخته پایین جلوشو نگا نمیکنه داره میاد بیرون
از چشمای دی اومعلوم بود عصبانی شده
لیلا:من از کجا میدونستم حضرت آقا سبز میشن جلو راهم
+لیلا آروم باش
لیلا:نمیخوام آروم باشم اه
با سرعت از کنار دی او رد شد و یه تنه زد بهش دی او زیر لب یه چیزی گفت فک کنم فحش داد بهش...لیلا چند قدم رفت جلو تر ایستاد
لیلا:وای خاک توسرمم
برگشت،یواش از کنار دی او رد شد وایساد رو به روش دوباره...چند بار پلک زد....با دستاش چشماشو فشار داد
لیلا:الکیییی
دی او: چی میگید خانم
لیلا:الکیییی میگی
دی او:من که چیزی نگفتم
لیلا:تانیااا الکییهه نههه
سهون:تانیا به نفعه دوستته همین الان جمعش کنی
منم خنده ام گرفته بود حالا بد موقع به لیلا،شبیه اسکل شد بود
رفتم دستشو گرفتم
تانیا:ببخشید اوپا کیونگسووو این یکم چیزه یعنی نا میزونه میدونیی که چی میگم
دی او:بله کاملا مشخصه
لیلا همینجوری با چشمای قلمبه و دهن باز به دی اونگاه میکرد دستشو کشیدم از اتاق آورومش بیرون
کاری از نویسنده گروه@forough_wolf
#exo #Gharibeh_ashena
۶.۰k
۰۷ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.