تلخ شده p16
' آری او زخم خورده اس ،اما زخم نزده است....
او نامردی را چشیده است، اما نامرد نیست ...
او خیانت را تجربه کرده، اما خیانت کار نیست...!
جئون جانگکوک نویسنده ی با احساساتي زنده ماند که روزی برایش زندگی بود ....'
" پس...پس چرا بهم نگفتی؟ " jk
"دلیلش؟ اوم خب ازت متنفر بودم بخاطر همین بهت خیانت کردم !"
قبل از آنکه حرفی بزند،صدای برخورد دستی به صورت هلن فضا را پر میکند اما صاحب آن دست جئون نیست!
راشل با چشمانی پر از اشک به چهره ای که دیگر زیبایی برایش در آن وجود ندارد خیره میشود
"هرزه،هرزه،هرزه!
میدونی بخاطر توی رقت انگیز چند نفر زجر کشیدن علل خصوص دختر خودت!
کسی که نه ماه توی وجودت بوده عوضی" Rachel
سیلی بعدی را محکم تر میزند
"تو لیاقتت کاباره اس نه عشق پاکی مثل جونگکوک فهمیدی ؟ بمیر لعنتیی" Rachel
سیلی آخر و بلافاصله او را سمت پله ها هل میدهد
جئون ناباور به خطوط روی آسفالت خیره میشود و قبل از اینکه پاهایش سقوط کند در آغوش کوچکی فرو میرود
هق بلندی میزند و محکم جثه ی بزرگ جئون را در آغوش خودش می فشارد
در سکوتی سنگین مسیر خانه را طی می کنند
آری جئون بعد از سالیان سال عشق پاک اکنون احساس فردی را دارد که از تمام جهان ضربه خورده است
با قدم هایی ناتوان خودش را به اتاق می رساند و بعد از بستن در پشت آن زمین میخورد
قطرات درشت اشک صورتش را می پوشاند و با دردی که در قلبش به وجود آمده سمت قفسه های دارو میرود
مسکن های مختلف با دوز های سنگین و قبل از آنکه خورده شود در باز میشود
راشل ترسیده روی دست او می کوبد و قرص ها را روی زمین میریزد و شیشه ی بلور مانند مشروب را از دست هایش بیرون می کشد
"داری چیکار میکنی جونگکوک؟ اینا چیه؟" Rachel
خسته با چشمانی سرخ او را نگاه میکند
"میخوام بخوابم،تنهام بذار" jk
"میدونی دوز اینا چقدر بالاس؟ دیونه شدی ؟؟" Rachel
"اگه دیونه بودن اینه که بعد از ۱۰ سال عاشقی متوجه حس معشوقه ات بشی من جنون دارم راشل !" jk
سیلی محکمی در صورتش کوبید
قطره اشکی از گونه ی سرخش لیز خورد و روی زمین راه یافت
خشمگین در سینه ی او می کوبد
" تموم شد جونگکوک به خودت بیا !تو چندین ساله نه دیدیش نه باهاش بودی که الان جدا بودن برات سخت باشه
تو یه دختر داری اینو میفهمی؟ حتی اگه شده باید بخاطر دخترت قوی بمونی " Rachel
"پس من چی؟ کی بخاطر من قوی میمونه؟" jk
لبخند تلخی میزند،موهایش را نوازش میکند .
"اینجا تنها نیستی،من هر کاری بتونم برات انجام میدم" Rachel
آرامش عجیبی وارد درونش میشود،نفس های کوتاهش طبیعی شده و روی تخت می نشیند
کمی صبر میکند،نوازش های راشل پاسخ میدهد و او به خواب فرو میرود
او نامردی را چشیده است، اما نامرد نیست ...
او خیانت را تجربه کرده، اما خیانت کار نیست...!
جئون جانگکوک نویسنده ی با احساساتي زنده ماند که روزی برایش زندگی بود ....'
" پس...پس چرا بهم نگفتی؟ " jk
"دلیلش؟ اوم خب ازت متنفر بودم بخاطر همین بهت خیانت کردم !"
قبل از آنکه حرفی بزند،صدای برخورد دستی به صورت هلن فضا را پر میکند اما صاحب آن دست جئون نیست!
راشل با چشمانی پر از اشک به چهره ای که دیگر زیبایی برایش در آن وجود ندارد خیره میشود
"هرزه،هرزه،هرزه!
میدونی بخاطر توی رقت انگیز چند نفر زجر کشیدن علل خصوص دختر خودت!
کسی که نه ماه توی وجودت بوده عوضی" Rachel
سیلی بعدی را محکم تر میزند
"تو لیاقتت کاباره اس نه عشق پاکی مثل جونگکوک فهمیدی ؟ بمیر لعنتیی" Rachel
سیلی آخر و بلافاصله او را سمت پله ها هل میدهد
جئون ناباور به خطوط روی آسفالت خیره میشود و قبل از اینکه پاهایش سقوط کند در آغوش کوچکی فرو میرود
هق بلندی میزند و محکم جثه ی بزرگ جئون را در آغوش خودش می فشارد
در سکوتی سنگین مسیر خانه را طی می کنند
آری جئون بعد از سالیان سال عشق پاک اکنون احساس فردی را دارد که از تمام جهان ضربه خورده است
با قدم هایی ناتوان خودش را به اتاق می رساند و بعد از بستن در پشت آن زمین میخورد
قطرات درشت اشک صورتش را می پوشاند و با دردی که در قلبش به وجود آمده سمت قفسه های دارو میرود
مسکن های مختلف با دوز های سنگین و قبل از آنکه خورده شود در باز میشود
راشل ترسیده روی دست او می کوبد و قرص ها را روی زمین میریزد و شیشه ی بلور مانند مشروب را از دست هایش بیرون می کشد
"داری چیکار میکنی جونگکوک؟ اینا چیه؟" Rachel
خسته با چشمانی سرخ او را نگاه میکند
"میخوام بخوابم،تنهام بذار" jk
"میدونی دوز اینا چقدر بالاس؟ دیونه شدی ؟؟" Rachel
"اگه دیونه بودن اینه که بعد از ۱۰ سال عاشقی متوجه حس معشوقه ات بشی من جنون دارم راشل !" jk
سیلی محکمی در صورتش کوبید
قطره اشکی از گونه ی سرخش لیز خورد و روی زمین راه یافت
خشمگین در سینه ی او می کوبد
" تموم شد جونگکوک به خودت بیا !تو چندین ساله نه دیدیش نه باهاش بودی که الان جدا بودن برات سخت باشه
تو یه دختر داری اینو میفهمی؟ حتی اگه شده باید بخاطر دخترت قوی بمونی " Rachel
"پس من چی؟ کی بخاطر من قوی میمونه؟" jk
لبخند تلخی میزند،موهایش را نوازش میکند .
"اینجا تنها نیستی،من هر کاری بتونم برات انجام میدم" Rachel
آرامش عجیبی وارد درونش میشود،نفس های کوتاهش طبیعی شده و روی تخت می نشیند
کمی صبر میکند،نوازش های راشل پاسخ میدهد و او به خواب فرو میرود
۴.۱k
۲۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.