اکسهمافیا
#اکسه_مافیا
پارت ۱۵
_داستان از این قراره که سه ماه پیش یکی از باند های دشمن شروع کرد به تح.دید کردن من که تو رو میکشه منم خب تحت نظر گرفتمش ولی یهو شروع کرد به فرستادن عکس از تو که داره تع.قیبت میکنه منم ترسیدم که باهات کاری کنه و گفتم که اصلا برام مهم نیستی و اونم گفت برای اینکه باور کنه باید باهات کات کنم منم اول به این فک کردم که الکی بگیم کات ولی خب با اینکه من قدرتمند ترین باند رو دارم ولی باز تو تو خطر بودی نمیشد ریسک کرد و ازت جدا شدم و امروزم رفتم و کش.تمش و کل باندش رو از بین بردم و تو عملیات که تی.ر اندازی داشتیم بازدم تیر خورد ولی خیالت راحت بقیه سالمن
با تموم شدن حرفم ا.ت پرید بغ.لم و شروع کرد بلند گریه کردن
و گفت
+ من نمیدونستم من واقعا ترسیده بودم واقعا ترسیده بودم کوک من هزار فکر به ذهنم رسید گفتم شاید مریض شدی و داری میم.یری واسه همین جدا شدی یا بعد از اینکه تو یه پیام خیلی کوتاه گفتی بیا کات کنبم شاید همون لحظه خود.کش.ی. کردی یا خیانت و هزار تا فکر وحشتناک مت بیمارستان به بیمارستان قبرستون به قبرستون آرامگاه به آرامگاه هر جا که فک کنی آدم فرستادم ولی کوچک ترین خبری ازت نبود من حتی بالا سر چند تا ج.سد رفتم تا شناسایی کنم که دور از جون تویی یا ن میدونی این سه ماه من چه حالی بودم با اینکه تو بخاطره من کات کردی میدونی وقتی دیدمت چه حالی بودم می..(که کوک اجازه نداد ادامه بده)
_ ادامه نده کلمه به کلمه از حرفات بند بند وجودمو میسوزونه ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید نمیدونستم همیچکدومو حتی فک نمیکردم به این چیزا فک کنی هرشب به فکر این که اون روز رو چیکار کردی و اگه باهم بودیم چه کارا که نمیشد باهم بکنیم ا.ت اجازه اینو بده که جبران کنم تک تک لحظه های از دست رفته رو جبران کنم نظرت چیه
....+
بنظرتون نظر ا.ت چیه یعنی بله رو میگه ؟
شرط=۹لایک❤️، ۹کامنت 🗨
پارت ۱۵
_داستان از این قراره که سه ماه پیش یکی از باند های دشمن شروع کرد به تح.دید کردن من که تو رو میکشه منم خب تحت نظر گرفتمش ولی یهو شروع کرد به فرستادن عکس از تو که داره تع.قیبت میکنه منم ترسیدم که باهات کاری کنه و گفتم که اصلا برام مهم نیستی و اونم گفت برای اینکه باور کنه باید باهات کات کنم منم اول به این فک کردم که الکی بگیم کات ولی خب با اینکه من قدرتمند ترین باند رو دارم ولی باز تو تو خطر بودی نمیشد ریسک کرد و ازت جدا شدم و امروزم رفتم و کش.تمش و کل باندش رو از بین بردم و تو عملیات که تی.ر اندازی داشتیم بازدم تیر خورد ولی خیالت راحت بقیه سالمن
با تموم شدن حرفم ا.ت پرید بغ.لم و شروع کرد بلند گریه کردن
و گفت
+ من نمیدونستم من واقعا ترسیده بودم واقعا ترسیده بودم کوک من هزار فکر به ذهنم رسید گفتم شاید مریض شدی و داری میم.یری واسه همین جدا شدی یا بعد از اینکه تو یه پیام خیلی کوتاه گفتی بیا کات کنبم شاید همون لحظه خود.کش.ی. کردی یا خیانت و هزار تا فکر وحشتناک مت بیمارستان به بیمارستان قبرستون به قبرستون آرامگاه به آرامگاه هر جا که فک کنی آدم فرستادم ولی کوچک ترین خبری ازت نبود من حتی بالا سر چند تا ج.سد رفتم تا شناسایی کنم که دور از جون تویی یا ن میدونی این سه ماه من چه حالی بودم با اینکه تو بخاطره من کات کردی میدونی وقتی دیدمت چه حالی بودم می..(که کوک اجازه نداد ادامه بده)
_ ادامه نده کلمه به کلمه از حرفات بند بند وجودمو میسوزونه ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید ببخشید نمیدونستم همیچکدومو حتی فک نمیکردم به این چیزا فک کنی هرشب به فکر این که اون روز رو چیکار کردی و اگه باهم بودیم چه کارا که نمیشد باهم بکنیم ا.ت اجازه اینو بده که جبران کنم تک تک لحظه های از دست رفته رو جبران کنم نظرت چیه
....+
بنظرتون نظر ا.ت چیه یعنی بله رو میگه ؟
شرط=۹لایک❤️، ۹کامنت 🗨
- ۳.۴k
- ۲۰ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط