𝓘 𝓦𝓲𝓼𝓱 𝓝𝓮𝓿𝓮𝓻 𝓕𝓮𝓪𝓻𝓷𝓮𝓭 𝓣𝓸 𝓕𝓵𝔂🕊💚🪁
𝓘 𝓦𝓲𝓼𝓱 𝓝𝓮𝓿𝓮𝓻 𝓕𝓮𝓪𝓻𝓷𝓮𝓭 𝓣𝓸 𝓕𝓵𝔂🕊💚🪁
𝓐𝓾𝓽𝓱𝓸𝓻 :𝓙𝓲𝔂𝓸𝓸𝓷❤️
𝓙𝓴 𝓪𝓷𝓭 𝓝𝓪𝓫𝓲🐰🦋
𝓟𝓪𝓻𝓽 ⁸
فلیکس : این دختر بارداره ...
جونگکوک :اما اونکه حتی ازدواجم نکرده ...
فلیکس : فکر کنم این بچه حرومزاده باشه (تو کره به بچه های نامشروع میگن بچه حرومزاده )
_________________________________________________________
نابی چشماش رو باز کرد...
نابی : چه اتفاقی واسم افتاده ؟
جونگکوک : تو بارداری ...سونگ نابی تو یک فاحشه ای ...
نابی : همهی ما فاحشهایم جئون؛ فقط بخشهای مختلفی از بدنمون رو میفروشیم، یکی فکرشو میفروشه، یکی شعورشو، یکی انسانیت ...من بدنم رو به عشقم فروختم !
جونگکوک نیشخندی زد و گفت : مثل اینکه برنامه تغییر کرده تو باید با من همکاری کنی !
نابی : واگه نکنم ؟
جونگکوک : میزارم کمی فکر کنی سونگ ...به فکر بچت باش اگر باهام همکاری کنی یکی از آرزوهات هرچی که باشه رو برآورده می کنم ...و بعد از کاری که ازت خواستم سالم و سلامت میری دنبال کار خودت !
نابی : بهش فکر میکنم ...
جونگکوک زیر لب گفت : هرزه بدبخت حتی از بارداریش تعجب هم نکرده ...
جونگکوک حالش از زنای زیر خواب بهم میخورد ...
چون خودش ، برادرش و خواهرش از یک مادر زیرخواب بودن !
درسته نابی خیلی از بخش های زندگی این مرد رو نمیدونه ...هیچکس نمیدونه!
..........................................................................................
نابی رفت خونه جین وو ...
نابی با گریه گفت : جین وویا میدونی چی شده ؟
جین وو اشکای نابی رو پاک کرد و گفت :چی شده عزیز دلم؟
نابی : من ...هق ...من باردارمـــ|
𝓐𝓾𝓽𝓱𝓸𝓻 :𝓙𝓲𝔂𝓸𝓸𝓷❤️
𝓙𝓴 𝓪𝓷𝓭 𝓝𝓪𝓫𝓲🐰🦋
𝓟𝓪𝓻𝓽 ⁸
فلیکس : این دختر بارداره ...
جونگکوک :اما اونکه حتی ازدواجم نکرده ...
فلیکس : فکر کنم این بچه حرومزاده باشه (تو کره به بچه های نامشروع میگن بچه حرومزاده )
_________________________________________________________
نابی چشماش رو باز کرد...
نابی : چه اتفاقی واسم افتاده ؟
جونگکوک : تو بارداری ...سونگ نابی تو یک فاحشه ای ...
نابی : همهی ما فاحشهایم جئون؛ فقط بخشهای مختلفی از بدنمون رو میفروشیم، یکی فکرشو میفروشه، یکی شعورشو، یکی انسانیت ...من بدنم رو به عشقم فروختم !
جونگکوک نیشخندی زد و گفت : مثل اینکه برنامه تغییر کرده تو باید با من همکاری کنی !
نابی : واگه نکنم ؟
جونگکوک : میزارم کمی فکر کنی سونگ ...به فکر بچت باش اگر باهام همکاری کنی یکی از آرزوهات هرچی که باشه رو برآورده می کنم ...و بعد از کاری که ازت خواستم سالم و سلامت میری دنبال کار خودت !
نابی : بهش فکر میکنم ...
جونگکوک زیر لب گفت : هرزه بدبخت حتی از بارداریش تعجب هم نکرده ...
جونگکوک حالش از زنای زیر خواب بهم میخورد ...
چون خودش ، برادرش و خواهرش از یک مادر زیرخواب بودن !
درسته نابی خیلی از بخش های زندگی این مرد رو نمیدونه ...هیچکس نمیدونه!
..........................................................................................
نابی رفت خونه جین وو ...
نابی با گریه گفت : جین وویا میدونی چی شده ؟
جین وو اشکای نابی رو پاک کرد و گفت :چی شده عزیز دلم؟
نابی : من ...هق ...من باردارمـــ|
۵.۳k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.