اوه اتاق اینجا زمین تا اسمون با اتاقش توی سئول فرق میکرد

اوه اتاق اینجا زمین تا اسمون با اتاقش توی سئول فرق میکرد... اینجا ‌فضاش کاری نبود...تم‌اتاقش مشکی و قرمز بود...یه کتابخونه بزرگ ته اتاق بود و یه تخت دونفره هم وسط اتاق...با یه تلویزیون و‌گیتار و ویولن...میدونستم موسیقی دوس‌داره اما نه تا این حد...با دیدن بوم نقاشی گوشه اتاقش نزدیک بود شاخ در بیارم...روشو پوشونده بود ...رفتم سمتش و پارچه روشو کشیدم...یه دختر بود باموهای بلند که داشت توی یه جنگل سرسبز میدویید...چشمامو ریز کردم با دقت نگاهش کردم...یعنی کیو کشیده...اصلا به ته نمیخورد با این اخلاقش نقاشی بکشه...خندم گرفت...پارچه رو دوباره روش کشیدم و رفتم سمت کتابخونه ش...یه البوم عکس ردیف اول بود...ورش داشتم و‌نشستم لبه تخت و بازش کردم...همش عکسای بچگیش بود...لبخند نشست رو لبم...چقد کیوت بودی تو اخههه..دستم‌ کشیدم رو عکسش...مشخص بود از اون بچه شیطونابوده...
بعد از اینکه همه عکسارو‌دیدم البومو گذاشتم سرجاش...یهو چشمم افتاد به یه دفترچه کوچیک که پشت کتابا بود...ورش داشتم و بازش کردم..توش برنامه های روزانه شو نوشته بود... کنجکاو شدم بخونمشون...
(ورزش کنمویولن تمرین کنم بیشتربوکس کار کنمازش‌دوری کنماذیتش نکنم)
منظورش کی بود؟ از کی دوری کنه؟ کیو اذیت نکنه؟ برنامه چند روز دیگشم خوندم باز همین دوتا مورد(اذیتش نکنم__ازش‌دوری‌کنم) توش نوشته شده بود.‌..یعنی ته واقعا کسیو‌دوس داره؟نه بابا کیو‌دوس داره...همینطوری به خودم امیدواری میدادم...دفترچه رو گذاشتم سرجاش ...بهتر بود تا روانی نشدم از این اتاق برم بیرون...از اتاقش اومدم بیرون و یه نگاه به گوشیم انداختم...خب یه ساعت گذشته بود...الانا میادش دیگه...خودش گفت دوساعت...رفتم سمت آشپزخونه و یه لیوان اب خوردم...یهو صدای زنگ ایفون به گوشم خورد...رفتم نگاه کردم دیدم جونگکوکه..درو زدم... یعنی چه کار مهمی داشت که تو این بارون بخاطرش اومده؟
چند دقیقه بعد در باز شد و‌اومد تو...مثل همیشه لبخند داشت...منم لبخند زدم
_سلام...
+سلام...
موهاش کامل خیس شده بودن
+بشین رائل...سرپا نمون پات درد میکنه
نشستم و اونم کنارم نشست
+دردت کمتر شده؟
_اره‌خوبم...فقط بدنم یکم درد می‌کنه...
+مسکن میخوای بت بدم بخوری؟
دیدگاه ها (۰)

_نه بابا خودش خوب‌میشه+چرا تنها بودی بهم نگفتی بیام پیشت؟ تن...

مثل جنازه سر جام‌مونده بودم...نمیدونستم باید چیکار کنم...زبو...

به جلونگاه‌کردم حدودا چهارتا ویلا کنارهم بودن اما بافاصله زی...

+اگه درد داشتی بگو بریم بیمارستان_نه خوبم...فقط سرم شکسته یا...

{مافیای من}{پارت ۱۰}باشه عشقم بخواب کوک ویو همین طور مونده ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط