کاش به دنیا نمیومدم
پارت 26
ویو الینا
چشمامو باز کردم یعنی کجا بودم؟ یادمه آخرین بار تو ماشین بودم یهو یه پسری رو دیدم که از در اومد داخل (فک نکنید عشق زندگیشه گارسون بود غذا آورده بود 🤣🤣) اومد غذا رو گذاشت و به پشت سرم تعظیم کرد و رفت بعد رفتنش می خواستم برگردم که یکی از پشت سرم گفت
3بعد اون همه ساعتی که تو ماشین بودی فک کنم الان گرسنه باشی بهتره یکم غذا بخوری تا بعدا باهات حرف بزنم
نگاش کردم اون سئوک بود واااااااای شت یعنی لو رفتم با خجالت چند قاشق خوردم اونم داشت با گوشیش بازی میکرد یکم بعد برگشتم و با لحن مظلومی گفتم
-اوپا چجوری فهمیدی من اونجام
3موقع پیاده شدن دیدمت
3چرا اونجا بودی
گریه رو شروع کردم نصف لپم پر بود از غذا
-فقط می خواستم بدونم کویین با تهیونگ چیکار داره
3مگه تو فضولی
-نه ولی اون یه لحظه فضولیم گل کرد
3میدونی که اگه کویین بود حتما دستور مرگتو میداد
دیگه گریه هام به گریه های واقعی تبدیل شدن
غذا رو قورت دادم فقط زر زدم تا شاید دلش رحم بیاد😐😂
3اه سرمو بردی تمومش کن
-اوپا منو نکش تروخدااااااا
3ببند بابا به کویین هیچی نمیگم و کل حرفامونم همینجا چال میشه اگه بگی که منو دیدی منم به کویین جریانو میگم
-باشهههههههه(با گریه)
بعد گفتن اون حرفش از اتاق رفت بیرون منم یه ایولی گفتم و با اشتهای کامل غذامو لومبوندم بعدش سرو صورتمو شستم و راه افتادم سمت خونم تو لابی بودم که صندوق دار بهم اشاره کرد رفتم پیشش که گفت پول اتاقو کویین حساب کرده ولی پول غذارو باید خودت بدی منم پولشو دادم و اومدم بیرون حس بدی داشتم چون غذا خیلی گرون بود ولی خوشمزه هم بود یکم رفتم جلو تر و یه تاکسی گرفتم تو راه همش ذهنم مشغول بود اینکه کویین قرار به تهیونگ چی بگه رسیدم خونه هارلی خیلی وقت بود رسیده بود تا منو دید داد زد هوی کره خر کجا بودی
-خفه شو فقط وسایلتو جمع کن باید از این خونه بریم
1چرا چیزی شده
-تا حدودی جریان و گفتم ولی جریان خودمو و کویین و نگفتم هارلی هم رفت سریع وسایلاشو جمع کرد و رفتیم خونه بابام اونجا خیلی بهم ریخته بود احساس بدی داشتم که برگشتم به این خونه ولی خب مجبور بودم زنگ زدم به چند تا کارگر و اومدن و اونجارو تمیز کردن یکی از اتاقارو هارلی برداشت منم رفتم اتاق خودم چند نفر جدید و چند تا از افراد قبلی رو استخدام کردم خونه خیلی تمیز شده بود اما هارلی پیشنهاد داد تا دکورشو عوض کنیم فعلا حسشو نداشتم به خاطر همین رفتم تو اتاقم ساعت ده شب بود ولی تا ساعت 12 همش غلت خوردمو بعدش ب زور خوابم برد
ادامه دارد....
این پارت خیلی طولانی شد به خاطر همین نصفشو تو اون یکی پارت میزارم
ویو الینا
چشمامو باز کردم یعنی کجا بودم؟ یادمه آخرین بار تو ماشین بودم یهو یه پسری رو دیدم که از در اومد داخل (فک نکنید عشق زندگیشه گارسون بود غذا آورده بود 🤣🤣) اومد غذا رو گذاشت و به پشت سرم تعظیم کرد و رفت بعد رفتنش می خواستم برگردم که یکی از پشت سرم گفت
3بعد اون همه ساعتی که تو ماشین بودی فک کنم الان گرسنه باشی بهتره یکم غذا بخوری تا بعدا باهات حرف بزنم
نگاش کردم اون سئوک بود واااااااای شت یعنی لو رفتم با خجالت چند قاشق خوردم اونم داشت با گوشیش بازی میکرد یکم بعد برگشتم و با لحن مظلومی گفتم
-اوپا چجوری فهمیدی من اونجام
3موقع پیاده شدن دیدمت
3چرا اونجا بودی
گریه رو شروع کردم نصف لپم پر بود از غذا
-فقط می خواستم بدونم کویین با تهیونگ چیکار داره
3مگه تو فضولی
-نه ولی اون یه لحظه فضولیم گل کرد
3میدونی که اگه کویین بود حتما دستور مرگتو میداد
دیگه گریه هام به گریه های واقعی تبدیل شدن
غذا رو قورت دادم فقط زر زدم تا شاید دلش رحم بیاد😐😂
3اه سرمو بردی تمومش کن
-اوپا منو نکش تروخدااااااا
3ببند بابا به کویین هیچی نمیگم و کل حرفامونم همینجا چال میشه اگه بگی که منو دیدی منم به کویین جریانو میگم
-باشهههههههه(با گریه)
بعد گفتن اون حرفش از اتاق رفت بیرون منم یه ایولی گفتم و با اشتهای کامل غذامو لومبوندم بعدش سرو صورتمو شستم و راه افتادم سمت خونم تو لابی بودم که صندوق دار بهم اشاره کرد رفتم پیشش که گفت پول اتاقو کویین حساب کرده ولی پول غذارو باید خودت بدی منم پولشو دادم و اومدم بیرون حس بدی داشتم چون غذا خیلی گرون بود ولی خوشمزه هم بود یکم رفتم جلو تر و یه تاکسی گرفتم تو راه همش ذهنم مشغول بود اینکه کویین قرار به تهیونگ چی بگه رسیدم خونه هارلی خیلی وقت بود رسیده بود تا منو دید داد زد هوی کره خر کجا بودی
-خفه شو فقط وسایلتو جمع کن باید از این خونه بریم
1چرا چیزی شده
-تا حدودی جریان و گفتم ولی جریان خودمو و کویین و نگفتم هارلی هم رفت سریع وسایلاشو جمع کرد و رفتیم خونه بابام اونجا خیلی بهم ریخته بود احساس بدی داشتم که برگشتم به این خونه ولی خب مجبور بودم زنگ زدم به چند تا کارگر و اومدن و اونجارو تمیز کردن یکی از اتاقارو هارلی برداشت منم رفتم اتاق خودم چند نفر جدید و چند تا از افراد قبلی رو استخدام کردم خونه خیلی تمیز شده بود اما هارلی پیشنهاد داد تا دکورشو عوض کنیم فعلا حسشو نداشتم به خاطر همین رفتم تو اتاقم ساعت ده شب بود ولی تا ساعت 12 همش غلت خوردمو بعدش ب زور خوابم برد
ادامه دارد....
این پارت خیلی طولانی شد به خاطر همین نصفشو تو اون یکی پارت میزارم
۶.۶k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.