فیک به عشق باور دارم

فیک به عشق باور دارم
پارت : دهم

نامجون: چی ؟ 🤨🤨
ا.ت : گفتم نبایددد این طوری تصمیم بگیرید ...
نامجون: حرفای بزرگتر از دهنت میزنی خانم کیم ... من با این همه علم و سن و تجربه ام نشسته ام اینجا ... همین مونده تو بیای بهم بگی چی درسته چی غلط و چیکار کنم ( یاد خانواده ام افتادم🥲)
+ خب مگه بده ؟ آدم باید از همه کس حرف شنوی داشته باشه ... یه بار شما به من یاد میدید یه بار من به شما ... مهم اینکه یاد میگیرم ...این غرور مسخره اتون آخر باعث میشه اشتباه کنید ...
× کافیه ... دیگه داری پاتو بیشتر از گلیمت دراز میکنی ...
+ نخیرم ...
× برو سر کلاست ... همین حالا
+ نمیرم تا وقتیکه عادلانه تصمیم بگیرید ...
× خودت ضرر میکنی ...
+ نه آقای کیم دوباره فکر کنید .... دانش آموز درس خون کلاس درس رو یاد نگرفته و پاش به دفتر باز شده بخاطر اشتباه شخص دیگری و اون آدم بی اجازه از دفتر با عجله زده بیرون بدون هیچ خدانگهداری یا اجازه ای حالا شخص بی گناه اونجا مونده تا عادلانه تصمیم گیری شه ... بنظرتون به ضرر کیه ؟من ؟ یا اعتبار شما؟
× خانم کیم خودتونو خیلی جدی گرفتید ... من مدیر مدرسه ام فکر میکنی حرف منو باور کنن یا تورو ؟ یه دانش آموز کینه ای و عقده ای و گستاخ ؟
+هوییییی با من درست حرف بزننننن😠
× کافیه دیگه به اندازه کافی بهتون فرصت دادم خانم کیم شما میرید کمیته انضباطی....
+ چ...چی؟😨
(چرا همه ی پارت ها رو سر این چی گفتنا تموم میکنم؟😐🙄 )

مایل به حمایت بیب¿