"عشق آغشته به خون "
"عشق آغشته به خون "
P¹²
♡_*
______
جینآئه
______
دیری نگذشت که....!!!!
دوتایی باهم تو رودخانه پُر آب و عمیق افتادیم..با اصابت سرم با سنگ چشمام سنگین شد و چیزی رو حس نکردم.
______
تهیونگ
______
داخل آب دست و پا میزدم تا بیتونم جینآئه رو پیدا کنم..اما نمیتونستم..آیماه و جان که با صدا بلند منو جینآئه رو صدا میزد اما الان فقط پیدا کردن جینآئه واسم مهم بود نه چیزی دیگری..آب رودخانه آروم نداشت..باعث میشد نتونم درست شنا کنم..با برخورد موج بزرگ آب لحظهی زیر آب شدم..که این باعث شد تن جینآئه رو روی آب ببينيم..
دوباره دست و پازنان خودم رو به جینآئه که بیهوش بود رسوندم..دستم رو دوری تنش حلقه کردم و چسبوندمش به خودم..خودم رو به خشکه رسوندم..
جینآئه رو روی زمین خوابوندم..نبضش رو چک کردم خیلی آروم میزد..
دو دستم رو روی هم روی سینهاش گذاشتم..و فشار دادم
جان و آیماه که قبلا خودشون رو رسونده بود به ما فقط نگام میکردن..
دوباره نبضش رو چک کردم..آرومتر از قبل شده بود..دوباره کارم رو تکرار کردم..که با چند سرفه آب که قورت داد بود رو بیرون کرد..اما چشماش هنوزم روی هم بود..
با دستم چندبار به صورتش زدم
تهیونگ:هی جینآئه پاشو.
جان:پیشونیش(حالت نگران)
زخم روی پیشونیش زخم بزرگی بود احتمالش هست زمانیکه تو آب افتاد سرش با چیزی برخورد کرده باشه
آیماه:هوا تاریک میشه
حرف آیماه درست بود هوا داشت تاریک و تاریکتر میشد..و تنها دلیلش ابرهای مشکیِ بود که آسمون رو داشت میپوشوند.
تهیونگ:باید بریم..ممکنه طوفانی تو راه باشه
جان:کجا؟؟
آیماه:من میترسم،،،،
تهیونگ:نمیدونم شاید تونستیم یه پناهگاه پیدا کنیم..عجله کنین..
جان به سمت جینآئه خم شد که بازوش رو گرفتم و مانع شدم تا جینآئه رو بغل کنه
تهیونگ:تو مواظب آیماه باش..خودم میارمش.
جان دست آیماه رو گرفت و به سمت مسیر که معلوم نبود آخرش ممکنه کجا برسیم راه افتادن..خم شدم رو جینآئه رو برایداستایل بغل کردم و دنبال اونا راه افتادم.
هوا هرلحظه سردتر میشد..و باد که میورزيد باعث میشد تا مو تو تن آدم سیخ بشه.. جینآئه با اینکه بیهوش بود اما واکنشِ نسبت به هوا سرد نشون داد...تنش داشت تو دستام میلرزید..
تهیونگ:هی صبر کنین
جان و آیماه که جلوتر بودن با شنیدن صدام ایستادن و برگشتن سمتم..
تهیونگ:جینآئه از سرما میلرزه!!
جان:صبر کن..
کت که تنش بود رو بیرون کرد و به سمتم گرفت
جان:نظرت درمورد این چیه؟
تهیونگ:بندازش روش..
جان کاری که گفتم رو انجام داد و دوباره با آیماه راه افتاد..
حواسم به جینآئه بود که صدا ذوق زده آیماه..باعث شد تا متعجب نگاش کنم
آیماه:او..اونجا یه خونهست(لکنت)
غلط املایی بود معذرت💖
شرط نرسیده بود 😐
اسلاید دوم:جنگل"صدا نداره"
اسلاید سه:خونه.
اسلاید چهار:بازم جنگل با هوا ابری.
نظرتون؟؟
حمایت🤌
#فیک
P¹²
♡_*
______
جینآئه
______
دیری نگذشت که....!!!!
دوتایی باهم تو رودخانه پُر آب و عمیق افتادیم..با اصابت سرم با سنگ چشمام سنگین شد و چیزی رو حس نکردم.
______
تهیونگ
______
داخل آب دست و پا میزدم تا بیتونم جینآئه رو پیدا کنم..اما نمیتونستم..آیماه و جان که با صدا بلند منو جینآئه رو صدا میزد اما الان فقط پیدا کردن جینآئه واسم مهم بود نه چیزی دیگری..آب رودخانه آروم نداشت..باعث میشد نتونم درست شنا کنم..با برخورد موج بزرگ آب لحظهی زیر آب شدم..که این باعث شد تن جینآئه رو روی آب ببينيم..
دوباره دست و پازنان خودم رو به جینآئه که بیهوش بود رسوندم..دستم رو دوری تنش حلقه کردم و چسبوندمش به خودم..خودم رو به خشکه رسوندم..
جینآئه رو روی زمین خوابوندم..نبضش رو چک کردم خیلی آروم میزد..
دو دستم رو روی هم روی سینهاش گذاشتم..و فشار دادم
جان و آیماه که قبلا خودشون رو رسونده بود به ما فقط نگام میکردن..
دوباره نبضش رو چک کردم..آرومتر از قبل شده بود..دوباره کارم رو تکرار کردم..که با چند سرفه آب که قورت داد بود رو بیرون کرد..اما چشماش هنوزم روی هم بود..
با دستم چندبار به صورتش زدم
تهیونگ:هی جینآئه پاشو.
جان:پیشونیش(حالت نگران)
زخم روی پیشونیش زخم بزرگی بود احتمالش هست زمانیکه تو آب افتاد سرش با چیزی برخورد کرده باشه
آیماه:هوا تاریک میشه
حرف آیماه درست بود هوا داشت تاریک و تاریکتر میشد..و تنها دلیلش ابرهای مشکیِ بود که آسمون رو داشت میپوشوند.
تهیونگ:باید بریم..ممکنه طوفانی تو راه باشه
جان:کجا؟؟
آیماه:من میترسم،،،،
تهیونگ:نمیدونم شاید تونستیم یه پناهگاه پیدا کنیم..عجله کنین..
جان به سمت جینآئه خم شد که بازوش رو گرفتم و مانع شدم تا جینآئه رو بغل کنه
تهیونگ:تو مواظب آیماه باش..خودم میارمش.
جان دست آیماه رو گرفت و به سمت مسیر که معلوم نبود آخرش ممکنه کجا برسیم راه افتادن..خم شدم رو جینآئه رو برایداستایل بغل کردم و دنبال اونا راه افتادم.
هوا هرلحظه سردتر میشد..و باد که میورزيد باعث میشد تا مو تو تن آدم سیخ بشه.. جینآئه با اینکه بیهوش بود اما واکنشِ نسبت به هوا سرد نشون داد...تنش داشت تو دستام میلرزید..
تهیونگ:هی صبر کنین
جان و آیماه که جلوتر بودن با شنیدن صدام ایستادن و برگشتن سمتم..
تهیونگ:جینآئه از سرما میلرزه!!
جان:صبر کن..
کت که تنش بود رو بیرون کرد و به سمتم گرفت
جان:نظرت درمورد این چیه؟
تهیونگ:بندازش روش..
جان کاری که گفتم رو انجام داد و دوباره با آیماه راه افتاد..
حواسم به جینآئه بود که صدا ذوق زده آیماه..باعث شد تا متعجب نگاش کنم
آیماه:او..اونجا یه خونهست(لکنت)
غلط املایی بود معذرت💖
شرط نرسیده بود 😐
اسلاید دوم:جنگل"صدا نداره"
اسلاید سه:خونه.
اسلاید چهار:بازم جنگل با هوا ابری.
نظرتون؟؟
حمایت🤌
#فیک
۹.۱k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.