■□جوجوتسو□■
■□جوجوتسو□■
پارت ۵
همینطور که یوما به خاطراتش عکر میکردم صدای در بلند شد
_تق تق تق
یوما با کلافگی بلند شد تا در را باز کند ولی همچین دستش را روی دستگیره ی در گذاشت صدایی امد
_میووو
یوما سریع برگشت سمت صدا و با دیدن اسکل که روی تختش لم داده پشماش ریخت
وی اول سمت در برگشت و با خودش گفت بخواطر کم خوابی توهم زده هرچند خوش هم خوب میدانست اینطور نیست
او در را باز کرد بلکه حواس پرتی ای برایش باشد که دختری با موهای ژولیده اجری که زیر چشمانش بخواطر کم خوابی پوف کرده بود رو به رو شد که سه گربه ی دیگرش از سر و کولش بالا میرفتند
بعد از سکوتی تنش زا دختر پیش قدم شد و گربه ها روی یوما انداخت و گفت با بی حوصله گی
خستگی در لحنش اشکار بود
_بی زحمت این گربه هات رو خفه کن ..... نمیزارن بخوابم"
یوما : سکوت ..... سکوتی در حد فریاد
دختر با دیدن اینکه فرد روبه رویش هنوز توی شک
اهی کشید و رفت
و از انسو یوما همانجا خشک شده بود تا زمانی که گوجو برای بیار کردنش امد . او همچنان دم در ایستاده بود
.
.
.
چندی بعد
.
.
.
.
یوما با لحنی خنثی لب زد
_گوجو یومانای
اون خر مگس های مزاحمی که اونجا میبینید هم اسکل و انگل و منگل هستند"
به گربه ها که پشت پنجره لم داده بودند اشاره کرد
همون دختر چندی پیش سوتی زد و گفت با اعتماد بنفس
_گوکیساکی نابورا هستم"
پسر مو ذغالی که در نزدیکی دختر مو اجری نشسته بود در ادامه کمی بی حال و خنثی گفت
_فوشیگرو مگومی"
هیچی دیگه رفتن نشستن درباره ی همایش زرزر کردند که من گشاد تر از اونیم که بنویسمش راستی الان تو اون بهره ی زمانی نبود یوجی هستیم که همه فکر میکردن مرده
^بعد از کلاس^
دختری که خودش را نابورا معرفی کرده بود خطاب به نابورا گفت
_تو کم حرف هستی ..... بهت نمیخوره با گوجو سنسی نسبتی داشته باشی چه برسه به دخترش"
یوما با نشانه های ازردگی در بیانش گفت
_نظر لطفته"
نوبارا قهقه کوتاهی زد و خواست ادامه بده که ماکی که توی زمین تمرین بود داد زد
_هوی تازه وارد بیا اینجا نابورا با توهم هستم"
یومانای در حالی که دستور سال بالایش را اجرا میکرد غر زد
_یو....ما....نای"
ماکی پوزخندی زد و گفت
_خیلی خب خیلی خب تازه وارد"
یوما با شنیدن تاکیید ماکی روی کلمه ی تازه وارد دندان هایش را از حرص بهم فشرود
نابورا که به وضوح از نمایش لذت میبرد گفت
_هی سخت نگیر"
یوما فقط غرغری نامفهوم زیر لب کرد و جلوی ماکی ایستاد
ماکی که هنوز هم سعی در بازی کردن با اعصاب یوما داشت گفت
_فایده ات چیه تازه وارد
یوما با دلخوری گفت
_جذب و دفع"
ماکی چوب تمرینی اش را درون دستش چرخاند و گارد گرفت
_نشون بده تازه وارد"
یوما که اعصابش بخواطر ماکی شخمی شده بود با حرص بهش حمله کرد
#ماکی
#گوجو
#ایتادوری
#یوتا
#سوکونا
#ساتورو
پارت ۵
همینطور که یوما به خاطراتش عکر میکردم صدای در بلند شد
_تق تق تق
یوما با کلافگی بلند شد تا در را باز کند ولی همچین دستش را روی دستگیره ی در گذاشت صدایی امد
_میووو
یوما سریع برگشت سمت صدا و با دیدن اسکل که روی تختش لم داده پشماش ریخت
وی اول سمت در برگشت و با خودش گفت بخواطر کم خوابی توهم زده هرچند خوش هم خوب میدانست اینطور نیست
او در را باز کرد بلکه حواس پرتی ای برایش باشد که دختری با موهای ژولیده اجری که زیر چشمانش بخواطر کم خوابی پوف کرده بود رو به رو شد که سه گربه ی دیگرش از سر و کولش بالا میرفتند
بعد از سکوتی تنش زا دختر پیش قدم شد و گربه ها روی یوما انداخت و گفت با بی حوصله گی
خستگی در لحنش اشکار بود
_بی زحمت این گربه هات رو خفه کن ..... نمیزارن بخوابم"
یوما : سکوت ..... سکوتی در حد فریاد
دختر با دیدن اینکه فرد روبه رویش هنوز توی شک
اهی کشید و رفت
و از انسو یوما همانجا خشک شده بود تا زمانی که گوجو برای بیار کردنش امد . او همچنان دم در ایستاده بود
.
.
.
چندی بعد
.
.
.
.
یوما با لحنی خنثی لب زد
_گوجو یومانای
اون خر مگس های مزاحمی که اونجا میبینید هم اسکل و انگل و منگل هستند"
به گربه ها که پشت پنجره لم داده بودند اشاره کرد
همون دختر چندی پیش سوتی زد و گفت با اعتماد بنفس
_گوکیساکی نابورا هستم"
پسر مو ذغالی که در نزدیکی دختر مو اجری نشسته بود در ادامه کمی بی حال و خنثی گفت
_فوشیگرو مگومی"
هیچی دیگه رفتن نشستن درباره ی همایش زرزر کردند که من گشاد تر از اونیم که بنویسمش راستی الان تو اون بهره ی زمانی نبود یوجی هستیم که همه فکر میکردن مرده
^بعد از کلاس^
دختری که خودش را نابورا معرفی کرده بود خطاب به نابورا گفت
_تو کم حرف هستی ..... بهت نمیخوره با گوجو سنسی نسبتی داشته باشی چه برسه به دخترش"
یوما با نشانه های ازردگی در بیانش گفت
_نظر لطفته"
نوبارا قهقه کوتاهی زد و خواست ادامه بده که ماکی که توی زمین تمرین بود داد زد
_هوی تازه وارد بیا اینجا نابورا با توهم هستم"
یومانای در حالی که دستور سال بالایش را اجرا میکرد غر زد
_یو....ما....نای"
ماکی پوزخندی زد و گفت
_خیلی خب خیلی خب تازه وارد"
یوما با شنیدن تاکیید ماکی روی کلمه ی تازه وارد دندان هایش را از حرص بهم فشرود
نابورا که به وضوح از نمایش لذت میبرد گفت
_هی سخت نگیر"
یوما فقط غرغری نامفهوم زیر لب کرد و جلوی ماکی ایستاد
ماکی که هنوز هم سعی در بازی کردن با اعصاب یوما داشت گفت
_فایده ات چیه تازه وارد
یوما با دلخوری گفت
_جذب و دفع"
ماکی چوب تمرینی اش را درون دستش چرخاند و گارد گرفت
_نشون بده تازه وارد"
یوما که اعصابش بخواطر ماکی شخمی شده بود با حرص بهش حمله کرد
#ماکی
#گوجو
#ایتادوری
#یوتا
#سوکونا
#ساتورو
۲.۳k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.