رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ماهور
#پارت_151
+من همچین پیشنهادی دادم بت؟
_خب میرم یجا دیگه! اصا خیلی جاها هس قبول میکنن!
+مثلا!
_اون پسرعموت بود! چش قشنگه!
با عصبانیت بهم نگا کرد
_تصمیم با توعه!
+باشه خودم یادت میدم همه چیو!
_خوبه
* * * * * * * *
سرمون تو کارخودمون بود قرار بود به محض تموم شدن امتحانای این ترم بهار اینا ازدواج کنن و فقط مادوتا امتحان دیگه داشتیم و بهار یه سه چهارتایی مونده بود!
میشد اولین تابستونی که خونه نیسم!
هیچکی نه سراغی ازم میگیره نه میپرسه کجام چیکار میکنم زندم یا نه!
بیخیال اونا تونستن فراموش کنن منم بهتره فک کنم از اول نبودن!
بعد امتحان زدم بیرون سامی و دیدم: سلاااام ترانه خانوم خب این یکی چطور بود!
_این مرتیکه نیما روانیه عمدا اون سوالاتی که مربوط به قسمتی میشد که نبودم سرکلاسشو اورده! این اخر نمیزاره من معدل الف شم! اصا نمیدونم چطور بود سامی!
سامی: میخوای پارتی بازی کنم؟ درصورتی که همینجوریشم شما تاپ اینجایی، من میدونم چقد با عشق بهش اهمیت میدی!
_چون برام مهمه!
سامی لبخندی زد: کجا میری؟
_ماهورو قانع کردم میخوام پیشش کار کنم!
سامی: اوه پس بریم برسونمت...
دم شرکت پیادم کرد
_مرسی عزیزم، خدافظی
رفتم تو وبا از دریا(منشی ش) پرسیدم ماهور کجاست!
دریا: تو اتاقشونن
رفتم سمت اتاقشو در زدم بفرمائیدی گفت و رفتم تو! عه بازم این پسره!
_سلام
پسره:سلام
+سلام
+آقای لطیفی به کارتون برسید!
پسره رفت بیرون
_یدفعه برو بزنش!
+قراره اخراجش کنم!
داد زدم _ چی؟؟؟؟؟؟
+نترس به رامین میگم ببرتش پیش خودش دور و بر من نباشه یه بلایی سرش نیاد!
_خیلی گیر دادی بهش!
+از اونجایی که سرم خیلی شلوغه الان نمیتونم حواسم به اینم باشه پس همون بهتر که نباشه!
_سرت چرا شلوغه حالا؟!
+برای یه قرارداد باید میرفتم خارج از کشور!
ناراحت نگاش کردم
_ خب،میری!؟
+میگم باید میرفتم! می بینی که نرفتم!اخر هفته اونا میان اینجا! این سری مهمون منن!
_اهان! پس اگه کارا حل شه و کنار بیاید باید رفت و امدم دو طرفه باشه یعنی توهم میری!
+خب اره!
_حالا یکن توضیح بده برام!
+از اونجایی که شما دستیار منی! باید بدونی! این ریسکش بالاست! یعنی من یه قولی دارم میدم با کلی امضاء اگه سر مهلت کارو براشون تموم نکنیم تحویل ندیم کلی ضرر! ولی ایندفعه فرق داره اینا خیلی اسم و رسم دارن برای همین اگه قبول کنن باید کل تمرکزمون رو این پروژه باشه!
_خب ساختمونایی که میخوان تجاریه تفریحیه یا مسکونی!
+جزئیات برای بعد ملاقاته و اگه به تفاهم رسیدیم!
_خب تا اخر هفته وقت هست! مجبور نیستی همچین ریسکیو قبول کنی!
+من هرچیزیو تجربه کردم
_بله شما از اون دسته آدمایی که بدون شنا بلد بودن میزنن به اب!
+خب یا می میری یا به ساحل میرسی!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #جذاب #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #پست_جدید #شیک #زیبا #هنری
+من همچین پیشنهادی دادم بت؟
_خب میرم یجا دیگه! اصا خیلی جاها هس قبول میکنن!
+مثلا!
_اون پسرعموت بود! چش قشنگه!
با عصبانیت بهم نگا کرد
_تصمیم با توعه!
+باشه خودم یادت میدم همه چیو!
_خوبه
* * * * * * * *
سرمون تو کارخودمون بود قرار بود به محض تموم شدن امتحانای این ترم بهار اینا ازدواج کنن و فقط مادوتا امتحان دیگه داشتیم و بهار یه سه چهارتایی مونده بود!
میشد اولین تابستونی که خونه نیسم!
هیچکی نه سراغی ازم میگیره نه میپرسه کجام چیکار میکنم زندم یا نه!
بیخیال اونا تونستن فراموش کنن منم بهتره فک کنم از اول نبودن!
بعد امتحان زدم بیرون سامی و دیدم: سلاااام ترانه خانوم خب این یکی چطور بود!
_این مرتیکه نیما روانیه عمدا اون سوالاتی که مربوط به قسمتی میشد که نبودم سرکلاسشو اورده! این اخر نمیزاره من معدل الف شم! اصا نمیدونم چطور بود سامی!
سامی: میخوای پارتی بازی کنم؟ درصورتی که همینجوریشم شما تاپ اینجایی، من میدونم چقد با عشق بهش اهمیت میدی!
_چون برام مهمه!
سامی لبخندی زد: کجا میری؟
_ماهورو قانع کردم میخوام پیشش کار کنم!
سامی: اوه پس بریم برسونمت...
دم شرکت پیادم کرد
_مرسی عزیزم، خدافظی
رفتم تو وبا از دریا(منشی ش) پرسیدم ماهور کجاست!
دریا: تو اتاقشونن
رفتم سمت اتاقشو در زدم بفرمائیدی گفت و رفتم تو! عه بازم این پسره!
_سلام
پسره:سلام
+سلام
+آقای لطیفی به کارتون برسید!
پسره رفت بیرون
_یدفعه برو بزنش!
+قراره اخراجش کنم!
داد زدم _ چی؟؟؟؟؟؟
+نترس به رامین میگم ببرتش پیش خودش دور و بر من نباشه یه بلایی سرش نیاد!
_خیلی گیر دادی بهش!
+از اونجایی که سرم خیلی شلوغه الان نمیتونم حواسم به اینم باشه پس همون بهتر که نباشه!
_سرت چرا شلوغه حالا؟!
+برای یه قرارداد باید میرفتم خارج از کشور!
ناراحت نگاش کردم
_ خب،میری!؟
+میگم باید میرفتم! می بینی که نرفتم!اخر هفته اونا میان اینجا! این سری مهمون منن!
_اهان! پس اگه کارا حل شه و کنار بیاید باید رفت و امدم دو طرفه باشه یعنی توهم میری!
+خب اره!
_حالا یکن توضیح بده برام!
+از اونجایی که شما دستیار منی! باید بدونی! این ریسکش بالاست! یعنی من یه قولی دارم میدم با کلی امضاء اگه سر مهلت کارو براشون تموم نکنیم تحویل ندیم کلی ضرر! ولی ایندفعه فرق داره اینا خیلی اسم و رسم دارن برای همین اگه قبول کنن باید کل تمرکزمون رو این پروژه باشه!
_خب ساختمونایی که میخوان تجاریه تفریحیه یا مسکونی!
+جزئیات برای بعد ملاقاته و اگه به تفاهم رسیدیم!
_خب تا اخر هفته وقت هست! مجبور نیستی همچین ریسکیو قبول کنی!
+من هرچیزیو تجربه کردم
_بله شما از اون دسته آدمایی که بدون شنا بلد بودن میزنن به اب!
+خب یا می میری یا به ساحل میرسی!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #جذاب #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #پست_جدید #شیک #زیبا #هنری
۷.۰k
۳۰ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.