پارت۵۸
پارت۵۸
مین سو:خاله تو چرا نمیخوری
یوری:گرسنم نیست عزیزم تو بخور
تهیونگ:خب حالا یکم بخور چی میشه مگه بعدم تو خیلی ضعیفی وقتی ازدواج کردیم چطوری میخوای بچه رو توی شکمت نگه داری
یوری:هنوز هیچی نشده میگی بچه
مین سو:اره خاله باید بچه بیاری دیگه
تهیونگ:دقیقا
یوری:هعییی خدا نجاتم بده
و تهیونگ و مین سو زدن زیر خنده اونشب برای فردا شبش قرار بود که تهیونگ و یوری خانواده هاشون و باهم آشنا کنن و توی یکی از لوکس ترین رستوران ها قرار گذاشته بودن و فقط قرار بود پدرو مادر هاشون باهم ملاقات کنن یوری خیلی خوشحال بود و تهیونگ هم خیلی ذوق داشت از اونجایی که پدر و مادر یوری و بقیه هم قرار بود تا اخر اینماه برگردن ایران باید کارارو سریع تر انجام میدادن و خلاصه بالاخره موقع قرار ملاقات شد و آماده شدن و به محل قرار رفتن و اونجا هم کلی حرف زدن و به توافق رسیدن و آشنایی ها انجام شد و حرفای لازم زده شد و قرار بود اخر اون هفته یعنی شنبه شب مراسم نامزدی برگزار بشه و برای نامزدی فقط خانواده های نزدیک حضور داشتند و قرار بود برای عروسی تموم فامیل ها بیان روز ها مثل برق و باد میگذشت تا بالاخره موقع نامزدی فرا رسید این خبر خیلی بین فن ها بود و همه خوشحال بودن از نامزدی یوری و تهیونگ
*پرش زمانی به روز نامزدی*
...................
مین سو:خاله تو چرا نمیخوری
یوری:گرسنم نیست عزیزم تو بخور
تهیونگ:خب حالا یکم بخور چی میشه مگه بعدم تو خیلی ضعیفی وقتی ازدواج کردیم چطوری میخوای بچه رو توی شکمت نگه داری
یوری:هنوز هیچی نشده میگی بچه
مین سو:اره خاله باید بچه بیاری دیگه
تهیونگ:دقیقا
یوری:هعییی خدا نجاتم بده
و تهیونگ و مین سو زدن زیر خنده اونشب برای فردا شبش قرار بود که تهیونگ و یوری خانواده هاشون و باهم آشنا کنن و توی یکی از لوکس ترین رستوران ها قرار گذاشته بودن و فقط قرار بود پدرو مادر هاشون باهم ملاقات کنن یوری خیلی خوشحال بود و تهیونگ هم خیلی ذوق داشت از اونجایی که پدر و مادر یوری و بقیه هم قرار بود تا اخر اینماه برگردن ایران باید کارارو سریع تر انجام میدادن و خلاصه بالاخره موقع قرار ملاقات شد و آماده شدن و به محل قرار رفتن و اونجا هم کلی حرف زدن و به توافق رسیدن و آشنایی ها انجام شد و حرفای لازم زده شد و قرار بود اخر اون هفته یعنی شنبه شب مراسم نامزدی برگزار بشه و برای نامزدی فقط خانواده های نزدیک حضور داشتند و قرار بود برای عروسی تموم فامیل ها بیان روز ها مثل برق و باد میگذشت تا بالاخره موقع نامزدی فرا رسید این خبر خیلی بین فن ها بود و همه خوشحال بودن از نامزدی یوری و تهیونگ
*پرش زمانی به روز نامزدی*
...................
۳.۵k
۲۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.