من خودم میخواستم بیام...توکاری نکردی...
_منخودممیخواستم بیام...توکاری نکردی...
هجین بغلم کرد
+خیلیخوشحالم که سالمی...
سورا هم گونه مو بوسید و گوشیشودر اورد
+حالا که سالمی باید این لحظه رو به یه عکس خوشگل ثبت کنم...
ته گوشیشو از دستش کشید
+شورشو در نیار لطفا...
سورا هم سرشو انداخت پایین وچیزی نگفت
به ته نگاه کردم...حالتش یه جوری بود..یعنی واسه من ناراحته؟!
+برید دور خانم لی روخلوت کنید...
و گوشیه سورا روانداخت بغلش...دختراهم رفتن حالا فقط من مونده بودم وته...زانوهامو بغل کردم...ته سوییشرتشو در اورد و انداخت رو شونه م...خودش تیشرت تنش بود...سعی کردم بهش نگاه نکنم...
_ممنون سردم نیست
+کارخطرناکی کردی...
سرمو تکون دادم
_اما بدشانس بودم
+چرا؟
_چون نمردم...
همون لحظه جیمین اومد طرفمون
+ته..داره بارون میگیره...بنظرم باید بریم ویلا دیگه
و روکرد سمت من و بالبخند گفت:
+خوشحالم سالمید خانم لی...
بالبخندسرمو تکوندادم
_من امروز شمارو ندیدم اقای پارک...کی اومدین؟
+من تازه او...
ته زد توحرفش...
_خب حالا که بارونه بریم ویلا...
#صدای_تو
#p29
هجین بغلم کرد
+خیلیخوشحالم که سالمی...
سورا هم گونه مو بوسید و گوشیشودر اورد
+حالا که سالمی باید این لحظه رو به یه عکس خوشگل ثبت کنم...
ته گوشیشو از دستش کشید
+شورشو در نیار لطفا...
سورا هم سرشو انداخت پایین وچیزی نگفت
به ته نگاه کردم...حالتش یه جوری بود..یعنی واسه من ناراحته؟!
+برید دور خانم لی روخلوت کنید...
و گوشیه سورا روانداخت بغلش...دختراهم رفتن حالا فقط من مونده بودم وته...زانوهامو بغل کردم...ته سوییشرتشو در اورد و انداخت رو شونه م...خودش تیشرت تنش بود...سعی کردم بهش نگاه نکنم...
_ممنون سردم نیست
+کارخطرناکی کردی...
سرمو تکون دادم
_اما بدشانس بودم
+چرا؟
_چون نمردم...
همون لحظه جیمین اومد طرفمون
+ته..داره بارون میگیره...بنظرم باید بریم ویلا دیگه
و روکرد سمت من و بالبخند گفت:
+خوشحالم سالمید خانم لی...
بالبخندسرمو تکوندادم
_من امروز شمارو ندیدم اقای پارک...کی اومدین؟
+من تازه او...
ته زد توحرفش...
_خب حالا که بارونه بریم ویلا...
#صدای_تو
#p29
۶.۱k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.