the building infogyg پارت8
#the_building_infogyg #پارت8
ته
من:جیهوپ به نظرت اونا دخترن یاپسر
یونگ:نامعلومه
جیهوپ:پس چطوری بفهمیم اون پنج نفرن کدومان
بک:آسونه همونایی که چان بهمون میگه میخریم
من:چی میشد اگه میتونستیم به دنیایی اونا بریم؟
چان:رفتن به اون دنیا راحته اما مثل اونا بودن سخته
بک:همین چند نفر که رفتن از فرط گرسنگی برگشتن
ته:فک کن مثل اون آدما رفتار کنی موجودات ضعیف هع
جیهوپ:ولی از حق نگذریم اونا خیلی چیزایی خوشمزه میخورن
من:منظورت چیه میخوایی بگی انسان بودن خوبه؟؟؟
جیهوپ:من کی همچین حرفی زدم
یونگ:یه طوری.رفتار میکنی انگار ما کل عمرمون خون خوردیم
من:واقعا
چان:ساکت شین شما صدایی نشندین
تمرکز کردم یهو دیدم.یکی از پشت شیشه رد شد
من:اونجا جیهوپ..
جیهوپ:گرفتم
***///***///***///***
جیهوپ
به سرعت به پشت حیاط رفتم همون جایی که ته دیده بود اما اثری ازش نبود
یونگ:هوشت دونده سرعتی اون کی بود؟دیدیش
من:نه نه.دیدمش
یونگ:واستا من کمکت میکنم
به سرعت تغییر شکل داد به شکل خفاش دراومد پرواز کردش
یونگ:جیهوپ بخش غربی چان
ما:گرفتیم
به سرعت به شخص رسیدم گرفتمش
چان وبقیه هم رسیدن
چان:توکی هستی
از رویی صورتش بک نقابشو برداشت
بک:هن گرگینه
چان:چی میخوایی؟؟
ته موهایی طرف گرفت دستش
ته:مگه کری نشنیدی چی گفت
چان:کار خودمه
نفوذ ذهنی کرد بهش
چان:حالا بگو چرا اومدی اینجا
*برای فهمیدن شخص مورد نظر
چان:کی تورو فرستاده
*ازطرف خاندان ش..
که باپرت شدن چاقو توسینش حرفش نصفه موندش به سمتی که چاقو پرت شده بود نگاه کردیم
بک:اون گرگینه نیس اینو.میشه از نوع نفس کشیدنش فهمید
یهو ناپدید شدش
***///***///***///***
یونگ
من:پوف چه.خون کثیفی داره چندشم میشه حتی یک قطره اشو بخورم.
ته:اما اینکه گرگینه ها دنبال اون میگردن عجیبه
جیهوپ:هویی چان چرا دنبالشن چیزی رو داری قایم میکنی هوم؟
چان:نه هرچی میدونستم بهتون گفتم حتی منم نمیدونم اون شخص.کیه؟ یا چرا اینقدر برایی پدربزرگ مهمه.
بک:پس ما هیچی راجب اونا نمیدونیم حتی نمیدونیم چند نفر دیگه دنبال اون طرف هستن این اوضاع رو خراب تر میکنه
چان:باید تویی اولین فرصت بفهمم اون کدومشونه تا کنار خودم باشه اینطوری بهتره
همه تایید کردیم
ته
من:جیهوپ به نظرت اونا دخترن یاپسر
یونگ:نامعلومه
جیهوپ:پس چطوری بفهمیم اون پنج نفرن کدومان
بک:آسونه همونایی که چان بهمون میگه میخریم
من:چی میشد اگه میتونستیم به دنیایی اونا بریم؟
چان:رفتن به اون دنیا راحته اما مثل اونا بودن سخته
بک:همین چند نفر که رفتن از فرط گرسنگی برگشتن
ته:فک کن مثل اون آدما رفتار کنی موجودات ضعیف هع
جیهوپ:ولی از حق نگذریم اونا خیلی چیزایی خوشمزه میخورن
من:منظورت چیه میخوایی بگی انسان بودن خوبه؟؟؟
جیهوپ:من کی همچین حرفی زدم
یونگ:یه طوری.رفتار میکنی انگار ما کل عمرمون خون خوردیم
من:واقعا
چان:ساکت شین شما صدایی نشندین
تمرکز کردم یهو دیدم.یکی از پشت شیشه رد شد
من:اونجا جیهوپ..
جیهوپ:گرفتم
***///***///***///***
جیهوپ
به سرعت به پشت حیاط رفتم همون جایی که ته دیده بود اما اثری ازش نبود
یونگ:هوشت دونده سرعتی اون کی بود؟دیدیش
من:نه نه.دیدمش
یونگ:واستا من کمکت میکنم
به سرعت تغییر شکل داد به شکل خفاش دراومد پرواز کردش
یونگ:جیهوپ بخش غربی چان
ما:گرفتیم
به سرعت به شخص رسیدم گرفتمش
چان وبقیه هم رسیدن
چان:توکی هستی
از رویی صورتش بک نقابشو برداشت
بک:هن گرگینه
چان:چی میخوایی؟؟
ته موهایی طرف گرفت دستش
ته:مگه کری نشنیدی چی گفت
چان:کار خودمه
نفوذ ذهنی کرد بهش
چان:حالا بگو چرا اومدی اینجا
*برای فهمیدن شخص مورد نظر
چان:کی تورو فرستاده
*ازطرف خاندان ش..
که باپرت شدن چاقو توسینش حرفش نصفه موندش به سمتی که چاقو پرت شده بود نگاه کردیم
بک:اون گرگینه نیس اینو.میشه از نوع نفس کشیدنش فهمید
یهو ناپدید شدش
***///***///***///***
یونگ
من:پوف چه.خون کثیفی داره چندشم میشه حتی یک قطره اشو بخورم.
ته:اما اینکه گرگینه ها دنبال اون میگردن عجیبه
جیهوپ:هویی چان چرا دنبالشن چیزی رو داری قایم میکنی هوم؟
چان:نه هرچی میدونستم بهتون گفتم حتی منم نمیدونم اون شخص.کیه؟ یا چرا اینقدر برایی پدربزرگ مهمه.
بک:پس ما هیچی راجب اونا نمیدونیم حتی نمیدونیم چند نفر دیگه دنبال اون طرف هستن این اوضاع رو خراب تر میکنه
چان:باید تویی اولین فرصت بفهمم اون کدومشونه تا کنار خودم باشه اینطوری بهتره
همه تایید کردیم
۳.۴k
۱۷ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.