بخش تفریحی
لباسمو درس کردم
~خانم وقتشه
سرمو تکون دادم و برای اخرین بار به برگه ها نگاه کردم
نفس عمیقی کشیدم و رو صحنه رفتم
-سلام امیدوار حالتون خوب باشه من بیون سوبیک هیانگ هستم
لبخندی زدم
-نویسنده فیک و یکی از شخصیت های فیک
چشمکی زدم
-خب مهمانانی داریم چه مهمانانی
-بیون بک هیون، پارک چانیول، خودم، کیم بونا، کیم جونمیون، ووییفان و مارک توان
با دست زدن تماشاچی ها رو صحنه اومدن
بعد از نشستن به دوربین اشاره کردم
-خب اقای بیون
بک لبخندی زد و روبه دوربین گفت:
+سلااااام من بیون بکهیون هستم
دوربین به سمت اقای پارک چرخید
°سلام من پارک چانیول هستم
"سلام کیم بونا هستم
•سلام مارک توان هستم
^سلام وویفان هستم
~سلام کیم جونمیون هستم
دوربین سمت من چرخید
-سلام باز منم بیون سوبیک هیانگ هستم
به برگه ها نگاهی انداختم
-خب امیدوارم اماده باشید
روبه چان گفتم:
-یکی از شما پرسیده «مرض داری تائو رو کشتی؟»
چانیول کرواتشو شل کرد
°رو مخم بود کلا هرکی رو مخمه میکشم
-عاام خب قضیه خطرناک شد
-اقای بیون یکی گفته که «تو قاتل نیستی عزیزدلم اون خری که پیشت نشسته قاتله»
با خنده تماشاگرا و مهمانان بیونم خندید و گفت:
+خب ادم بهش احساس عذاب وجدان دس میده حق با شماست
به چانیول که صورتش قرمز شده بود نگا کرد
-مارک از تو پرسیدن ک «مُردی یا ن؟»
•من فصل دو همراهمتون خواهم بود
مارک چشمکی به دوربین زد
-یکی گفته «چانبک باید همو ببوسن»
چانیول خندید و به بک نگا کرد
به بک نزدیک تر شد و اروم لباشو رو لبای بک گذاشت
~هوی چان نکن زشته
سوهو گفت و با پاش به پای چان ضربه زد
چان با خجالت از بک جدا شد
°معذرت میخوام
-خب کریس یکی فرموده که «عوضی همش تقصیر توعه سوبیک حافظشو از دست داد»
^بهههه من چهههه از نویسنده بپرس من فقط نقشمو بازی کردم
-خب خب
-چیشد که اینطوری شد
" چی اینطوری شد؟
-اخر فیک
•نویسنده تویی خنگ خدا از ما میپرسی
-بعد برنامه بات کار دارم مارک•-•
•یا مریم مقدس
-وقت برنامه خیلی کمه با مهمونامون خداحافظی میکنیم
با دس زدن تماشاگرا منم دس میزنم و مهمونارو تا پشت صحنه همراهی میکنم
دوباره میام رو صحنه
-امیدوار لذت برده باشید
-خدانگهدار
تعظیم کوتاهی میکنم و سمت پشت صحنه میرم
~خانم وقتشه
سرمو تکون دادم و برای اخرین بار به برگه ها نگاه کردم
نفس عمیقی کشیدم و رو صحنه رفتم
-سلام امیدوار حالتون خوب باشه من بیون سوبیک هیانگ هستم
لبخندی زدم
-نویسنده فیک و یکی از شخصیت های فیک
چشمکی زدم
-خب مهمانانی داریم چه مهمانانی
-بیون بک هیون، پارک چانیول، خودم، کیم بونا، کیم جونمیون، ووییفان و مارک توان
با دست زدن تماشاچی ها رو صحنه اومدن
بعد از نشستن به دوربین اشاره کردم
-خب اقای بیون
بک لبخندی زد و روبه دوربین گفت:
+سلااااام من بیون بکهیون هستم
دوربین به سمت اقای پارک چرخید
°سلام من پارک چانیول هستم
"سلام کیم بونا هستم
•سلام مارک توان هستم
^سلام وویفان هستم
~سلام کیم جونمیون هستم
دوربین سمت من چرخید
-سلام باز منم بیون سوبیک هیانگ هستم
به برگه ها نگاهی انداختم
-خب امیدوارم اماده باشید
روبه چان گفتم:
-یکی از شما پرسیده «مرض داری تائو رو کشتی؟»
چانیول کرواتشو شل کرد
°رو مخم بود کلا هرکی رو مخمه میکشم
-عاام خب قضیه خطرناک شد
-اقای بیون یکی گفته که «تو قاتل نیستی عزیزدلم اون خری که پیشت نشسته قاتله»
با خنده تماشاگرا و مهمانان بیونم خندید و گفت:
+خب ادم بهش احساس عذاب وجدان دس میده حق با شماست
به چانیول که صورتش قرمز شده بود نگا کرد
-مارک از تو پرسیدن ک «مُردی یا ن؟»
•من فصل دو همراهمتون خواهم بود
مارک چشمکی به دوربین زد
-یکی گفته «چانبک باید همو ببوسن»
چانیول خندید و به بک نگا کرد
به بک نزدیک تر شد و اروم لباشو رو لبای بک گذاشت
~هوی چان نکن زشته
سوهو گفت و با پاش به پای چان ضربه زد
چان با خجالت از بک جدا شد
°معذرت میخوام
-خب کریس یکی فرموده که «عوضی همش تقصیر توعه سوبیک حافظشو از دست داد»
^بهههه من چهههه از نویسنده بپرس من فقط نقشمو بازی کردم
-خب خب
-چیشد که اینطوری شد
" چی اینطوری شد؟
-اخر فیک
•نویسنده تویی خنگ خدا از ما میپرسی
-بعد برنامه بات کار دارم مارک•-•
•یا مریم مقدس
-وقت برنامه خیلی کمه با مهمونامون خداحافظی میکنیم
با دس زدن تماشاگرا منم دس میزنم و مهمونارو تا پشت صحنه همراهی میکنم
دوباره میام رو صحنه
-امیدوار لذت برده باشید
-خدانگهدار
تعظیم کوتاهی میکنم و سمت پشت صحنه میرم
۸.۲k
۰۴ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.