part:5
part:5
عشق ابدی
جیمین: ات فردا جوابو بهم میگی میدونی که من صبر ندارم
ات: حداقل بهم2روز وقت بده تا فکر کنم
جیمین: فردا بیا به این ادرس****ساعت6شب
ات: اینحا چه مکانیه؟
جیمین: کافه
ات: زمانش کم نیس اخه دیکه خیلی جواب مهمیه
جیمین: امشب کلی فکر کن منتظر جوابم
دیدم جیمین گوشیشو گذاشت کنار و یا نامجون حرف زد
صداشون رو یکمی میشنیدم میگفتن:
جیمین: من ات رو به یه کافه دعوت کردم و ازش خواستم جوابشو فردا بهم بگه
نامجون: جیمین یذره ازش سخت نگرفتی؟!
جیمین: میدونی که صبر ندارم
نامجون: اوکی فقط اگه جواب مثبت داد لطفا خوشبختش کن
جیمین:
دیگه چیزی نشنیدم و به کوک گفتم کارت دارم و رفتیم داخل یه اتاقی
وقتی داشتم میرفتم جیمین با حسرت نگام میکرد
بعد من به کوک گفتم:فردا میتونی برام50تا گل رز بیاری؟!
(دوست کوک گل فروشی داره)
کوک: حتما برای جیمین میخوای(خندید)
ات: مگه تو هم میدونی؟!
کوک: همه اعضا میدونن
ات: حتی پی دی نیم!
کوک: نه فقط بی تی اس میدونن
ات: اها. لطفا ساعت3عصر برام بیار بعدش به کسی نمیگیاااااا
کوک: اوکی
بعدش رفتن روی مبل نشستن
جیمین بهم پیام داد:
ات اونجا چیکار میکردی😡
ات: جیمین اروم باش اروم باش
جیمین: فقط نگو که کوک رو دوست داری
ات: من اصلا درمورد اینا صحبت نکردم
جیمین: باش فقط بهم خیانت نکن چون نقطه ضعفمه
ات: اوکی
بعد گوشیو گذاشتم کنار و کلی باهم حرف زدیم دیگه کم کم داشت شب میشد من گفتم شانگی
شانگی: بله ات
ات: بلند شو میخوایم بریم
بعد خداحافظی کردیم و رفتیم ساعت رو نگاه کردم دیدم ساعت6:20بود بعدش با شانگی رفتیم کافه من بابل تی خوردم شانگی کاپوچینو خورد بعد از20دقیقه رفتیم سوار ماشین شدیم بعدش من شانگی رو رسوندم خونش بعدش رفتم ساحل چون بهم حس ارامش میده بعد نیم ساعت حرکت کردم رفتم فروشگاه خرید کردم بعدش رفتم لباس خریدم برای قرار فردام بعدش دیگه رفتم خونه 2ساعت رفته بودم خرید دیدم ساعت9:10شبه بعدش اومدم خوراکیارو گذاشتم تو کابینت و یخچال بعدش رفتم برای خودم نودل درست کردم و با سریال مورد علاقم دیدم بعدش یاد حرف جیمین افتادم با خودم فکر کردم و گفتم:بهش جواب......... میدم بعد رفتم خوابیدم
و کلی خوشحال بودم نمیدونم چرا بعدش داشتم فکر میکردم ببینم جوابم خوبه یا نه بعدش نمیدونم کی خوابم برد
شرایط نمیزارم چون این قسمت خیلی چرت بود
عشق ابدی
جیمین: ات فردا جوابو بهم میگی میدونی که من صبر ندارم
ات: حداقل بهم2روز وقت بده تا فکر کنم
جیمین: فردا بیا به این ادرس****ساعت6شب
ات: اینحا چه مکانیه؟
جیمین: کافه
ات: زمانش کم نیس اخه دیکه خیلی جواب مهمیه
جیمین: امشب کلی فکر کن منتظر جوابم
دیدم جیمین گوشیشو گذاشت کنار و یا نامجون حرف زد
صداشون رو یکمی میشنیدم میگفتن:
جیمین: من ات رو به یه کافه دعوت کردم و ازش خواستم جوابشو فردا بهم بگه
نامجون: جیمین یذره ازش سخت نگرفتی؟!
جیمین: میدونی که صبر ندارم
نامجون: اوکی فقط اگه جواب مثبت داد لطفا خوشبختش کن
جیمین:
دیگه چیزی نشنیدم و به کوک گفتم کارت دارم و رفتیم داخل یه اتاقی
وقتی داشتم میرفتم جیمین با حسرت نگام میکرد
بعد من به کوک گفتم:فردا میتونی برام50تا گل رز بیاری؟!
(دوست کوک گل فروشی داره)
کوک: حتما برای جیمین میخوای(خندید)
ات: مگه تو هم میدونی؟!
کوک: همه اعضا میدونن
ات: حتی پی دی نیم!
کوک: نه فقط بی تی اس میدونن
ات: اها. لطفا ساعت3عصر برام بیار بعدش به کسی نمیگیاااااا
کوک: اوکی
بعدش رفتن روی مبل نشستن
جیمین بهم پیام داد:
ات اونجا چیکار میکردی😡
ات: جیمین اروم باش اروم باش
جیمین: فقط نگو که کوک رو دوست داری
ات: من اصلا درمورد اینا صحبت نکردم
جیمین: باش فقط بهم خیانت نکن چون نقطه ضعفمه
ات: اوکی
بعد گوشیو گذاشتم کنار و کلی باهم حرف زدیم دیگه کم کم داشت شب میشد من گفتم شانگی
شانگی: بله ات
ات: بلند شو میخوایم بریم
بعد خداحافظی کردیم و رفتیم ساعت رو نگاه کردم دیدم ساعت6:20بود بعدش با شانگی رفتیم کافه من بابل تی خوردم شانگی کاپوچینو خورد بعد از20دقیقه رفتیم سوار ماشین شدیم بعدش من شانگی رو رسوندم خونش بعدش رفتم ساحل چون بهم حس ارامش میده بعد نیم ساعت حرکت کردم رفتم فروشگاه خرید کردم بعدش رفتم لباس خریدم برای قرار فردام بعدش دیگه رفتم خونه 2ساعت رفته بودم خرید دیدم ساعت9:10شبه بعدش اومدم خوراکیارو گذاشتم تو کابینت و یخچال بعدش رفتم برای خودم نودل درست کردم و با سریال مورد علاقم دیدم بعدش یاد حرف جیمین افتادم با خودم فکر کردم و گفتم:بهش جواب......... میدم بعد رفتم خوابیدم
و کلی خوشحال بودم نمیدونم چرا بعدش داشتم فکر میکردم ببینم جوابم خوبه یا نه بعدش نمیدونم کی خوابم برد
شرایط نمیزارم چون این قسمت خیلی چرت بود
۷.۰k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.