ستاره روشن

ادامه پارت اخر
شوگا ویو*
مهمونی تموم شد و از تمام مهمونا خداحافظی کردیم و به خدمتکارا هم چند روز مرخصی دادم وقتی با خرین مهمون هم خداحافظی کردیم سریع درو بستم و به ات گفتم: بهتره ما به کار خودمون برسیم مگه نه پرنسسم ( نیشخند شیطانی ) ات: اوه درسته مستر مین بهتره به کارمون برسیم ( لبخند شیطانی ) ات: رفتم و خودمو چسبوندم به شوگا و دستمو دور گردنش حلقه کردم و بغلش کردم گفتم: خیلی بی تابی؟ اونم دستشو روی کمرم قفل کرد و گفت: خیلی از اون موقع که منو تحریک کردی و به حال خودم ولم کردی خیلی الان بی تابم که حست کنم ات: واقعا معذرت میخوام و محکم تر بغلش کردم اونم دستاشو محکم تر دور کمرم حلقه کرد شوگا: اشکالی نداره بیبی به جاش امشب قراره بهمون خوش بگذره مگه نه ات: هوم...آره( لبخند) و منو براید بغل کرد و برد سمت اتاق و اسمات
دیدگاه ها (۲۶)

ازدواج اجباری

ازدواج اجباری

ستاره روشن

ستاره روشن

جیمین فیک زندگی پارت ۷۵#

جیمین فیک زندگی پارت ۸۶#ویو ات باهم رامن خوردیم( منحرف نباشی...

/ℛℐ𝒩𝒢 ℳ𝒜𝒮𝒦/ᴾᵃʳᵗ ¹⁵..و اون سریع فشار دستاش رو دورم کم کرد و ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط