p16
p16
با دختری مواجه شدم....
دختره. چرا تنهایی زیر بارون نشستی خیس آب شدی....
ات. عااا ممنونم
دختره. ماشین داری؟
چرا انقدر عجییه این دختره زیادی اجتماعی..
ات. نه
دختره. خب من میرسونمت... بیا بارونه خیس میشی...
ات. چی ازم میخوای؟
دختره. هیچی چی میخواستی بخوام... فقط مث موش آبکشیده میشی بلند شو
دستمو گرفتوبه سمت یه ماشین برد ماشینش واقعا قشنگ بود....
دختره. خب آدرس؟
ات. من... من خونه ندارم..
دختره. یعنی چی؟... بی خانمانی؟
ات. نه داشتم ولی خب... فرار کردم..
دختره. عاااا... خب..
میخواستم پیاده بشم که..
دختره.اسمت چیه؟
ات. ات جئون ات
دختره. چند سالته؟
ات. 18
دختره. اخههه کوشولو ناز نازیییی
واده فاک چی داره میگه..
دختره. منم اسمم لوناست 25سالمه
ات. عااا خوشبختم... خب من دیگه برم..
دوباره میخواستم پیاده بشم که نذاشت...
لونا. یاااا چرا پیاده میشی..
ات. خب. چیکار کنم؟
لونا. بیا پیش من..
ات. چی؟
لونا. من تنهایی زندگی میکنم مجردم یه داداش دارم که آمریکاس بیا باهم زندگی کنیم میدونم الان نمیگی خدایا این دیگه کیه ولی خب تو دختر خوبی هستی..
نمیتونستم بهش اعتماد کنم... ولی جایه دیگه ای نداشتم..
ات. باشه... فقط من خدمتکار میشم؟ یا آشپزت؟
لونا. یاااا مگه میخوام به برده گی بگیرمت دختر؟
ات. یعنی مفتی مفتی میزاری بیام پیشت؟
لوما. هوم حالا هم حرف بسته حرکت میکنیم...
واقعا مشکوک بود...
ویو کوک
با سردرد از خواب بیدار شدم... امیدوار بودم خواب دیده باشم ولی... نه همچی واقعی بود... شب شده بود چراغو خاموش کردمو رویه تخت ات دوباره نشستم.... چی؟ ات؟... از جام بلند شدم میخواستم سمتش برمو بغلش کنم که یهو قیب شد.... مسخرس دیکه دارم توهمم میزنم... از الان؟.. همون لحظه در اتاق باز شد..
جکسون. جنگکوک..
کوک. پیداش... کردی؟
جکسون. انگار آب شده رفته زمین حتی رفتم خونه مادر و پدرش ولی نبود..
کوک. برو بیرون میخوام تنها باشم..
جکسون. اما...
کوک. بیروننننن(عربده)
بدون هیچ حرفی رفت بازم.... منو این قلب لعنتی تنها...به سمت کمد لباساش رفتم... هیچ کدومو برنداشته... یکی رو که بیشتر اوقات میپوشید رو برداشتم رویه تخت نشستمو بو کشیدم... معتاد شدم؟ به بوش؟ خودش؟...
ویو ات
رسیدیم از ماشین پیاده شدیم... یا خدا چقدر بادیگارد... این منو یاد یه نفر میندازه... کوک... درست و دقیقا مثل اون بادیگارداش زیاد بود یه عمارت خیلی بزرگم داشت...
وارد عمارت شدیمو گفت...
لونا. یورااااا
یورا. بله خانم؟
لونا. یه لباس قشنگ به این دوست من بدین..
یورا. چشم
ادامه دارد...
حمایت کنید ❤
با دختری مواجه شدم....
دختره. چرا تنهایی زیر بارون نشستی خیس آب شدی....
ات. عااا ممنونم
دختره. ماشین داری؟
چرا انقدر عجییه این دختره زیادی اجتماعی..
ات. نه
دختره. خب من میرسونمت... بیا بارونه خیس میشی...
ات. چی ازم میخوای؟
دختره. هیچی چی میخواستی بخوام... فقط مث موش آبکشیده میشی بلند شو
دستمو گرفتوبه سمت یه ماشین برد ماشینش واقعا قشنگ بود....
دختره. خب آدرس؟
ات. من... من خونه ندارم..
دختره. یعنی چی؟... بی خانمانی؟
ات. نه داشتم ولی خب... فرار کردم..
دختره. عاااا... خب..
میخواستم پیاده بشم که..
دختره.اسمت چیه؟
ات. ات جئون ات
دختره. چند سالته؟
ات. 18
دختره. اخههه کوشولو ناز نازیییی
واده فاک چی داره میگه..
دختره. منم اسمم لوناست 25سالمه
ات. عااا خوشبختم... خب من دیگه برم..
دوباره میخواستم پیاده بشم که نذاشت...
لونا. یاااا چرا پیاده میشی..
ات. خب. چیکار کنم؟
لونا. بیا پیش من..
ات. چی؟
لونا. من تنهایی زندگی میکنم مجردم یه داداش دارم که آمریکاس بیا باهم زندگی کنیم میدونم الان نمیگی خدایا این دیگه کیه ولی خب تو دختر خوبی هستی..
نمیتونستم بهش اعتماد کنم... ولی جایه دیگه ای نداشتم..
ات. باشه... فقط من خدمتکار میشم؟ یا آشپزت؟
لونا. یاااا مگه میخوام به برده گی بگیرمت دختر؟
ات. یعنی مفتی مفتی میزاری بیام پیشت؟
لوما. هوم حالا هم حرف بسته حرکت میکنیم...
واقعا مشکوک بود...
ویو کوک
با سردرد از خواب بیدار شدم... امیدوار بودم خواب دیده باشم ولی... نه همچی واقعی بود... شب شده بود چراغو خاموش کردمو رویه تخت ات دوباره نشستم.... چی؟ ات؟... از جام بلند شدم میخواستم سمتش برمو بغلش کنم که یهو قیب شد.... مسخرس دیکه دارم توهمم میزنم... از الان؟.. همون لحظه در اتاق باز شد..
جکسون. جنگکوک..
کوک. پیداش... کردی؟
جکسون. انگار آب شده رفته زمین حتی رفتم خونه مادر و پدرش ولی نبود..
کوک. برو بیرون میخوام تنها باشم..
جکسون. اما...
کوک. بیروننننن(عربده)
بدون هیچ حرفی رفت بازم.... منو این قلب لعنتی تنها...به سمت کمد لباساش رفتم... هیچ کدومو برنداشته... یکی رو که بیشتر اوقات میپوشید رو برداشتم رویه تخت نشستمو بو کشیدم... معتاد شدم؟ به بوش؟ خودش؟...
ویو ات
رسیدیم از ماشین پیاده شدیم... یا خدا چقدر بادیگارد... این منو یاد یه نفر میندازه... کوک... درست و دقیقا مثل اون بادیگارداش زیاد بود یه عمارت خیلی بزرگم داشت...
وارد عمارت شدیمو گفت...
لونا. یورااااا
یورا. بله خانم؟
لونا. یه لباس قشنگ به این دوست من بدین..
یورا. چشم
ادامه دارد...
حمایت کنید ❤
۵.۸k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.