❌ اصکی ممنوع ❌ ادامه پارت قبل
فقط میخاست بفهمه اون پسر قد بلند که منار والری ایستاده و کمرش رو گرفته کیه!
کیم لبخند مصنوعی زد: اه شما خیلی شوخ طبع هستین!
سیترا بیشتر از این قضیه رو کش نداد و اشاره کرد قفس رو ببرن بیرون!
یجی با عصبانیت پرسید: دلیل این کارا چیه؟ چرا انقدر از ما متنفرین؟
لیسا با تحقیر نگاهش کرد: فکر کردی درحدی هستی که ذهن آلفا رو مشغول کنی یا آلفا حتی بهت فکر کنه؟ هه...تو بی ارزش تر از این حرفایی که مورد تنفر آلفا واقع بشی!
یجی با حرص به تهیونگ نگاه کرد: تو نمیخای چیزی بگی؟
تهیونگ بی توجه به یجی پرسید: آلفاجم این مستر رو معرفی نمیکنین؟
والری به چشمای پر حسادت تهیونگ نگاه کرد!
حاضر بود قسم بخوره تو اون چشمای کشیده عشق و دلتنگی موج میزنه... پس چرا... چرا همه چی رو بهم نمیزد؟ چرا هیونجین رو نمیزد کنار و خودش بغلش نمیکرد؟
سیترا: تو که باید بهتر هیونجین رو بشناسی مگه نه؟ هوم؟
تهیونگ لب گزید: اشتباه کردم که نکشتمش!
هیونجین که ماجرا رو از سیترا شنیده بود، دستش رو دور کمر والری سفت کرد و با اعتماد به نفس گفت: کاملا درسته کیم، اشتباه کردی، چون دیگه هیچ وقت فرصت کشتن من برات پیش نمیاد!
.... ادامه دارد ...
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
کیم لبخند مصنوعی زد: اه شما خیلی شوخ طبع هستین!
سیترا بیشتر از این قضیه رو کش نداد و اشاره کرد قفس رو ببرن بیرون!
یجی با عصبانیت پرسید: دلیل این کارا چیه؟ چرا انقدر از ما متنفرین؟
لیسا با تحقیر نگاهش کرد: فکر کردی درحدی هستی که ذهن آلفا رو مشغول کنی یا آلفا حتی بهت فکر کنه؟ هه...تو بی ارزش تر از این حرفایی که مورد تنفر آلفا واقع بشی!
یجی با حرص به تهیونگ نگاه کرد: تو نمیخای چیزی بگی؟
تهیونگ بی توجه به یجی پرسید: آلفاجم این مستر رو معرفی نمیکنین؟
والری به چشمای پر حسادت تهیونگ نگاه کرد!
حاضر بود قسم بخوره تو اون چشمای کشیده عشق و دلتنگی موج میزنه... پس چرا... چرا همه چی رو بهم نمیزد؟ چرا هیونجین رو نمیزد کنار و خودش بغلش نمیکرد؟
سیترا: تو که باید بهتر هیونجین رو بشناسی مگه نه؟ هوم؟
تهیونگ لب گزید: اشتباه کردم که نکشتمش!
هیونجین که ماجرا رو از سیترا شنیده بود، دستش رو دور کمر والری سفت کرد و با اعتماد به نفس گفت: کاملا درسته کیم، اشتباه کردی، چون دیگه هیچ وقت فرصت کشتن من برات پیش نمیاد!
.... ادامه دارد ...
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
۲.۷k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.