تو هیولا نیستیp3
تو هیولا نیستیp3
از زبان کوک.
رفتیم جلو و با......
موجودییی که امروز تو جنگل دیدیم مواجه شدیم پسرا از ترسشون چند قدم رفتن عقب ولی چرا من نمیترسیدم بالش افتاده بود روش و مثل ی پتو براش بود نشستم رو زمین دیدم کف زمین پر از خونه فهمیدم زخمیه نامجون اومد جلو و گفت
نامجون: این ی پریه ولی تا اونجایی که میدونم پری ها بالاشون سفیده
_ از کجا میدونی ی پریه
نامجون:چون ی کتاب دربارشون خوندم صب کن الان میام
نامجون رفت همون کتابو اورد و توش نوشته بود یکی از کمیاب ترین موجود جهان پری سیاه هست این موجود با همه پری ها فرق داره گوشت خواره و به انسان ها اسیب میزنه و روحش درست مثل روح شیطانه
پسرا با شندین این حرفا چند قدم عقب تر رفتن ولی من دلم براش سوخت بیهوش شده بود پارکت پر از خون بود نباید همینجوری ولش کنم رو کردم به پسرا و گفتم
_پسرا بیاین کمکش کنیم اون داره خونریزی میکنع شاید بمیره
هوپی:مگه نشنیدی بهوش بیاد بهمون صدمه میزنه
_ولی نوشته بود یکی از کمیاب ترین موجود جهان اگه این اخرینشون باشه و بمیره چی
یونگی:کوک راس میگه من ی دوست دارم دانپزشکه میگم بیاد
جین:باشه ولی اول بیاین این رو ببریم اتاق
خدمتکارا یکی از اتاقارو اماده کردن با ترسسسس و روی تخت حوله های زخیم پهن کردن
پسرا با چنتا بادیگارد تونستن به زور ات رو بلند کنن (چون وزن ات یعنی وزن بالاش خیلی زیاده) و ببرن طبقه باله بردنش رو تخت خابوندن دامپزشکه اومد و با دیدن ات رید به خودش ولی به اصرار پسرا ماینش کرد و زخماشو پانسمان کرد پسرا بیرون اتاق منتظر بودن که دکتر اومد بیرون و گفت (علامت دکتره•)
•خب باید بگم خیلی عجیبه تموم بدنش مثل بدن ی پرندس بال هاش و.... ولی بدنش شبیه بدن انسانه
_دکتر حالا حالش چطوره
•خوبه چنتا تیر خورده بود بهش تیرارو در اوردم و پانسمان کردم ولی بالش بد جوری صدمه دیدن باید مراقبش باشین و اون ی پری سیاه اصلا گشنه نگهش ندارین و بهش گوشت خام و خونی بدین اگه گشنه باشه میتونه همتون رو ی لقمه چپ کنه
_چشم دکتر میتونید برید ولی لطفا در اینباره به کسی چیزی نگین
•یونگی مثل برادرمه ازم خواهش کرد به کسی نگم و من نمیتونم حرفشو نادیده بگیرم پس خیالتون تخت
با اجازتون
دکتر رفت و کوک رفت تو اتاق و پسرع هم پشت سرش اومدن همه جاش پانسمان شده بود کوک ب پوست مثل کچ دختره نگاه کرد و قلبش برای ی لحظه لرزید دلش باز میخواست چشمای ابی یخیش رو ببینه که جیمین گفت
چیمین:بهتره بریم که یکم استراحت کنه
و رفتیمبورن اتاق.........
خب خب خب بچه ها الان سه پارت شد اگه واقعامیخواید ادامه بدم کامنتارو بترکونین و از پارت ۴ به بعد شرت دارهژ
از زبان کوک.
رفتیم جلو و با......
موجودییی که امروز تو جنگل دیدیم مواجه شدیم پسرا از ترسشون چند قدم رفتن عقب ولی چرا من نمیترسیدم بالش افتاده بود روش و مثل ی پتو براش بود نشستم رو زمین دیدم کف زمین پر از خونه فهمیدم زخمیه نامجون اومد جلو و گفت
نامجون: این ی پریه ولی تا اونجایی که میدونم پری ها بالاشون سفیده
_ از کجا میدونی ی پریه
نامجون:چون ی کتاب دربارشون خوندم صب کن الان میام
نامجون رفت همون کتابو اورد و توش نوشته بود یکی از کمیاب ترین موجود جهان پری سیاه هست این موجود با همه پری ها فرق داره گوشت خواره و به انسان ها اسیب میزنه و روحش درست مثل روح شیطانه
پسرا با شندین این حرفا چند قدم عقب تر رفتن ولی من دلم براش سوخت بیهوش شده بود پارکت پر از خون بود نباید همینجوری ولش کنم رو کردم به پسرا و گفتم
_پسرا بیاین کمکش کنیم اون داره خونریزی میکنع شاید بمیره
هوپی:مگه نشنیدی بهوش بیاد بهمون صدمه میزنه
_ولی نوشته بود یکی از کمیاب ترین موجود جهان اگه این اخرینشون باشه و بمیره چی
یونگی:کوک راس میگه من ی دوست دارم دانپزشکه میگم بیاد
جین:باشه ولی اول بیاین این رو ببریم اتاق
خدمتکارا یکی از اتاقارو اماده کردن با ترسسسس و روی تخت حوله های زخیم پهن کردن
پسرا با چنتا بادیگارد تونستن به زور ات رو بلند کنن (چون وزن ات یعنی وزن بالاش خیلی زیاده) و ببرن طبقه باله بردنش رو تخت خابوندن دامپزشکه اومد و با دیدن ات رید به خودش ولی به اصرار پسرا ماینش کرد و زخماشو پانسمان کرد پسرا بیرون اتاق منتظر بودن که دکتر اومد بیرون و گفت (علامت دکتره•)
•خب باید بگم خیلی عجیبه تموم بدنش مثل بدن ی پرندس بال هاش و.... ولی بدنش شبیه بدن انسانه
_دکتر حالا حالش چطوره
•خوبه چنتا تیر خورده بود بهش تیرارو در اوردم و پانسمان کردم ولی بالش بد جوری صدمه دیدن باید مراقبش باشین و اون ی پری سیاه اصلا گشنه نگهش ندارین و بهش گوشت خام و خونی بدین اگه گشنه باشه میتونه همتون رو ی لقمه چپ کنه
_چشم دکتر میتونید برید ولی لطفا در اینباره به کسی چیزی نگین
•یونگی مثل برادرمه ازم خواهش کرد به کسی نگم و من نمیتونم حرفشو نادیده بگیرم پس خیالتون تخت
با اجازتون
دکتر رفت و کوک رفت تو اتاق و پسرع هم پشت سرش اومدن همه جاش پانسمان شده بود کوک ب پوست مثل کچ دختره نگاه کرد و قلبش برای ی لحظه لرزید دلش باز میخواست چشمای ابی یخیش رو ببینه که جیمین گفت
چیمین:بهتره بریم که یکم استراحت کنه
و رفتیمبورن اتاق.........
خب خب خب بچه ها الان سه پارت شد اگه واقعامیخواید ادامه بدم کامنتارو بترکونین و از پارت ۴ به بعد شرت دارهژ
۳.۷k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.