پارت

#پارت260


(حامد)

به جای خالی مهسا نگاه کردم ، بلا تکلیف بودم نمیدونم چیکار کنم قلبم مهسا رو میخواد اما عقلم میگه

اشتباهه!! مهسا به این راحتی منو نمیبخشه میدونم باید کاری کنم اعتماد شو به دست بیارم به هر قیمتی شده

با صدای زنگ موبایلم گوشی رو از تو جیب شلوارم دراوردم با دیدن شماره شقایق اخمی نشست رو پیشونیم مردود تماس رو وصل کردم

حامد : بله ؟!

شقایق با صدای گرفته ایی گفت : حامد

حامد : بله ؟!

مکثی کرد : واسه نهار میای خونه ؟!

دستامو مشت کردم دلم نمیومد حالا که حریضه دلشو بشکونم : اره میام ...

انگار خوشحال شد که گفت : باشه عزیزم منتظرتم ..

تماس رو بی هیچ حرفی قطع کردم و بلند شدم و از پارک ییرون اومدم

میخواستم سوار ماشین شم که چشمم افتاد به مهسا کنار خیابون منتظر ماشین بود ،ماشینمو باز کردم و سوار شدم

بعد از روشن کردن ماشین اروم راه افتادم به سمت مهسا جلوش وایستادم که اخمی کرد شیشه رو دادم پایین اخم شد و گفت :

چرا وایستادی نمیری ؟!
دیدگاه ها (۱)

#پارت۲۶۱خم شدم دستمو رو فرمون گذاشتم : سوار شو برسونتم اخم ر...

#پارت262سرشو کج کرد نیمچه لبخندی زد و دستشو روبازوم گذاشتم و...

#پارت259کامل چرخید و نشست نگاهشو بهم دوخت و گفت :مهسا عشقم ،...

#پارت258مانتو کوتاه کرمی رنگمو پوشیدم روسری مشکی بزرگ چارگو...

Part ¹²⁶ا.ت ویو:بعد از ¹⁷ ساعت پرواز طولانی بلاخره به آلمان ...

/ℛℐ𝒩𝒢 ℳ𝒜𝒮𝒦/ᴾᵃʳᵗ ⁸..چشمام به شدت سیاهی میرفت ، ضربه شدیدی بود...

" بازگشت بی نام "

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط