مال من باش
مال من باش
پارت پنجم
ویو ا/ت
تهیونگ داشت نزدیکم میشد کم کم داشت ترس برم میداشت خیلی بهم نزدیک شده بود میخواستم جیغ بزنم که یادم اومد مثلا دوست دختر تهیونگم نمیشد باید یه کاری میکردم
ا/ت:تت..هه..تهیونگ داری چیکار میکنی تهیونگ همونطور بهم نزدیک تر میشد دستشو گذاشت بالا سرم چشمامو بستم که یهو
تهیونگ: نترس بابا میخواستم برقو روشن کنم کلیدش بالا سرته نگاه کن مشنگ
ا/ت:پسره ی بی ادب چهارتا فهش بدتر تهیونگ یه لبخندی زد که باعث شد یجوری بشم (خواهرم باید ایست قلبی میکردی نه یجوری بشی 😂😐) واییی موقع شام بود
تهیونگ:لباستو عوض کن بریم پایین
ا/ت: باشه فقط چه لباسی بپوشم
تهیونگ: هرچی دوست داری ضمنن
ما فقط امشب اینجاییم از فردا میریم پیش بچه ها ( ایو،جین،کوک،لونا)
ا/ت:باشه رفتم یه تیشرت مشکی با یه شلوار مام استایل مشکی پوشیدم رفتم پایین تهیونگ نرفته بود منتظر من بود تا من بیام وقتی رسیدم دستامو گرفت و بغلم کرد این کارش باعث میشد قلبم تند بزنه پدرومادر تهیونگ یه لبخند فیک زدن و شروع کردن غذا خورن منو تهیونگ هم شروع کردیم به غذا خوردن بعد از تموم شدن غذا تشکر کردیم و رفتیم توی اتاق موقع خواب بود منم نمیدونستم باید چه شکری بخورم دقیقا
ا/ت: من باهات توی یه تخت نمیخوابما گفته باشم رو کاناپه بخواب در کمال ناباوری تهیونگ بالش و پتو اورد
تهیونگ:مطمئنی با من نمیخوابی
ا/ت:اره
تهیونگ:باشه هرطور راحتی
اصلا انتظارشو نداشتم
تهیونگ:باشه پس این پالش و پتو رو بگیر برو بخواب
پسره ی پرو مطمئن بودم این از اونا نیست بی تربیت
صبح روز بعد
حمایت کنید مسی💕💕😘😘
#ارمی#تهیونگ#ته#فیک#وانشات
#سناریو#ادیت#کلیپ#bts#V#army#
پارت پنجم
ویو ا/ت
تهیونگ داشت نزدیکم میشد کم کم داشت ترس برم میداشت خیلی بهم نزدیک شده بود میخواستم جیغ بزنم که یادم اومد مثلا دوست دختر تهیونگم نمیشد باید یه کاری میکردم
ا/ت:تت..هه..تهیونگ داری چیکار میکنی تهیونگ همونطور بهم نزدیک تر میشد دستشو گذاشت بالا سرم چشمامو بستم که یهو
تهیونگ: نترس بابا میخواستم برقو روشن کنم کلیدش بالا سرته نگاه کن مشنگ
ا/ت:پسره ی بی ادب چهارتا فهش بدتر تهیونگ یه لبخندی زد که باعث شد یجوری بشم (خواهرم باید ایست قلبی میکردی نه یجوری بشی 😂😐) واییی موقع شام بود
تهیونگ:لباستو عوض کن بریم پایین
ا/ت: باشه فقط چه لباسی بپوشم
تهیونگ: هرچی دوست داری ضمنن
ما فقط امشب اینجاییم از فردا میریم پیش بچه ها ( ایو،جین،کوک،لونا)
ا/ت:باشه رفتم یه تیشرت مشکی با یه شلوار مام استایل مشکی پوشیدم رفتم پایین تهیونگ نرفته بود منتظر من بود تا من بیام وقتی رسیدم دستامو گرفت و بغلم کرد این کارش باعث میشد قلبم تند بزنه پدرومادر تهیونگ یه لبخند فیک زدن و شروع کردن غذا خورن منو تهیونگ هم شروع کردیم به غذا خوردن بعد از تموم شدن غذا تشکر کردیم و رفتیم توی اتاق موقع خواب بود منم نمیدونستم باید چه شکری بخورم دقیقا
ا/ت: من باهات توی یه تخت نمیخوابما گفته باشم رو کاناپه بخواب در کمال ناباوری تهیونگ بالش و پتو اورد
تهیونگ:مطمئنی با من نمیخوابی
ا/ت:اره
تهیونگ:باشه هرطور راحتی
اصلا انتظارشو نداشتم
تهیونگ:باشه پس این پالش و پتو رو بگیر برو بخواب
پسره ی پرو مطمئن بودم این از اونا نیست بی تربیت
صبح روز بعد
حمایت کنید مسی💕💕😘😘
#ارمی#تهیونگ#ته#فیک#وانشات
#سناریو#ادیت#کلیپ#bts#V#army#
۱۵.۳k
۱۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.