ویو جونگکوک

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?
𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱
𝗣𝗮𝗿𝘁:۵۷
[ویو جونگکوک]

به جنا گفتم که حواسش به الیا باشه تا من برم دوربینارو چک کنم..
لپتاب و روشن کردم و شروع کردم به دیدن فیلم ضبط شده.
و با جییزی که دیدم..
همون لحظه گوشیم زنگ خورد و شماره ناشناسی بود.

به صفحه لپتاب نگاه کردم.
و با ترید جواب دادم..
.......
وارد اتاق شدم
لب تاپ و جلویه الیا گذاشتم
جنا با نگاهش ازم جواب میخواست ولی چییزی نگفتم

فیلم و نشونش دادم که دید کسی نیست.
جنا یکم مشکوک شد ولی به الیا گفت:
_ دیدی؟حالا بیا بریم حموم که از ترس خیس عرق شدی..

الیا سرش و تکون داد و رفتن.
به تهیونگ زنگ زدم و باهم به پایگاه رفتیم.
[ویو جنا]
داشتم موهایه الیا رو خشک میکردم
الیا امروز اروم بود و از وقتی بیدار شد شیطنت نمیکرد.

الیا:جنا ...فردا جلسه اولیاست...

یکم بخواطر لحن غمگینش ناراحت شدم

الیا: ولی وقتی بقیه دوستام با ماماناشون میان..من تنهام..حتی جونگکوکم نمیاد.

یه بچه ۶ ساله چقدر مشکل میتونه داشته باشه؟
که انقدر ناراحت باشه بخواطر امدن اولیا به مدرسه.
من خوب درک میکردم..

جنا: چطوره من بیام!؟
الیا: واقعانی؟...میای!؟
جنا: اره چرا که نه...
........
موقعه شام خبری از تهکوک نبود.
وقتی بعد شام همه تو پذیرایی مشغول کاری بودن..
تهکوک امدن..
هر دوتاشون اخمو بودن.
ولی تهیونگ خودش و جمع کرد وبا لبخند وارد جمع شد و الیا رو بغل کرد.
جونگکوگم عادی امد کنارم نشست.
همینطوری نگاش میکردم که گفت:

_ چییزی میخوای بگی ؟!
جنا: نه.

مامان.ک دست به کمر از جلویه تلوزیون بلند شد.

مامان.ک: بچه ها دیگه من برم بخوابم..که خستم..
جنا: شبتون بخیر..

رفتش که بعد اون اهیون گفت فردا با دوستاش میخواد بره بیرون و رفت.
رامیم گفت که فردا کلاس داره.

ته: منم خستم..شب خوش.

کوک: پاشو بریم اتاق...
رفتیم بالا که وقتی الیا رو اماده خواب کردم
و خواستیم بریم
مظلوم صدامون کرد:
_میشه پیشتون بخوابم?

کوک: اون یه خواب بود.
الیا: هنوز میترسم..
جنا: باشه بیاا من از خدامه.

جونگکوک پکر نگام کرد و گفت:

_ تو نگی کی بگه!؟

الیا همراهمون امد داخل اتاق.

من رفتم لباسم و عوض کردم و با الیا رو تخت دراز کشیدیدم
ولی جونگکوک داخل گوشی بود و چند تا برگه جلوش بود.
و رویه مبل نشسته بود.
حتی لباساشم عوض نکرده بود.
با الیا دَمَر رو شکم دراز کشیده بودیم و تو گوشیه من میچرخیدیم..

با یکی از بازیا نوبتی بازی میکردیم و میخندیدیم.
جنا: قبول نیست،چحوری همش میبری؟
الیا: من قهرمووونمم..

بلند شد و تخت عدیاه قهرمانارو دراورد.

الیا: دایی مگه من قهرمان نیستم ؟!

نگاهی بهمون کرد.
چرا تموم نمیکرد کاراشو ؟
گوشیش و کنار گزاشت.

بلند شد و سمتمون امد
کوک: معلومه که نه،
دیدگاه ها (۳۴)

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۵۸[ویو جونگکوک]کوک: معلومه که ...

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۵۹[ویو جونگکوک]جنا: بریمبا هم ...

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۵۶[ویو جنا]یکم عدایه گریه دراو...

𝗥𝗲𝘃𝗲𝗻𝗴𝗲 𝗼𝗿 𝗹𝗼𝘃𝗲?𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿:۱𝗣𝗮𝗿𝘁:۵۵[ویو جنا]نقاشیش و کامل کردم ...

"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۷۰"ویو جنا"رو صندلی نشستم.و...

"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۶۷"ویو جنا".واقعا حسی بهش ن...

"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۶۶"ویو جنا".ولی پتو رو بالا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط