رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ملیسا
#پارت_150
با اخم رفت بیرون راه افتادم دنبالش کنار کاناپه وایسادم
_چی میگی!
+شبم همونجا میموندی!
رفتم نزدیکش
_ببینم الان حسودیت شد!
+ن
خندم گرف! خیلی باحال شده بود!
زیر گردنشو بوسیدم
+کجا بودی!
_بیرون
+اون که معلومه کجا بودی با سامی!؟
_با سامی نبودم که
+حداقل یه دروغ بهتر بگو!
از دم ماشین تا اینجا من نیاوردمت که!
لبشو بوسیدم نگاش کردم
_خب! راستش
+خب؟! راستش چی! اهان جوابی نداری خواست بره پیرهنشو محکم کشیدم افتادیم رو کاناپه عصبی بلند شد
_یبار بیرون رفتیم با دوستامون یه پیتزا خوردیم اومدیم
+تو همون رستوران خوابت برد! یا پیتزاتو اتاق خواب خوردی
دوستاتم نه تو و سامی
برگه هایی ک سر میز بودو روهم جمع کرد نشستم روپاش حواسشو پرت برگه ها کرد لپتابشو بستم برگه هارو ازش گرفتم گذاشتم رو میز!
_چرا حسودیت میشه هان!؟
عصبانی میخواست بره که نذاشتم!
_قهری!
رفتم نزدیکش و دستامو دور گردنش حلقه کردم
سرمو بردم کنار گوشش زیر گوششو بوسیدم
اروم گفتم: بابهارو سپنتابودیم!تاعصر دانشگاه بودم خوابم برد توراه
اومدم عقب
_میخای نمیومدم!
بلند شدم
_الانم میرم بخوابم توهم قهر باش!
دستمو گرفت
+بدون من خابتم میبره!؟
حس کرم ریزیم اومد
برگشتم سمتش با شیطنت گفتم: اووم مثلا با س...دستمومحکم کشید افتادم روش
عصبی بهم نگا کرد
+خب؟ حرفتو کامل کن! دستمو هنو فشار میداد
بالبخندگفتم: خب خودت گفتی شبم میموندم اونجا!اونم ب...لبمو محکم گاز گرفت اومدم عقب هنوز بااخم نگام میکرد
+بفهم چی میگی
_من نگفتم که!
یه نگاه بد بم انداخت منم ماجرا رو تعریف کردم براش ته شم خندیدم:خیلی خوشگذشت!حالام شب خوش
+شما تواتاق من میخوابی،تو بغل من
_بهش فک میکنم
رفتم بالاو لباسموبا لباس خواب که شامل ی نیم تنه گیپور مشکی و شلوارک تا بالای زانو صورتی روش پاپیون مشکی داشتو دو لبه ش گیپور مشکی کار شده بود جنسشم حریر بود عوض کردم روش یه روبدوشامبر پوشیدم یکم عطر زدم رفتم اتاق ماهور درو اروم بازکردم هنو بیدار بود که! یکمم پکر! رفتم سمتشو وسایل دورشو جمع کردم
_بسه بخواب
نگام کرد بند ربدوشامبرو باز کردمو درش آوردم... گذاشتمش یه گوشه رفتم سمت تخت،نشستم روی شکم ماهور مث بچه ها نگاش کردم
+اومدی!
اوه اوه اینم ب دل گرفته که!
_نیام؟!
بوسیدمش وکنارش دراز کشیدم دلم بغل میخواست! فک کردم قهرکرد دیگه خودشو بیشتر بهم نزدیک کردو بغلم کرد برگشتم طرفش
_قهرنباش خو
+نیستم
یه نگاه قشنگ بهم کرد
+خیلی بت میاد!
پیشونیشو بهم چسبود
_گویالابدجایی میرم خبر بدم!
+منطقیه!
_بچه پررو! خوب حسودیت شدا!
سرمو گذاشتم رو سینش چیزی نگفتو بغلم کرد...
_ کم کم بیکار میشم بعد امتحانای ترم!میخوام بیام پیشت کار کنم!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاص #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #جذاب #پست_جدید #زیبا #شیک #هنری
با اخم رفت بیرون راه افتادم دنبالش کنار کاناپه وایسادم
_چی میگی!
+شبم همونجا میموندی!
رفتم نزدیکش
_ببینم الان حسودیت شد!
+ن
خندم گرف! خیلی باحال شده بود!
زیر گردنشو بوسیدم
+کجا بودی!
_بیرون
+اون که معلومه کجا بودی با سامی!؟
_با سامی نبودم که
+حداقل یه دروغ بهتر بگو!
از دم ماشین تا اینجا من نیاوردمت که!
لبشو بوسیدم نگاش کردم
_خب! راستش
+خب؟! راستش چی! اهان جوابی نداری خواست بره پیرهنشو محکم کشیدم افتادیم رو کاناپه عصبی بلند شد
_یبار بیرون رفتیم با دوستامون یه پیتزا خوردیم اومدیم
+تو همون رستوران خوابت برد! یا پیتزاتو اتاق خواب خوردی
دوستاتم نه تو و سامی
برگه هایی ک سر میز بودو روهم جمع کرد نشستم روپاش حواسشو پرت برگه ها کرد لپتابشو بستم برگه هارو ازش گرفتم گذاشتم رو میز!
_چرا حسودیت میشه هان!؟
عصبانی میخواست بره که نذاشتم!
_قهری!
رفتم نزدیکش و دستامو دور گردنش حلقه کردم
سرمو بردم کنار گوشش زیر گوششو بوسیدم
اروم گفتم: بابهارو سپنتابودیم!تاعصر دانشگاه بودم خوابم برد توراه
اومدم عقب
_میخای نمیومدم!
بلند شدم
_الانم میرم بخوابم توهم قهر باش!
دستمو گرفت
+بدون من خابتم میبره!؟
حس کرم ریزیم اومد
برگشتم سمتش با شیطنت گفتم: اووم مثلا با س...دستمومحکم کشید افتادم روش
عصبی بهم نگا کرد
+خب؟ حرفتو کامل کن! دستمو هنو فشار میداد
بالبخندگفتم: خب خودت گفتی شبم میموندم اونجا!اونم ب...لبمو محکم گاز گرفت اومدم عقب هنوز بااخم نگام میکرد
+بفهم چی میگی
_من نگفتم که!
یه نگاه بد بم انداخت منم ماجرا رو تعریف کردم براش ته شم خندیدم:خیلی خوشگذشت!حالام شب خوش
+شما تواتاق من میخوابی،تو بغل من
_بهش فک میکنم
رفتم بالاو لباسموبا لباس خواب که شامل ی نیم تنه گیپور مشکی و شلوارک تا بالای زانو صورتی روش پاپیون مشکی داشتو دو لبه ش گیپور مشکی کار شده بود جنسشم حریر بود عوض کردم روش یه روبدوشامبر پوشیدم یکم عطر زدم رفتم اتاق ماهور درو اروم بازکردم هنو بیدار بود که! یکمم پکر! رفتم سمتشو وسایل دورشو جمع کردم
_بسه بخواب
نگام کرد بند ربدوشامبرو باز کردمو درش آوردم... گذاشتمش یه گوشه رفتم سمت تخت،نشستم روی شکم ماهور مث بچه ها نگاش کردم
+اومدی!
اوه اوه اینم ب دل گرفته که!
_نیام؟!
بوسیدمش وکنارش دراز کشیدم دلم بغل میخواست! فک کردم قهرکرد دیگه خودشو بیشتر بهم نزدیک کردو بغلم کرد برگشتم طرفش
_قهرنباش خو
+نیستم
یه نگاه قشنگ بهم کرد
+خیلی بت میاد!
پیشونیشو بهم چسبود
_گویالابدجایی میرم خبر بدم!
+منطقیه!
_بچه پررو! خوب حسودیت شدا!
سرمو گذاشتم رو سینش چیزی نگفتو بغلم کرد...
_ کم کم بیکار میشم بعد امتحانای ترم!میخوام بیام پیشت کار کنم!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاص #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #جذاب #پست_جدید #زیبا #شیک #هنری
۸.۱k
۳۰ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.