پارت صد بیست سه غریبه آشنا
#پارت_صد_بیست_سه #غریبه_آشنا
تانیا
+چته دیوانه ی روانییی آبرومونو بردییی با این کارات
-:الکییی بود آرهه؟
+نه خییر
-یعنیی یعنیی این همون دی او بود؟ایینن دوکیونگسو بود؟عضو اکسو بود؟
+آرههه بوددد
-نههه
+آره
-نههه
+میگمم آرههه
-بگو جان لیلا
+جان لیلا
-مرگگگ لیلاااا خودش بود
+آره
-لیلااا بره زیر هیجده چرخ راست میگی
+کوفتتت خدا نکنه خنگول آره این آقا دوکیونگسو بود که شما اینطوری گند زدی جلوش
-وای حالا چیکار کنم
+من چمیدونم فعلا اون آب میوه رو بده ببرم بدم به زینب
آبمیوه رو ازش گرفتم اونم همونحوری خشک وایساده بود سر جاش...هنوز دو روز از اومدنشون نمیگذره دارن پشت سر هم گند میزنن...آبروم رفت اونم جلو کی دی اوووو همین که نزد دوتامون رو بکشه لطف کرد بهمون
لیلا
وای چه خراب کاری کردم...حالا چیکار کنم...برم معذرت بخوام...آره آره میرم معذرت خواهی میکنم... رفتم داخل از سر میز ه آب میوه برداشتم رفتم پیش دی او داشت چپ چپ نگام میکرد
+بفرمایید آبمیوه بخورید
-میل ندارم
+نهه خب بفرمایددد
دی اوبا کلافگی دستشو کشید رو صورتش
+خب ...خب...چیزه من معذرت میخوام...من نفهمیدم...اصن من که نمیخواستم بخورم بهتون...از قصد که نکردم...خودمم ترسیدم بعدشم خب چرا شما جلوتونو نگاه نکردید...خب به هرحال ادم عصبانی میشه...آدم عصبانیم چه من باشم چه شما باشی نمیفهمه چی میگه و چیکار میکنه...آخه من که...
-میشههه بس کنی
وای چقد عصبانیه
-به هر حال ببخشید
دستشو گرفتم آبمیوه رو گذاشتم تو دستش
+آبمیوه بخورید حرص نخوردی خداحافظ
از اتاق اومدم بیرون...وای خدا مردم از استرس چقددد خشن بود....مهربون باش خو مهربوونننن...نگا کن یه عمر بایسمون کی بوده،تف تو این زندگی که ما داریم...
رفتم پیش بچه ها تانیا رفت خداحافظی کرد برگشت زینب هم که وقتی گفت نمیرم دیگه نمیره و برگشتیم خونه
کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf
#exo #Gharibeh_ashena
تانیا
+چته دیوانه ی روانییی آبرومونو بردییی با این کارات
-:الکییی بود آرهه؟
+نه خییر
-یعنیی یعنیی این همون دی او بود؟ایینن دوکیونگسو بود؟عضو اکسو بود؟
+آرههه بوددد
-نههه
+آره
-نههه
+میگمم آرههه
-بگو جان لیلا
+جان لیلا
-مرگگگ لیلاااا خودش بود
+آره
-لیلااا بره زیر هیجده چرخ راست میگی
+کوفتتت خدا نکنه خنگول آره این آقا دوکیونگسو بود که شما اینطوری گند زدی جلوش
-وای حالا چیکار کنم
+من چمیدونم فعلا اون آب میوه رو بده ببرم بدم به زینب
آبمیوه رو ازش گرفتم اونم همونحوری خشک وایساده بود سر جاش...هنوز دو روز از اومدنشون نمیگذره دارن پشت سر هم گند میزنن...آبروم رفت اونم جلو کی دی اوووو همین که نزد دوتامون رو بکشه لطف کرد بهمون
لیلا
وای چه خراب کاری کردم...حالا چیکار کنم...برم معذرت بخوام...آره آره میرم معذرت خواهی میکنم... رفتم داخل از سر میز ه آب میوه برداشتم رفتم پیش دی او داشت چپ چپ نگام میکرد
+بفرمایید آبمیوه بخورید
-میل ندارم
+نهه خب بفرمایددد
دی اوبا کلافگی دستشو کشید رو صورتش
+خب ...خب...چیزه من معذرت میخوام...من نفهمیدم...اصن من که نمیخواستم بخورم بهتون...از قصد که نکردم...خودمم ترسیدم بعدشم خب چرا شما جلوتونو نگاه نکردید...خب به هرحال ادم عصبانی میشه...آدم عصبانیم چه من باشم چه شما باشی نمیفهمه چی میگه و چیکار میکنه...آخه من که...
-میشههه بس کنی
وای چقد عصبانیه
-به هر حال ببخشید
دستشو گرفتم آبمیوه رو گذاشتم تو دستش
+آبمیوه بخورید حرص نخوردی خداحافظ
از اتاق اومدم بیرون...وای خدا مردم از استرس چقددد خشن بود....مهربون باش خو مهربوونننن...نگا کن یه عمر بایسمون کی بوده،تف تو این زندگی که ما داریم...
رفتم پیش بچه ها تانیا رفت خداحافظی کرد برگشت زینب هم که وقتی گفت نمیرم دیگه نمیره و برگشتیم خونه
کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf
#exo #Gharibeh_ashena
۷.۵k
۰۷ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.