پارت ۷۲
پارت ۷۲
زیر پتو خزیدم و شروع کردم گریه کردن... میدونستم خیلی زود باید ازش خداحافظی کنم.. بخاطر اون دختره کثافط... اکه شوگا میخاست ببوسم
یعنی دوسم داره؟
ولی چرا با هه راست همش؟ چرا با دیدنش داشت سکته میکرد؟
پس چرا اینقد باهاش وقت میگذرونه؟
کلی سوال تو سرم اکو میشدن و داشتن دیوونم میکردن... اصلا مشخص نبود که اینجا چخبره...
ایقند فکر کردم و گریه کردم که نفهمیدم کی خوابم برد
با قاو قور شکمم چشمام و آروم باز کردم
کش و قصی به بدنم دادم و چشمام و مالیدم.. سر جام نشستم
باز با صدای شکمم به خدم پیچیدم
وای که چقدر گرسنم بوداااا
از صبح تاحالا هیچی نخورده بودم از جام بلند شدم و پله هارو یکی دوتا طی کردم و وارد آشپزخونه شدم
در یخچال و باز کردم و بعد کلی دید زدن داخلش با دیدن
یه پاکت کوچولوبه شیر کاکائو دلم غنچ رفت
سری پاکتو از تو یخچال برداشتم پ پریدم رو اپن و مشغول خردنش شدم
همیشه شیر کاکائو خیلی دوست داشتم
بعد تموم کردن شیر کاکائو به طرف سطل زبالع رفتم و داخلش انداختمش
خاستم برگردم و برم بالا که با محکم باز شدن در تو سرجام میخکوب شدم
سرم و چرخوندم و دیدن قامت شوگا
خیالم راحت شد و نفس عمیقی کشیدم
نگاهی بهش کردم
-واقعا مجبوری اینجوری در و باز کنی؟ ترسوندی منو تو
در و بست و درحالی که گیج میزد به طرف امد البته برا اینکه نیفوته دستشو رو دیوار میکشید
با فکر اینکه باز حالش بد شده با ترس به طرفش رفتم و دستم و گذاشتم رو شونش و تکونش دادم
-بازحالت بد شده آره؟ خوبی؟ می...
یدفه با قرار گرفتن لبای داغش رو لبام خفه شدم درحالی که انگشت شستش و نوازشگرانه رو گونم میکشید لبام و با ولع میخورد
دستمو رو سینش گذاشنم و هولش دادم
ولی بیشتر بهم میچسبید
زیر پتو خزیدم و شروع کردم گریه کردن... میدونستم خیلی زود باید ازش خداحافظی کنم.. بخاطر اون دختره کثافط... اکه شوگا میخاست ببوسم
یعنی دوسم داره؟
ولی چرا با هه راست همش؟ چرا با دیدنش داشت سکته میکرد؟
پس چرا اینقد باهاش وقت میگذرونه؟
کلی سوال تو سرم اکو میشدن و داشتن دیوونم میکردن... اصلا مشخص نبود که اینجا چخبره...
ایقند فکر کردم و گریه کردم که نفهمیدم کی خوابم برد
با قاو قور شکمم چشمام و آروم باز کردم
کش و قصی به بدنم دادم و چشمام و مالیدم.. سر جام نشستم
باز با صدای شکمم به خدم پیچیدم
وای که چقدر گرسنم بوداااا
از صبح تاحالا هیچی نخورده بودم از جام بلند شدم و پله هارو یکی دوتا طی کردم و وارد آشپزخونه شدم
در یخچال و باز کردم و بعد کلی دید زدن داخلش با دیدن
یه پاکت کوچولوبه شیر کاکائو دلم غنچ رفت
سری پاکتو از تو یخچال برداشتم پ پریدم رو اپن و مشغول خردنش شدم
همیشه شیر کاکائو خیلی دوست داشتم
بعد تموم کردن شیر کاکائو به طرف سطل زبالع رفتم و داخلش انداختمش
خاستم برگردم و برم بالا که با محکم باز شدن در تو سرجام میخکوب شدم
سرم و چرخوندم و دیدن قامت شوگا
خیالم راحت شد و نفس عمیقی کشیدم
نگاهی بهش کردم
-واقعا مجبوری اینجوری در و باز کنی؟ ترسوندی منو تو
در و بست و درحالی که گیج میزد به طرف امد البته برا اینکه نیفوته دستشو رو دیوار میکشید
با فکر اینکه باز حالش بد شده با ترس به طرفش رفتم و دستم و گذاشتم رو شونش و تکونش دادم
-بازحالت بد شده آره؟ خوبی؟ می...
یدفه با قرار گرفتن لبای داغش رو لبام خفه شدم درحالی که انگشت شستش و نوازشگرانه رو گونم میکشید لبام و با ولع میخورد
دستمو رو سینش گذاشنم و هولش دادم
ولی بیشتر بهم میچسبید
۷.۲k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.