𝚃𝚗𝚊𝚗𝚕𝚖𝚘𝚚𝚞𝚒𝚕𝚒𝚌𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗➖⃟🌟
𝚃𝚗𝚊𝚗𝚕𝚖𝚘𝚚𝚞𝚒𝚕𝚒𝚌𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗➖⃟🌟
𝙰𝚞𝚝𝚑𝚘𝚛 : 𝙹𝚒𝚢𝚘𝚘𝚗☻
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽
𝚙𝚊𝚛𝚝⁶
جونگکوک سوالارو داد ...
تو کلاس جئون دانشجو ها جرات نداشتند حتی فکر تقلب کردن کنند چه برسه بخوان اجراش کنن !
_________________________________________________________
یه سریا مثل آب خوردن سوال هارو جواب دادن ...
یه سریا گیج شده بودن و یه سریا مضطرب ...
اما در نهايت نمره های معقولی به دست آوردن ...
جز یک دانشجو...
"جانگ لیا"
جئون عادت نداشت نتایج رو بر تخته بزنه ...
این اختیار رو داشت که این کار رو کنه !
اون دوست نداشت آبروی کسی رو ببره ...
حتی اگه اون جانگ لیا باشه ...
..........................................................................................
جونگکوک ساعتش رو چک کرد ...
الان آخرین کلاس هایون تموم میشد ...
وقتی از کلاس بیرون رفت جونگکوک اومد سمتش و گفت : کیم هایون تو امروز ماشین نیاوردی نه ؟
هایون :نه منتظر ته میمونم ...
جونگکوک :تهیونگ به من گفت من ببرمت ...بیا سوار شو میریم همون جای تحقیقمون !
هایون با اکراه سوار ماشین جئون شد ...
هنوز هم همون عادت مسخرش ...
با نیش و کنایه تو دانشگاه نام خانوادگیشو صدا میزد ...
این کمی آزار دهنده بود !
جونگکوک کمی صدای ضبط رو زیاد کرد ...
هایون زیاد به جونگکوک نزدیک نبود ...نه شبیه نزدیکیش به جیمین ...راستش جیمین رو مثل تهیونگ دوست داشت اما از رفتار های آزار دهنده این پسر بدش میومد...
رفتار هاش آزار دهنده نبود ...اما خیلی گیج شده بود چرا اینجور سرد برخورد کردنش آزارش میداد...
جونگکوک : رسیدیم!
هایون خواست کمر بندو باز کنه ...اما جونگکوک اینکار رو واسش انجام داد و در ماشینو واسش باز کرد ...
هایون :ممنونم ...
کوک : خواهش میکنم !
یونگی :سلام پسر...
کوک :سلام هیونگ ...
کوک ایستاد تا هایون اول حرکت کنه ...اون گند اخلاق بود اما مودب ...!
𝙰𝚞𝚝𝚑𝚘𝚛 : 𝙹𝚒𝚢𝚘𝚘𝚗☻
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽
𝚙𝚊𝚛𝚝⁶
جونگکوک سوالارو داد ...
تو کلاس جئون دانشجو ها جرات نداشتند حتی فکر تقلب کردن کنند چه برسه بخوان اجراش کنن !
_________________________________________________________
یه سریا مثل آب خوردن سوال هارو جواب دادن ...
یه سریا گیج شده بودن و یه سریا مضطرب ...
اما در نهايت نمره های معقولی به دست آوردن ...
جز یک دانشجو...
"جانگ لیا"
جئون عادت نداشت نتایج رو بر تخته بزنه ...
این اختیار رو داشت که این کار رو کنه !
اون دوست نداشت آبروی کسی رو ببره ...
حتی اگه اون جانگ لیا باشه ...
..........................................................................................
جونگکوک ساعتش رو چک کرد ...
الان آخرین کلاس هایون تموم میشد ...
وقتی از کلاس بیرون رفت جونگکوک اومد سمتش و گفت : کیم هایون تو امروز ماشین نیاوردی نه ؟
هایون :نه منتظر ته میمونم ...
جونگکوک :تهیونگ به من گفت من ببرمت ...بیا سوار شو میریم همون جای تحقیقمون !
هایون با اکراه سوار ماشین جئون شد ...
هنوز هم همون عادت مسخرش ...
با نیش و کنایه تو دانشگاه نام خانوادگیشو صدا میزد ...
این کمی آزار دهنده بود !
جونگکوک کمی صدای ضبط رو زیاد کرد ...
هایون زیاد به جونگکوک نزدیک نبود ...نه شبیه نزدیکیش به جیمین ...راستش جیمین رو مثل تهیونگ دوست داشت اما از رفتار های آزار دهنده این پسر بدش میومد...
رفتار هاش آزار دهنده نبود ...اما خیلی گیج شده بود چرا اینجور سرد برخورد کردنش آزارش میداد...
جونگکوک : رسیدیم!
هایون خواست کمر بندو باز کنه ...اما جونگکوک اینکار رو واسش انجام داد و در ماشینو واسش باز کرد ...
هایون :ممنونم ...
کوک : خواهش میکنم !
یونگی :سلام پسر...
کوک :سلام هیونگ ...
کوک ایستاد تا هایون اول حرکت کنه ...اون گند اخلاق بود اما مودب ...!
۴.۵k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.