ایدل مورد علاقمpt8
پارت۸
*صدای نوتیف
گوشیمو برداشتم
(یانگ:پایین منتظرتم)
کیفمو برداشتمو رفتم پایین
سوار ماشین شدم
یانگ:سلام
ا.ت:سلام
راه افتادیم
یانگ:ادرسو داد
ا.ت:هوم
ادرسو نشونش دادم
سر تا پا انالیزش کردم
ا.ت:تیپ زدی شیطون*لبخند شیطانی
یانگ:خوب شدم؟
ا.ت:عالی شدی
یانگ:مرسی
««««
رسیدیم خونه تهیونگ
یانگ:وااااااا خونست یا قصر
چشام درشت شده بود
ا.ت:نمیدونم
یانگ:توی این خونه تنهایی چیکار میکنه؟
ا.ت:نمیدونم
یانگ:دوست دختر داره؟
ا.ت:نمیدونم
زد به بازوم
یانگ:چته فازه جونگکوکی برداشتی
ا.ت:چرا میزنی
ا.ت:ماشینو این بغل پارک کن
یانگ:میخوای تا دم در خونش قدن بزنی؟دوساعت طول میکشه برسی به دم در خونش
ا.ت:خب نگهبان رامون نمیده
کمربندشو باز کرد
یانگ:غلط کرده
ا.ت:ببینم تو مگه دوست پسر نداری
یانگ:خب که چی؟
ا.ت:چرا دورو بر تهیونگ میپلکی؟
یانگ:رابطمون اخراشه بعدشم برای تهیونگ اونم قربانی میکنم
ا.ت:خیلی هیزی
پیاده شدو رفت سمت نگهبان
از زبان راوی دیوانه*
یانگ از ماشین پیاده شدو رفت سمت نگهبان
یانگ:سلام خسته نباشید
نگهبان:بفرمایید؟
یانگ:مهمان های اقای کیم هستیم
نگهبان:هه مهمان؟
یانگ:بله
نگهبان:مثله شماها خیلی اومدن اینجا لطفا مزاحم نشین
یانگ:میتونین از تهیونگ بپرسین*لبخند
نگهبان:حتما
گوشیشو برداشتو زنگ زد
نگهبان:الو رئیس یه دختر اومده اینجا ادعا میکنه مهمونه
نگهبان:بله حتما
گوشیو قط کرد
یانگ:خب حالا راضی شدین؟
نگهبان:میتونین برین داخل
یانگ رفتو سوار ماشین شد
ویو ا.ت
ا.ت:چی شده
یانگ:هیچی میتونیم بریم تو
رفتیم داخل و جلوی در خونه پارک کردیم از ماشین پیاده شدیم
خیلی جای با صفایی بود
با یانگ تک تک پله ها رو رفتیم بالا زنگ درو زدیم
یه خدمت کار درو باز کردو بهمون خوشامد گفت
وارد شدیم همراهیمون کرد به یه سالن دیگه اونجا وسایلای خونش چیده بود
نشسته بودیم
یانگ:خونش خیلی بزرگه
تهیونگ اومد
تهیونگ: خوش اومدین
هردومون به نشانه احترام بلند شدیم
ا.ت:ممنون
تهیونگ: عامم فکر کنم یانگ بودی درسته
یانگ:___
یانگ بی صدا خیره بود انگار لال شده بود
با ارنجم زدم به دستش
به خودش اومد
یانگ:ب.بله
تهیونگ دستشو به جلو دراز کرد
تهیونگ: خوشبختم مطمعنام که منو میشناسی
یانگ دستشو گرفت
ات:راستش یکم الان تو شوکه یکم بگذره خوب میشه
تهیونگ:ا.ت صدات تو تلفن خیلی فرق داره بیشتر شبیه صدای یانگ میمونه
ات:نه نه خودم بودم فقط کیفیت گوشیم خوب نبود
چه تشخیص صدای خوبی داره کثافت
تهیونگ: بفرمایین بشینین سر پا نمونین
نشستم ولی یانگ هنوز سره پا بودو دهنش باز بود
ا.ت:نمیخوای بشینی؟
جوابمو نداد
دستشو گرفتمو کشیدم پایینو نشوندمش رو مبل
تو گوشش زمزمه کردم
ا.ت:ضایع بازی در نیار
تهیونگ: شنیدم ارمی دو اتیشه ای
یانگ:م.من؟
تهیونگ: اوهوم
یانگ:ا.اره من ار.ارمیم
تهیونگ: بایست کیه؟
یانگ:تـ.تو
تهیونگ: جدا؟پس خوش به حالت
یانگ:*خنده
تهیونگ: یکم حرفم خود شیفتگیمو نشون میدا
یانگ: نه نه تو واقعا خشگلی*لبخند
تهیونگ: توهم خوشگلی
ا.ت:عهم منم اینجام*لبخند
تهیونگ: هاها ببخشید
تهیونگ: میخواستم بگم که خوب شد یانگ هم اومد مثله اینکه مشتاق بود
ا.ت:اره اگه به قیافش نگاه کنی دیشب خواب به چشماش نیومده
یانگ زد به بازوم
یانگ:اونطوریام نیست فقط هیجان زده بودم
تهیونگ:باید بهش عادت کنی چون قراره بیشتر همو ببینیم
یانگ:ب.بیشتر؟
تهیونگ: ا.ت بهم گفت تاحالا چند بار اومدی کنسرت
یانگ:جان؟ا.اره همون کنسرتی که تغریبا تو تولد شوگا بود اره همونو اومدم
تهیونگ: اها
تهیونگ: خب چی میخورین؟
ا.ت:من یه قهوه میخوام
یانگ:___
تهیونگ: یانگ!یانگ!
یانگ:بله؟
تهیونگ :*لبخند
تهیونگ: چی میخوری؟
یانگ:اها.قهوه اره قهوه میخوام
««««
قهوه هامونو اوردن
ا.ت:خونت خیلی بزرگو شیکه
یانگ:دقیقا همون طرح دلخواهته.کلاسیک
تعیونگ یه خنده ریز کرد
تهیونگ: تو همه چیو درمورد من میدونی
فکر کنم تهیونگ به یانگ حس داره
حلام داره از این دوتا بهم میخوره حوصلم سر رفت چی میشد یکی الان میومد
جیمین:سلام
سرمو به طرف صدا چرخوندم
جیمین؟-_-
تهیونگ :جیمین؟
جیمین:عامم ببخشید مزاحم شدم
تهیونگ: نه اشکالی نداره میتونی بیای تو جمعمون
اومدو کنار تهیونگ نشست
جیمین:معرفی نمیکنین؟
ا.ت:عاه دوستم یانگ
جیمین:اها خوشبختم
یانگ:ج.جیمین
زدم با ارنجم بهش و زمزمه کردم
ا.ت:به خودت بیا ابرو دارم
یانگ: ب.بله منم خوشبختم*لبخند
جیمین: فکر کنم هول شدی *خنده
یانگ:یکم*لبخند
تهیونگ: چه خبر؟
ویو جیمین
جیمین:اومدم یه سر بهت بزنم
ا.ت:خوب شدی اومدی کم کم حوصلم داشت سر میرفت
جیمین:چی؟
ا.ت:هیچی
جیمین:مگه تهیونگ اینجا چیکارست؟
ا.ت:چی؟نه چیزه همه چی خوبه*لبخند
به تهیونگ یه نگاه انداختم که کلا سرگرم یانگ بود
اروم تو گوشش زمزمه
جیمین: چی شد دوستش بهتر از خودشه؟*اروم
تهیونگ: دقیقا بابِ دِلمه*اروم
جیمین:خیلی هَوَلی*اروم
...
*صدای نوتیف
گوشیمو برداشتم
(یانگ:پایین منتظرتم)
کیفمو برداشتمو رفتم پایین
سوار ماشین شدم
یانگ:سلام
ا.ت:سلام
راه افتادیم
یانگ:ادرسو داد
ا.ت:هوم
ادرسو نشونش دادم
سر تا پا انالیزش کردم
ا.ت:تیپ زدی شیطون*لبخند شیطانی
یانگ:خوب شدم؟
ا.ت:عالی شدی
یانگ:مرسی
««««
رسیدیم خونه تهیونگ
یانگ:وااااااا خونست یا قصر
چشام درشت شده بود
ا.ت:نمیدونم
یانگ:توی این خونه تنهایی چیکار میکنه؟
ا.ت:نمیدونم
یانگ:دوست دختر داره؟
ا.ت:نمیدونم
زد به بازوم
یانگ:چته فازه جونگکوکی برداشتی
ا.ت:چرا میزنی
ا.ت:ماشینو این بغل پارک کن
یانگ:میخوای تا دم در خونش قدن بزنی؟دوساعت طول میکشه برسی به دم در خونش
ا.ت:خب نگهبان رامون نمیده
کمربندشو باز کرد
یانگ:غلط کرده
ا.ت:ببینم تو مگه دوست پسر نداری
یانگ:خب که چی؟
ا.ت:چرا دورو بر تهیونگ میپلکی؟
یانگ:رابطمون اخراشه بعدشم برای تهیونگ اونم قربانی میکنم
ا.ت:خیلی هیزی
پیاده شدو رفت سمت نگهبان
از زبان راوی دیوانه*
یانگ از ماشین پیاده شدو رفت سمت نگهبان
یانگ:سلام خسته نباشید
نگهبان:بفرمایید؟
یانگ:مهمان های اقای کیم هستیم
نگهبان:هه مهمان؟
یانگ:بله
نگهبان:مثله شماها خیلی اومدن اینجا لطفا مزاحم نشین
یانگ:میتونین از تهیونگ بپرسین*لبخند
نگهبان:حتما
گوشیشو برداشتو زنگ زد
نگهبان:الو رئیس یه دختر اومده اینجا ادعا میکنه مهمونه
نگهبان:بله حتما
گوشیو قط کرد
یانگ:خب حالا راضی شدین؟
نگهبان:میتونین برین داخل
یانگ رفتو سوار ماشین شد
ویو ا.ت
ا.ت:چی شده
یانگ:هیچی میتونیم بریم تو
رفتیم داخل و جلوی در خونه پارک کردیم از ماشین پیاده شدیم
خیلی جای با صفایی بود
با یانگ تک تک پله ها رو رفتیم بالا زنگ درو زدیم
یه خدمت کار درو باز کردو بهمون خوشامد گفت
وارد شدیم همراهیمون کرد به یه سالن دیگه اونجا وسایلای خونش چیده بود
نشسته بودیم
یانگ:خونش خیلی بزرگه
تهیونگ اومد
تهیونگ: خوش اومدین
هردومون به نشانه احترام بلند شدیم
ا.ت:ممنون
تهیونگ: عامم فکر کنم یانگ بودی درسته
یانگ:___
یانگ بی صدا خیره بود انگار لال شده بود
با ارنجم زدم به دستش
به خودش اومد
یانگ:ب.بله
تهیونگ دستشو به جلو دراز کرد
تهیونگ: خوشبختم مطمعنام که منو میشناسی
یانگ دستشو گرفت
ات:راستش یکم الان تو شوکه یکم بگذره خوب میشه
تهیونگ:ا.ت صدات تو تلفن خیلی فرق داره بیشتر شبیه صدای یانگ میمونه
ات:نه نه خودم بودم فقط کیفیت گوشیم خوب نبود
چه تشخیص صدای خوبی داره کثافت
تهیونگ: بفرمایین بشینین سر پا نمونین
نشستم ولی یانگ هنوز سره پا بودو دهنش باز بود
ا.ت:نمیخوای بشینی؟
جوابمو نداد
دستشو گرفتمو کشیدم پایینو نشوندمش رو مبل
تو گوشش زمزمه کردم
ا.ت:ضایع بازی در نیار
تهیونگ: شنیدم ارمی دو اتیشه ای
یانگ:م.من؟
تهیونگ: اوهوم
یانگ:ا.اره من ار.ارمیم
تهیونگ: بایست کیه؟
یانگ:تـ.تو
تهیونگ: جدا؟پس خوش به حالت
یانگ:*خنده
تهیونگ: یکم حرفم خود شیفتگیمو نشون میدا
یانگ: نه نه تو واقعا خشگلی*لبخند
تهیونگ: توهم خوشگلی
ا.ت:عهم منم اینجام*لبخند
تهیونگ: هاها ببخشید
تهیونگ: میخواستم بگم که خوب شد یانگ هم اومد مثله اینکه مشتاق بود
ا.ت:اره اگه به قیافش نگاه کنی دیشب خواب به چشماش نیومده
یانگ زد به بازوم
یانگ:اونطوریام نیست فقط هیجان زده بودم
تهیونگ:باید بهش عادت کنی چون قراره بیشتر همو ببینیم
یانگ:ب.بیشتر؟
تهیونگ: ا.ت بهم گفت تاحالا چند بار اومدی کنسرت
یانگ:جان؟ا.اره همون کنسرتی که تغریبا تو تولد شوگا بود اره همونو اومدم
تهیونگ: اها
تهیونگ: خب چی میخورین؟
ا.ت:من یه قهوه میخوام
یانگ:___
تهیونگ: یانگ!یانگ!
یانگ:بله؟
تهیونگ :*لبخند
تهیونگ: چی میخوری؟
یانگ:اها.قهوه اره قهوه میخوام
««««
قهوه هامونو اوردن
ا.ت:خونت خیلی بزرگو شیکه
یانگ:دقیقا همون طرح دلخواهته.کلاسیک
تعیونگ یه خنده ریز کرد
تهیونگ: تو همه چیو درمورد من میدونی
فکر کنم تهیونگ به یانگ حس داره
حلام داره از این دوتا بهم میخوره حوصلم سر رفت چی میشد یکی الان میومد
جیمین:سلام
سرمو به طرف صدا چرخوندم
جیمین؟-_-
تهیونگ :جیمین؟
جیمین:عامم ببخشید مزاحم شدم
تهیونگ: نه اشکالی نداره میتونی بیای تو جمعمون
اومدو کنار تهیونگ نشست
جیمین:معرفی نمیکنین؟
ا.ت:عاه دوستم یانگ
جیمین:اها خوشبختم
یانگ:ج.جیمین
زدم با ارنجم بهش و زمزمه کردم
ا.ت:به خودت بیا ابرو دارم
یانگ: ب.بله منم خوشبختم*لبخند
جیمین: فکر کنم هول شدی *خنده
یانگ:یکم*لبخند
تهیونگ: چه خبر؟
ویو جیمین
جیمین:اومدم یه سر بهت بزنم
ا.ت:خوب شدی اومدی کم کم حوصلم داشت سر میرفت
جیمین:چی؟
ا.ت:هیچی
جیمین:مگه تهیونگ اینجا چیکارست؟
ا.ت:چی؟نه چیزه همه چی خوبه*لبخند
به تهیونگ یه نگاه انداختم که کلا سرگرم یانگ بود
اروم تو گوشش زمزمه
جیمین: چی شد دوستش بهتر از خودشه؟*اروم
تهیونگ: دقیقا بابِ دِلمه*اروم
جیمین:خیلی هَوَلی*اروم
...
۶۸.۰k
۱۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.