پارت

پارت8
خدمتکارم رو صدا زدم و گفتم یه اتاق دیگه برای آی درست کنید آی از این به بعد اینجا زندگی می کنه گفت ولی مگه شما بانو رو نفرستادید به قصر خودشون گفتم شما اتاق رو درست کنید من میرم دنبالش کُتم رو پوشیدم و با سرباز شخصیم رفتیم به سمت حیاط تا بریم که هاکو و هارو با دیدن ما اومدن سمتمون و پرسیدن پدر کجا میرید گفتم براتون یه سوپرایز دارم زود برمیگردم و با عجله رفتیم به سمت قصر آی و در اتاقش رو باز کردم و گفتم وسایل آی رو جمع کنید از این به بعد آی تو قصر اصلی پیش ما زندگی میکنه
آی: خدمتکارم داشت برام کتاب میخوند که یهو پدر در رو باز کرد و گفت وسایل آی رو جمع کنید از این به بعد آی تو قصر اصلی پیش ما زندگی میکنه با این حرف پدر خیلی خوشحال شدم چون فکر اینکه دیگه تنها نیستم من رو خوشحال میکنه پدر اومد سمتم و من رو تو بغلش گرفت و گفت ما زودتر میریم مطمئنم پسرا از اینکه خواهرشون قرار باهاشون زندگی کنه خوشحال میشن
هارو: ون و هاکو تو حیاط قصر منتظر پدر و عمو آرتور بودیم و واسه ی سوپرایز پدر ذوق داشتیم که هاکو گفت هارو نگاه کن پدر و عمو آرتور با آی دارن میان با عجله رفتیم سمتشون که پدر گفت از این به بعد آی با ما زندگی میکنه من و هاکو از خوشحالی نمیدونستیم چیکار کنیم.....
#تابع_قوانین_اسلام
#انیمه#مانگا#کمیک#رومان#ژانر_درام
#فانتزی#سریال#میکس#تناسخ#پیج_رومان
#سایکو_نو_سوتوکا#ساکورا_اسکول#داستان_جالب
دیدگاه ها (۰)

پارت5تو کالسکه بودیم که پدر گفت تو بازار نگه دار تا به خیاط ...

پارت6آلیس: بعد از اینکه اندازه ام رو گرفتن تموم شد خانم فروش...

پارت7رفتم کنارش منو بلند کرد و گذاشت روی پاش و گفت از هر کدو...

پارت 6داخل که شدیم آی خیلی کیویت به ما نگاه کرد و لبخند زد و...

𝓜𝔂 𝓛𝓲𝓽𝓽𝓵𝓮 𝓡𝓸𝓼𝓮𝓶𝓪𝓻𝔂 𝓕𝓲𝓬پارت اول

کیوت ولی خشن پارت ۷ا.ت در ذهنش :منم همونجا افتادم تو بغلش بع...

ترسناک ترین خاطره ی من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط