+اگه درد داشتی بگو بریم بیمارستان
+اگه درد داشتی بگو بریم بیمارستان
_نه خوبم...فقط سرم شکسته یا نه؟
+کوک گفت فقط زخم شده...
_اها...
بعد از چند ثانیه مکث دوباره پرسیدم:
_چراگفتی ویلای نزدیک ساحلو وردارم؟
شونه هاشو بالا انداخت
+همینطور...
_همینجوری که نمیشه...همه میگفتن خیلی حساسی رو اون خونه...حالا چیشده که امشب میخوای بزاری اونجا بمونم؟!
+چونخونهخودمه و دلم میخواد...
_یعنیمشکلی نداری که من امشب قراره با دخترا توخونهتوبمونم؟
پوزخند زد
+دخترا که نمیان...
باتعجب گفتم:
_چی؟؟؟؟ من بهشون قولدادم...
+فکر کردی من اجازه میدم غریبهتوخونه م بخوابه؟!
_خب نیازی نبود منم بیام...منم غریبه م مثل همه...
روکرد سمتم
+بلاخره تودوسال با من هم خونه بودی...تحملت یکم اسونتره...
پوزخند زدم
_حیف سرم درد میکنه حوصله جواب دادن ندارم... ولی حالا که فکر میکنم اذیت میشم...نمیخوام امشب اینجا بمونم تکلیفم چیه؟
+تکلیف خاصینداری...هر اتاقی خواستی ورمیداری میری میخوابی...دیگه خودت بهتر میدونی...
یهو عصبی خندید و روکرد سمتم
+نکنه فکر کردی میخوام بیام سمتت؟ در اتاقتوقفل کن نکنه بیام
منم مثل خودش خندیدم
_حق همچین کاریو نداری...
باهمون خندش چند بار زد رو فرمون...داشت حرص میخورد...لبخند زدم...
رو کرد سمتم و اروم گفت:
+من حق هرکاریودارم خانم لی...ولی از این کار بیزارم...
_لطفا حواست به رانندگیت باشه به کشتنمون ندی...و درضمن همهچیز قانون داره
پوزخند زد...وقتی پوزخند میزد دلم میخواست همه موهاشو بکنم...
+واسه کوک قانوننداری...به من که رسید همه چی فیلتر شد؟
باتعجب نگاش کردم وخندیدم
_کوک؟
+اره دیدم خیلیراحتباهاتمیگه...میخنده
دستتومیگیره...البته به من ربطی نداره چونتوو کارات برای من اهمیتی ندارین فقطمیخواستم بگم اگه قانونمیزاری برا همه بزار...
_نه خوبم...فقط سرم شکسته یا نه؟
+کوک گفت فقط زخم شده...
_اها...
بعد از چند ثانیه مکث دوباره پرسیدم:
_چراگفتی ویلای نزدیک ساحلو وردارم؟
شونه هاشو بالا انداخت
+همینطور...
_همینجوری که نمیشه...همه میگفتن خیلی حساسی رو اون خونه...حالا چیشده که امشب میخوای بزاری اونجا بمونم؟!
+چونخونهخودمه و دلم میخواد...
_یعنیمشکلی نداری که من امشب قراره با دخترا توخونهتوبمونم؟
پوزخند زد
+دخترا که نمیان...
باتعجب گفتم:
_چی؟؟؟؟ من بهشون قولدادم...
+فکر کردی من اجازه میدم غریبهتوخونه م بخوابه؟!
_خب نیازی نبود منم بیام...منم غریبه م مثل همه...
روکرد سمتم
+بلاخره تودوسال با من هم خونه بودی...تحملت یکم اسونتره...
پوزخند زدم
_حیف سرم درد میکنه حوصله جواب دادن ندارم... ولی حالا که فکر میکنم اذیت میشم...نمیخوام امشب اینجا بمونم تکلیفم چیه؟
+تکلیف خاصینداری...هر اتاقی خواستی ورمیداری میری میخوابی...دیگه خودت بهتر میدونی...
یهو عصبی خندید و روکرد سمتم
+نکنه فکر کردی میخوام بیام سمتت؟ در اتاقتوقفل کن نکنه بیام
منم مثل خودش خندیدم
_حق همچین کاریو نداری...
باهمون خندش چند بار زد رو فرمون...داشت حرص میخورد...لبخند زدم...
رو کرد سمتم و اروم گفت:
+من حق هرکاریودارم خانم لی...ولی از این کار بیزارم...
_لطفا حواست به رانندگیت باشه به کشتنمون ندی...و درضمن همهچیز قانون داره
پوزخند زد...وقتی پوزخند میزد دلم میخواست همه موهاشو بکنم...
+واسه کوک قانوننداری...به من که رسید همه چی فیلتر شد؟
باتعجب نگاش کردم وخندیدم
_کوک؟
+اره دیدم خیلیراحتباهاتمیگه...میخنده
دستتومیگیره...البته به من ربطی نداره چونتوو کارات برای من اهمیتی ندارین فقطمیخواستم بگم اگه قانونمیزاری برا همه بزار...
۶.۸k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.