"من اونی که فکر میکنی نیستم!"
"من اونی که فکر میکنی نیستم!"
Part 6
ولی یکی از اون کاغذا توجهمو جلب کرد...
روش درباره خرید سهام شرکت نوشته بود...اون میخواد سهام شرکتو بخره؟...شایدم برای یه شرکت دیگس..بیخیال شدم و بعد از کمی صحبت کردن باهاش، رفت...
منم راه افتادم به سمت اتاق جین
رسیدم به اتاقش و در اتاقو زدم...
جین: بیا تو
تهیونگ: سلاااااام برادر گرامی چطوری
جین: سلاممم خوبم تو چطوری
تهیونگ: خوبم..وقتی داشتم میومدم اینجا با لیونا برخورد کردم..ولی هیونگ عجب دختریه..سلقیت خیلی نایسه پسر!
جین: اره خیلی خوشگله..کارشم حرف نداره..بله دیه سلیقه ورد واید هندسام بایدم خوب باشه
تهیونگ: خب دیه چخبرا
جین: هیچی..راستی چند روز دیگه تولد لیوناست و میخوان براش جشن بگیرم
تهیونگ: داداش یکم آروم پیش برو..اینطوری شک میکنه هاا
جین: یاع یاع بانمک تو جشن میخوام بهش درخواست بدم...اینطوری راحت تر خر میشه..
تهیونگ: باشه هیونگ ولی مواظب باشیاا
جین: چشم برادر گرامی..فقط تو و چند نفر دیگه باید کارای جشنو انجام بدید
تهیونگ: مگه خدمتکارتم هیونگ؟یکی دیگرو بگو بیاد
جین: داداچ دارم میگم تو و چند نفر دیگه تنها نیستی
تهیونگ: خب حالا..چیا بخرم؟
جین: الان کار دارم بعدا بهت میگم
تهیونگ: اوک..خب من میرم دیگه
جین: باش برو بای بای..
تهیونگ: خدافظ
و در رو بستمو رفتم...
"ویو لیونا"
بعد از اینکه با تهیونگ پرونده هارو جمع کردم به اتاقم رفتم...
پرونده هارو روی میزم گذاشتم و چون داشتم از گشنگی تلف میشدم،یه قهوه با کوکی سفارش دادم و بعد از خوردنش، به خانم پارک گفتم بیاد پرونده هارو ببره دفتر سوجین...
خودمم نشستم کارامو انجام دادم...
بعد از چند ساعت کار کردن روی پرونده ها، گشنم شد..
در همین حین، خانم پارک اومد...
خانم پارک:سلام خانم کیم،خانم مین گفتن این پرونده هارو به شما بدم..
لیونا:اوه مرسی..
خانم پارک: راستی رئیس گفتن که برید دفترشون..کارتون دارن..
با این حرف خانم پارک، قلبم اومد او حلقم...نکنه تهیونگ قضیه سهامو فهمیده و به جین گفته؟وای..کارم تمومه..
لیونا: ب..باشه ممنون
خانم پارک:خواهش میکنم
و در و بست و رفت...
خیلی استرس داشتم..پرونده هارو گذاشتم تو کشوم و در کشومو قفل کردم..
یکم خودمو جم و جور کردم و به سنت اتاق جین راه افتادم..امیدوار بودم هیچی از این قضیه نفهمیده باشه..
به در اتاق جین رسیدم..در زدم و وارد اتاق شدم..
•tag• #bts #rm #jin #jhope #suga #jimin #v #jk #namjoon #seokjin #hoseok #yoongi #taehyung #jungkook
#bts_fiction #بی_تی_اس #وانشات #فیک #جین
Part 6
ولی یکی از اون کاغذا توجهمو جلب کرد...
روش درباره خرید سهام شرکت نوشته بود...اون میخواد سهام شرکتو بخره؟...شایدم برای یه شرکت دیگس..بیخیال شدم و بعد از کمی صحبت کردن باهاش، رفت...
منم راه افتادم به سمت اتاق جین
رسیدم به اتاقش و در اتاقو زدم...
جین: بیا تو
تهیونگ: سلاااااام برادر گرامی چطوری
جین: سلاممم خوبم تو چطوری
تهیونگ: خوبم..وقتی داشتم میومدم اینجا با لیونا برخورد کردم..ولی هیونگ عجب دختریه..سلقیت خیلی نایسه پسر!
جین: اره خیلی خوشگله..کارشم حرف نداره..بله دیه سلیقه ورد واید هندسام بایدم خوب باشه
تهیونگ: خب دیه چخبرا
جین: هیچی..راستی چند روز دیگه تولد لیوناست و میخوان براش جشن بگیرم
تهیونگ: داداش یکم آروم پیش برو..اینطوری شک میکنه هاا
جین: یاع یاع بانمک تو جشن میخوام بهش درخواست بدم...اینطوری راحت تر خر میشه..
تهیونگ: باشه هیونگ ولی مواظب باشیاا
جین: چشم برادر گرامی..فقط تو و چند نفر دیگه باید کارای جشنو انجام بدید
تهیونگ: مگه خدمتکارتم هیونگ؟یکی دیگرو بگو بیاد
جین: داداچ دارم میگم تو و چند نفر دیگه تنها نیستی
تهیونگ: خب حالا..چیا بخرم؟
جین: الان کار دارم بعدا بهت میگم
تهیونگ: اوک..خب من میرم دیگه
جین: باش برو بای بای..
تهیونگ: خدافظ
و در رو بستمو رفتم...
"ویو لیونا"
بعد از اینکه با تهیونگ پرونده هارو جمع کردم به اتاقم رفتم...
پرونده هارو روی میزم گذاشتم و چون داشتم از گشنگی تلف میشدم،یه قهوه با کوکی سفارش دادم و بعد از خوردنش، به خانم پارک گفتم بیاد پرونده هارو ببره دفتر سوجین...
خودمم نشستم کارامو انجام دادم...
بعد از چند ساعت کار کردن روی پرونده ها، گشنم شد..
در همین حین، خانم پارک اومد...
خانم پارک:سلام خانم کیم،خانم مین گفتن این پرونده هارو به شما بدم..
لیونا:اوه مرسی..
خانم پارک: راستی رئیس گفتن که برید دفترشون..کارتون دارن..
با این حرف خانم پارک، قلبم اومد او حلقم...نکنه تهیونگ قضیه سهامو فهمیده و به جین گفته؟وای..کارم تمومه..
لیونا: ب..باشه ممنون
خانم پارک:خواهش میکنم
و در و بست و رفت...
خیلی استرس داشتم..پرونده هارو گذاشتم تو کشوم و در کشومو قفل کردم..
یکم خودمو جم و جور کردم و به سنت اتاق جین راه افتادم..امیدوار بودم هیچی از این قضیه نفهمیده باشه..
به در اتاق جین رسیدم..در زدم و وارد اتاق شدم..
•tag• #bts #rm #jin #jhope #suga #jimin #v #jk #namjoon #seokjin #hoseok #yoongi #taehyung #jungkook
#bts_fiction #بی_تی_اس #وانشات #فیک #جین
۱۱.۰k
۳۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.