فیک نامجون پارت سوم
فیک نامی_پارت³
یکم اتاق تاریک سرد رو دید زدم،دیدم کز کرده یه گوشه و از سرما به خودش جمع شده،درست مثل یه جنین
خیلی ناراحت شدم،فرشته ما،بایسم،دلیل زندگیم،لیدر مون،اینطور بخاطر من اذیت بشه اما من یه ایلومیناتی هستم!
که یدفعه
-چرا منو اوردین اینجا؟مگه من چیکار کردم
+مم..مم..من..مجبور بودم...بیا اینجا تا برات تعریف کنم قضیه رو.
تفنگم رو پشت شلوارم گذاشتم و گفتم
+ببین،من اینومیلاتی هستم،البته خیلی سخته،این کار دل و جرعت میخواد..میدونی من ارمی بودم..البته یه زمان(یدفعه چون روحمو فروختم به شیطان اومد تو جلدم و تفنگ رو در اوردم و به سمتش گرفتم)
+بابای لیدر جذابمون...و پوققق(صدای تنفگ😌😂)
یدفعه به خودم اومدم دیدم چه گوهی خوردم،وقتی شیطان فهمید کارمو درست انجام دادم گفت میتونم برم خونم.
رفتم،بعد از یک روز احساس کردم چیزی پشت سرم هس
نگا کردم به پشت سرم،چیزی نبود،دستی رو شونم احساس کردم،جیغی زدمو به سمت دیوار پناه بردم
اون..اونن نامی بود،اما مگه نکشتمش،اینجا چی میکنه؟
بچه ها ببخشید یه چند وقت فعالیت نکردم،اما خب خودتون بهتر میدونین که مدرسه ها شروع شده،اگ شیفت صب باشم از مدرسه برگشتم باید کوفتی بخورم درسامو تمرین کنم و بنویسم...کلا وقت نمیکنم زیاد بنویسم و چیزی هم به مغزم نمیرسه🗿🚬
اما قول میدم از الان به بعد بیشتر فعال باشم🤍💚
یکم اتاق تاریک سرد رو دید زدم،دیدم کز کرده یه گوشه و از سرما به خودش جمع شده،درست مثل یه جنین
خیلی ناراحت شدم،فرشته ما،بایسم،دلیل زندگیم،لیدر مون،اینطور بخاطر من اذیت بشه اما من یه ایلومیناتی هستم!
که یدفعه
-چرا منو اوردین اینجا؟مگه من چیکار کردم
+مم..مم..من..مجبور بودم...بیا اینجا تا برات تعریف کنم قضیه رو.
تفنگم رو پشت شلوارم گذاشتم و گفتم
+ببین،من اینومیلاتی هستم،البته خیلی سخته،این کار دل و جرعت میخواد..میدونی من ارمی بودم..البته یه زمان(یدفعه چون روحمو فروختم به شیطان اومد تو جلدم و تفنگ رو در اوردم و به سمتش گرفتم)
+بابای لیدر جذابمون...و پوققق(صدای تنفگ😌😂)
یدفعه به خودم اومدم دیدم چه گوهی خوردم،وقتی شیطان فهمید کارمو درست انجام دادم گفت میتونم برم خونم.
رفتم،بعد از یک روز احساس کردم چیزی پشت سرم هس
نگا کردم به پشت سرم،چیزی نبود،دستی رو شونم احساس کردم،جیغی زدمو به سمت دیوار پناه بردم
اون..اونن نامی بود،اما مگه نکشتمش،اینجا چی میکنه؟
بچه ها ببخشید یه چند وقت فعالیت نکردم،اما خب خودتون بهتر میدونین که مدرسه ها شروع شده،اگ شیفت صب باشم از مدرسه برگشتم باید کوفتی بخورم درسامو تمرین کنم و بنویسم...کلا وقت نمیکنم زیاد بنویسم و چیزی هم به مغزم نمیرسه🗿🚬
اما قول میدم از الان به بعد بیشتر فعال باشم🤍💚
۱۰.۲k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.