معجزه من
معجزه من
پارت ۴۶
(گروگان گیره ها)
پسره: فقط النا رو بدزدین میخوام زجه زدن هایی رامتین بیبینم
(ویلا النا رامتین)
النا: رامتین میری برام چیزیبخری هم برای نهار هم برای من
رامتین:باشه عشقم
رامتین لباس هاشو پوشید بوسم کرد رفت منم تو خونه دراز کشیدم اخه بخاطر دیشب هنوز کمر پاام درد میکرد دراز کشیده بودم ک حس کردم یکی وارد خونه شده توجه ای نکردم اخه کی میخواد وارد خونه بشه تلویزونکروش کردم یکی جلوی دهنمو گرفت و بیهوش شدم
(رامتین)
رفتم برای النا خوراکی گرفتم و داشتم برمیگشتم ک دیدم در ویلا بازه بدو بدو رفتم داخل دیدم کسی نیست ولی النا نبود همنطور ک داشتم دنبال النا میگشتم یک نامه رو میز بود
نامه: سلام رامتین چطوری فکر نکنم دیگ خوب باشی دیدی چجوری بهت زدم دیشب داشتی تازه با زنت حال میکردی امروز صبح دزدیمش حالا بیشتر از اینا هم قراره عذاب بکشی وقتی بیبینی زنت از من حامله
نامه رو پاره پاره کردم و صد تا فوش دادم و نشستم وسط خونه و مشتمیزدم به خودم تازه داشتم حس زندگی کردنرو تجربه میکردن اخه اون النا چیگناهی کرده
(النا)
چشامو باز کردم ک دیدم روی یک تختم یک پسره ک هم سن سال رامتین ولی خب هیکلی تر وارد اتاق شد
پسره: الان حتما تعجب کردی و ترسیدی نترس من دشمن شوهرتم
النا: میگی نترس بعد میگی دشمن شوهرتم این چی چجوری باز
پسره نزدیک میشه و دست میزنه به صورتم ک دستشو پس میزنم
النا: دستت بهم نمخوره
پسره: فکر نمکردم اینقدر خوشگل باشی
پارت ۴۶
(گروگان گیره ها)
پسره: فقط النا رو بدزدین میخوام زجه زدن هایی رامتین بیبینم
(ویلا النا رامتین)
النا: رامتین میری برام چیزیبخری هم برای نهار هم برای من
رامتین:باشه عشقم
رامتین لباس هاشو پوشید بوسم کرد رفت منم تو خونه دراز کشیدم اخه بخاطر دیشب هنوز کمر پاام درد میکرد دراز کشیده بودم ک حس کردم یکی وارد خونه شده توجه ای نکردم اخه کی میخواد وارد خونه بشه تلویزونکروش کردم یکی جلوی دهنمو گرفت و بیهوش شدم
(رامتین)
رفتم برای النا خوراکی گرفتم و داشتم برمیگشتم ک دیدم در ویلا بازه بدو بدو رفتم داخل دیدم کسی نیست ولی النا نبود همنطور ک داشتم دنبال النا میگشتم یک نامه رو میز بود
نامه: سلام رامتین چطوری فکر نکنم دیگ خوب باشی دیدی چجوری بهت زدم دیشب داشتی تازه با زنت حال میکردی امروز صبح دزدیمش حالا بیشتر از اینا هم قراره عذاب بکشی وقتی بیبینی زنت از من حامله
نامه رو پاره پاره کردم و صد تا فوش دادم و نشستم وسط خونه و مشتمیزدم به خودم تازه داشتم حس زندگی کردنرو تجربه میکردن اخه اون النا چیگناهی کرده
(النا)
چشامو باز کردم ک دیدم روی یک تختم یک پسره ک هم سن سال رامتین ولی خب هیکلی تر وارد اتاق شد
پسره: الان حتما تعجب کردی و ترسیدی نترس من دشمن شوهرتم
النا: میگی نترس بعد میگی دشمن شوهرتم این چی چجوری باز
پسره نزدیک میشه و دست میزنه به صورتم ک دستشو پس میزنم
النا: دستت بهم نمخوره
پسره: فکر نمکردم اینقدر خوشگل باشی
۶.۴k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.